شمارهٔ ۲۲ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
دارد برای بردن دل، شیوه ها به چشم
ریزد بر آب رنگ و بَرَد دل ز شیخ و شاب
تنها نه من ز نرگس مستش شدم ز دست
بر هر که بنگری ز همین باده شد خراب
ماه هلال ابروی من، بر فروخت چهر
وز پرتو جمال بِزد، راه آفتاب
سالی است در میان دل و لعل آن نگار
باقی است از برای یکی بوسه شکرآب
عیدانه را ستانم، امروز بوسه ای
زان لعل لب که ریزدم از کان شهد ناب
شد سال نو، زدست مده باده ی کهن
کین آب زندگی است در ایام، دیریاب
آمد بهار و روز گُل است و زمان مُل
ساقی بیار باده به بانگ دف و رباب
از سبزه شد بساط زُمرّد بسیط خاک
وز کف فشاند لؤلؤ لالا، بر آن سَحاب
از بهر دلربایی عُشّاق بی قرار
سُنبل بِتار طُره درافکند، پیچ و تاب
ز افغان عندلیب و هیاهوی می کِشان
بیدار چشم نرگس مَخمور شد ز خواب
هم چون صنوبر قد جانان به چشم من
افکنده سایه سرو سهی در میان آب
ذرات کائنات به رقصند و در سماع
از یُمن مولد مَلک مالک الرقاب
کَهف امان پناه جهان صاحب الزمان
شاهی که سوده نُه فلکش جبهه بر جناب
مهدی ولی قائم موعود و منتظر
آخر امام و یازدهم نجل بوتراب
عنوان آفرینش و فهرست کُن فکان
کز دفتر وجود بود، فرد انتخاب
با پایه ی عنایت او، پاید آسمان
در سایه ی حمایت وی، تابد آفتاب
هستند ریزه خوار ز خوان عطای او
از پیل تا به پشه، ز شهباز تا ذباب
راعی شود ز معدلتش، گرگ بَر غَنم
غالب شود به مملکتش صعوه بر عقاب
بی امر او نریزد، یک برگ از درخت
بی فیض او، نبارد یک قطره از سحاب
باشد گه تجلّی یزدان بی مثال
آن ذات حق نما، چو برون آید از حجاب
گیرد ز عدل و دادش، آرام روزگار
از ظلم و جور گیرد، هرگاه انقلاب
حَصر مَحامدش نتوان کرد از آن که هست
نطق الکن و محامد بی حد و بی حساب
درمانده ام (اَغِثُنی) یا صاحب الزمان
یا خاتم الائمه و یا تالی الکتاب
بگشا در عطا زکَرم بر رخ «محیط»
ای بی کف عطای تو مسدود، فتح باب
شمارهٔ ۲۱ - بنگر صفای جام و می لعل فام را: بنگر صفای جام و می لعل فام راشمارهٔ ۲۳ - در مدح امام الانس و الجّان صاحب العصر و الزمان علیه السلام: ای پایه ی جلال تو آن سوتر از جهات
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عید است و کرده دلبر من دست و پا خضاب
خوش رنگ تازه ریخته از بهر دل بر آب
هوش مصنوعی: عید است و محبوب من در حال آماده شدن است، دستانش را با رنگ زیبا تزئین کرده و این زیبایی را به خاطر من به آب میبرد.
دارد برای بردن دل، شیوه ها به چشم
ریزد بر آب رنگ و بَرَد دل ز شیخ و شاب
هوش مصنوعی: او برای جلب محبت و جذب دلها روشهای مختلفی دارد و به زیبایی مینگرد و با ظرافتی خاص، دلها را به دست میآورد.
تنها نه من ز نرگس مستش شدم ز دست
بر هر که بنگری ز همین باده شد خراب
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که از زیبایی نرگس مست شدهام، بلکه هر کسی که به او نگاه کند، از همین شراب عشق و زیبایی به دیوانگی خواهد افتاد.
ماه هلال ابروی من، بر فروخت چهر
وز پرتو جمال بِزد، راه آفتاب
هوش مصنوعی: هلال ماه که شبیه ابروی من است، چهرهام را زیبا کرده و از نور زیباییام، نور خورشید را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
سالی است در میان دل و لعل آن نگار
باقی است از برای یکی بوسه شکرآب
هوش مصنوعی: یک سال است که در دل من و در وجود آن معشوق زیبا، یاد و خاطرهای از یک بوسه شیرین و دلنشین باقی مانده است.
عیدانه را ستانم، امروز بوسه ای
زان لعل لب که ریزدم از کان شهد ناب
هوش مصنوعی: امروز عیدی میگیرم و بوسهای از آن لبهای زیبای سرخ که مانند عسل شیرین است، به من میدهد.
شد سال نو، زدست مده باده ی کهن
کین آب زندگی است در ایام، دیریاب
هوش مصنوعی: سال جدید آغاز شده و نباید از نوشیدنی قدیمی و کهنه دست بکشی، زیرا این آب زندگی است که در زمانهای قدیم به سختی قابل دستیابی بود.
آمد بهار و روز گُل است و زمان مُل
ساقی بیار باده به بانگ دف و رباب
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و زمانی است که گلها شکفتهاند. ای ساقی، بیا و شراب بیاور، در حالی که صدای دف و رباب به گوش میرسد.
