شمارهٔ ۲ - در نعت حضرت ختمی مآب گوید
اگر زنطقه ی موهوم، آمده دهنی
دهان تو است در آن نقطه هم بود سخنی
نمود لعل تو اثبات ذات جوهر فرد
روا است بوسه زدن بر چنین لب و دهنی
ستاره سان همه چشم فلک صفت همه گوش
که بینم آن دهن و بشنوم از آن سخنی
لطیف پیکر او، زآن نداشت سایه که بود
زجان زنده دلانش لطیف تر بدنی
بر او چو یزدان تشریف مَکرَمت پوشاند
نهفت کون و مکان را درون پیرهنی
تو شمع انجمنی دیگران چو پروانه
اگر کنند نکویان شهر انجمنی
قد تو سرو، دل عاشقان بود چمنش
که دیده است چنین سروی و چنین چمنی
ز شانه زلف شکن در شکن، مزن برهم
که آشیانه مرغ دلی است هر شکنی
مرا به مشک ختن با تو احتیاجی نیست
که چین ظره ی تو هست مُشک را ختنی
حکایت دل درمانده است ورطه ی عشق
شنیده ای تو اگر، شرح موری و لگنی
مرا ببین که کنم کوه راه ناله زجای
مخوان فسانه، کزین پیش بود کوهکنی
به عالمی نفروشم ترا که نتوان داد
گران بها گهری را، به کمترین ثمنی
غریب عالم خاکیم، سال ها به گذشت
در این دیار ندیدم مردم وطنی
من و مدایح ختم رسل، شه لولاک
که نیست خوشتر ازین شیوه، در زمانه فنی
نخست فیض ازل اولین تجلی حق
که او است مظهر فیّاض کُل، به هر زمنی
نبیّ مکّی امیّ محمد عربی
که هست علت ایجاد هر روان و تنی
«محیط» مادح احمد خدای باشد و بس
مدیح حضرت او نیست، حق هم چو منی
شمارهٔ ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم: درخور حمد و ثنا بار خدایی است کریمشمارهٔ ۳ - در منقبت شاه سریر ولایت حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام: ای دل به یمن سلطنت فقر، شاه باش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر زنطقه ی موهوم، آمده دهنی
دهان تو است در آن نقطه هم بود سخنی
هوش مصنوعی: اگر در بخشی از دنیا که غیر واقعی به نظر میرسد، دهانی وجود داشته باشد، در آنجا نیز سخنی برای گفتن وجود دارد.
نمود لعل تو اثبات ذات جوهر فرد
روا است بوسه زدن بر چنین لب و دهنی
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای لبهای تو، نشاندهنده وجود و هویت خاص تو است، و بوسه زدن بر این لبها کاری طبیعی و پسندیده است.
ستاره سان همه چشم فلک صفت همه گوش
که بینم آن دهن و بشنوم از آن سخنی
هوش مصنوعی: همه ی ستارهها مانند چشمان آسمان هستند و گوشهایم آمادهاند تا آن لبها را ببینند و از آنها چیزی بشنوند.
لطیف پیکر او، زآن نداشت سایه که بود
زجان زنده دلانش لطیف تر بدنی
هوش مصنوعی: بدن زیبا و لطیف او، سایهای نداشت، زیرا که روح زندهدلانش از آن هم لطیفتر بود.
بر او چو یزدان تشریف مَکرَمت پوشاند
نهفت کون و مکان را درون پیرهنی
هوش مصنوعی: او مانند یزدان مقام و ارزش ویژهای دارد و بر او عظمت و بزرگیای اضافه شده است، به گونهای که وجود و اسم مکان را در درون لباسش پنهان کرده است.
تو شمع انجمنی دیگران چو پروانه
اگر کنند نکویان شهر انجمنی
هوش مصنوعی: شما مانند شمعی هستید که در محفل دیگری میدرخشید و دیگران مانند پروانهها به دور شما میچرخند، در حالیکه نیکان و خوبان شهر نیز در آن محفل حضور دارند.
قد تو سرو، دل عاشقان بود چمنش
که دیده است چنین سروی و چنین چمنی
هوش مصنوعی: قد تو مانند درخت سرو است و دل عاشقان را به باغی تبدیل کرده که چشمها هرگز چنین سرو و چمنی را ندیدهاند.
ز شانه زلف شکن در شکن، مزن برهم
که آشیانه مرغ دلی است هر شکنی
هوش مصنوعی: موهایت را به هم نزن، زیرا هر تکهاش برای قلبی که عاشق است، مثل لانهی پرندهای میماند و هر بار که آن را مختل کنی، به احساسات و آرامش او آسیب میزنی.
مرا به مشک ختن با تو احتیاجی نیست
که چین ظره ی تو هست مُشک را ختنی
هوش مصنوعی: من نیازی به مشک ختن ندارم، زیرا عطر خودت که مانند مشک است، برایم کافی است.
حکایت دل درمانده است ورطه ی عشق
شنیده ای تو اگر، شرح موری و لگنی
هوش مصنوعی: دل دردمند و گرفتار در عشق را میتوان به ورطهای تشبیه کرد که داستانش را شنیدهای؛ مانند داستان مورچهای که در داخل یک لگن افتاده است.
مرا ببین که کنم کوه راه ناله زجای
مخوان فسانه، کزین پیش بود کوهکنی
هوش مصنوعی: مرا ببین که چطور با نالهام، صدای فریاد را به گوش کوهها میرسانم. از من نامی نبر، زیرا پیش از این نیز با کوهها در جنگ بودهام.
به عالمی نفروشم ترا که نتوان داد
گران بها گهری را، به کمترین ثمنی
هوش مصنوعی: نمیتوانم تو را به کسی بدهم که ارزشت را نشناسد، زیرا با ارزشترین گوهر را نمیتوان به قیمت ناچیزی فروخت.
غریب عالم خاکیم، سال ها به گذشت
در این دیار ندیدم مردم وطنی
هوش مصنوعی: ما در این دنیای خاکی غریب هستیم و سالها در این مکان زندگی کردهایم، اما هرگز افرادی را ندیدهایم که به عنوان مردم وطن شناخته شوند.
من و مدایح ختم رسل، شه لولاک
که نیست خوشتر ازین شیوه، در زمانه فنی
هوش مصنوعی: من و ستایشهای پیامبر، خوشا به حال کسی که مانند تو در این دنیا وجود ندارد.
نخست فیض ازل اولین تجلی حق
که او است مظهر فیّاض کُل، به هر زمنی
هوش مصنوعی: در آغاز، نعمتها و فیضهای ازلی که نخستین ظهور حق است، او مظهر بخشندگی و فراوانی است که در هر زمان وجود دارد.
نبیّ مکّی امیّ محمد عربی
که هست علت ایجاد هر روان و تنی
هوش مصنوعی: من پیامبر امّی مکه، محمد عربی هستم که دلیل به وجود آمدن هر روح و بدنی هستم.
«محیط» مادح احمد خدای باشد و بس
مدیح حضرت او نیست، حق هم چو منی
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که محیط فقط همپای ستایش و مدح خداوند احمد است و به غیر از این، هیچ چیز دیگری نمیتواند او را ستایش کند. همچنین، اشاره میکند که حق مانند من (انسان) نمیباشد.