گنجور

شمارهٔ ۲۸ - در منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام

تهی زخویشم و سرشار آن چنان از دوست
که گر زپوست برآیم هر آن چه بینی اوست
زمن مپرس بد و نیک وضع عالم را
که هرچه در نظر آید مرا تمام نکوست
نکو است هرچه درآید مرا به پیش نظر
که هیچ پیش نظر نایدم به جز رخ دوست
زعشق روی توام منع می کند زاهد
بیا و روی نگه کن که سخت تر از روست
حدیث دوستی زلف تو روزی زدم و می خواران
چو خوب در نگری داستان سنگ و سبوست
به چنین زلف تو روزی به شوخی دست
گذشت عمری و دستم هنوز غالیه بوست
به چین زلف تو دل رفت و روزگاری شد
خبر ندارم ازو در کدام حلقه ی موست
مرا تلق خاطر به سرو بالایی است
که بنده ی قد او هر چه سرو بر لب جوست
مرا تبی است که هر چیز او بود نیکو
نکوتر از همه این یک بود که نیکو خوست
غلام حلقه بگوشان ان بتم که سپهر
فتاده در خم چوگان قدرتش چون گوست
ولی ایزد بی چون علی شه مردان
که مظهر حق و دست و زبان و دیدهٔ اوست
«محیط» ترک ولای علی نخواهد گفت
به جرم عشق اگر بر کنندش از سر پوست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تهی زخویشم و سرشار آن چنان از دوست
که گر زپوست برآیم هر آن چه بینی اوست
هوش مصنوعی: من از خودم خالی شده‌ام و آنچنان از عشق دوست پر شده‌ام که اگر از پوست خود بیرون بیایم، هر چیزی که می‌بینی اوست.
زمن مپرس بد و نیک وضع عالم را
که هرچه در نظر آید مرا تمام نکوست
هوش مصنوعی: از من درباره‌ی خوب و بد وضعیت دنیا نپرس؛ زیرا هر چیزی که به نظر می‌رسد، برای من کاملاً خوب است.
نکو است هرچه درآید مرا به پیش نظر
که هیچ پیش نظر نایدم به جز رخ دوست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به چشمم بیاید، برایم خوب است، زیرا هیچ چهره‌ای به غیر از چهره دوست را ندیدم.
زعشق روی توام منع می کند زاهد
بیا و روی نگه کن که سخت تر از روست
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر عشقت به روی تو از من پرهیز می‌کند، اما بیا و نگاهی به من بینداز که عشق به تو از هر چیزی مهم‌تر است.
حدیث دوستی زلف تو روزی زدم و می خواران
چو خوب در نگری داستان سنگ و سبوست
هوش مصنوعی: روزی درباره دوستی و زیبایی زلف تو صحبت کردم و می‌نوشان با دقت بسیار به من نگاه کردند، گویی که این داستان شبیه جدال بین سنگ و سبو است.
به چنین زلف تو روزی به شوخی دست
گذشت عمری و دستم هنوز غالیه بوست
هوش مصنوعی: روزی با شوخی به زلف‌های تو دست زدم، اما حالا که سال‌ها گذشته، هنوز بوی خوش آن به دستم مانده است.
به چین زلف تو دل رفت و روزگاری شد
خبر ندارم ازو در کدام حلقه ی موست
هوش مصنوعی: دل من به زلف تو سپرده شده و از آن زمان نمی‌دانم او در کدام قسمت از موهای تو قرار دارد.
مرا تلق خاطر به سرو بالایی است
که بنده ی قد او هر چه سرو بر لب جوست
هوش مصنوعی: فکر و احساس من به سمت محبوبی است که زیبایی‌اش باعث می‌شود هر کسی به او علاقه‌مند شود.
مرا تبی است که هر چیز او بود نیکو
نکوتر از همه این یک بود که نیکو خوست
هوش مصنوعی: من چنان شور و شوقی دارم که هر چیزی را که متعلق به اوست بهتر از همه چیز می‌دانم و این نکته که او خوبی است، مهم‌ترین نکته است.
غلام حلقه بگوشان ان بتم که سپهر
فتاده در خم چوگان قدرتش چون گوست
هوش مصنوعی: من بنده و خدمتگزار آن محبوب هستم که به‌قدری قدرتش زیاد است که آسمان نیز در چنگال او همچون توپ گردانی است.
ولی ایزد بی چون علی شه مردان
که مظهر حق و دست و زبان و دیدهٔ اوست
هوش مصنوعی: ولی خداوند بی‌نظیر، علی را به عنوان فرمانده و سرور مردان قرار داده است که تجلی حق و نمایندهٔ اراده و بینش اوست.
«محیط» ترک ولای علی نخواهد گفت
به جرم عشق اگر بر کنندش از سر پوست
هوش مصنوعی: محیط به عشق علی هیچگاه به جرم عشق از حق خود دست نخواهد کشید، حتی اگر او را از پوست و جانش جدا کنند.