از سبزه شد بساط زُمرّد بسیط خاک
وز کف فشاند لؤلؤ لالا، بر آن سَحاب
هوش مصنوعی: از سبزه، فرشی از زُمرّد ساخته شده و خاکی وسیع ایجاد شده است. از دستانی که مرواریدها را بهطرف دیگری میپاشند، بر روی آن ابرها نمایان میشوند.
از بهر دلربایی عُشّاق بی قرار
سُنبل بِتار طُره درافکند، پیچ و تاب
هوش مصنوعی: برای جلب توجه و فریب عاشقان دلشکسته، خوشبو و زیباترین گلها در گیسوان خود با ناز و زیبایی تاب خوردهاند.
ز افغان عندلیب و هیاهوی می کِشان
بیدار چشم نرگس مَخمور شد ز خواب
هوش مصنوعی: صدای افغان و نالهی پرندهی خوشصدا و آشفتگی ناشی از میکشان، خواب چشمهای نرگس مست را بیدار کرد.
هم چون صنوبر قد جانان به چشم من
افکنده سایه سرو سهی در میان آب
هوش مصنوعی: شبیه درخت صنوبر، معشوق من سایهای بلند و زیبا بر آب انداخته است.
ذرات کائنات به رقصند و در سماع
از یُمن مولد مَلک مالک الرقاب
هوش مصنوعی: ذرات موجود در جهان در حال رقص و شادی هستند و از برکت و ولادت فرشتۀ بزرگ خدا خوشحالند.
کَهف امان پناه جهان صاحب الزمان
شاهی که سوده نُه فلکش جبهه بر جناب
هوش مصنوعی: غار امن و پناهگاهی در جهان، متعلق به صاحب زمان، پادشاهی که با قدرت و عظمت خود، نه فلک را به زیر پایش میکشد.
مهدی ولی قائم موعود و منتظر
آخر امام و یازدهم نجل بوتراب
هوش مصنوعی: مهدی، ولی و پیشوای موعود است که در انتظار ظهور است و او آخرین امام و فرزند حضرت علی (ع) محسوب میشود.
عنوان آفرینش و فهرست کُن فکان
کز دفتر وجود بود، فرد انتخاب
هوش مصنوعی: در این جهان، هر چیزی که به وجود آمده و خلقتی دارد، به نوعی نوشته شده است. روح و جوهره هر فردی به عنوان انتخابی خاص از این دفتر بزرگ زندگی معرفی میشود.
با پایه ی عنایت او، پاید آسمان
در سایه ی حمایت وی، تابد آفتاب
هوش مصنوعی: با رحمت و توجه او، آسمان استوار میماند و در زیر حمایت او، آفتاب میدرخشد.
هستند ریزه خوار ز خوان عطای او
از پیل تا به پشه، ز شهباز تا ذباب
هوش مصنوعی: همه موجودات از بزرگترین تا کوچکترین، از فیل تا پشه و از شاهین تا مگس، از نعمتهای خدا بهرهمند هستند و از سفرهی سخاوت او خوراک میخورند.
راعی شود ز معدلتش، گرگ بَر غَنم
غالب شود به مملکتش صعوه بر عقاب
هوش مصنوعی: اگر شخصی به عدالت و انصاف رفتار کند، در کشورش حتی گرگ هم بر گوسفند تسلط پیدا نخواهد کرد و در عوض، پرندهای کوچک روی عقاب تسلط خواهد یافت. این به معنای این است که در یک جامعه عادل، قدرت و حاکمیت به دست حیوانات قوی نمیافتد و شرایط به گونهای است که موجودات ضعیف هم میتوانند بر قویترها غلبه کنند.
بی امر او نریزد، یک برگ از درخت
بی فیض او، نبارد یک قطره از سحاب
هوش مصنوعی: بدون اراده او، حتی یک برگ از درخت نمیریزد و بدون خواست او، حتی یک قطره باران از ابر نمیبارد.
باشد گه تجلّی یزدان بی مثال
آن ذات حق نما، چو برون آید از حجاب
هوش مصنوعی: زمانی خواهد آمد که جلوهی خداوندی بینظیر، آن حقیقت بزرگ، نمایان خواهد شد، آنگاه که از پردهها خارج شود.
گیرد ز عدل و دادش، آرام روزگار
از ظلم و جور گیرد، هرگاه انقلاب
هوش مصنوعی: آرامش روزگار از انصاف و عدالت اوست و هر زمان که ظلم و ستمی پدید آید، بیدادگری او را به انقلاب وامیدارد.
حَصر مَحامدش نتوان کرد از آن که هست
نطق الکن و محامد بی حد و بی حساب
هوش مصنوعی: زبان ناتوان است از بیان تمام خوبیها و صفات ستودنی او، زیرا این صفات بیپایان و شمارشناپذیرند.
درمانده ام (اَغِثُنی) یا صاحب الزمان
یا خاتم الائمه و یا تالی الکتاب
هوش مصنوعی: من دچار ناامیدی و یأس شدم، ای صاحب زمان، ای آخرین امام و ای کسی که کتاب نازل شده را تفسیر میکنی، به من کمک کن.
بگشا در عطا زکَرم بر رخ «محیط»
ای بی کف عطای تو مسدود، فتح باب
هوش مصنوعی: ای بیکف! عطای تو مسدود است، پس در این بخشش، در را به روی «محیط» بگشا.