شمارهٔ ۱۹ - در رِثاء حضرت علیّ بن الحسین الاصغر علیه السلام
ز رنگ هستی خود ساده ساز لوح ضمیر
گرت هوا است که گردد زغیب نقش پذیر
به راه پر خطر عشق پا منه که آنجا
گذار بر دم تیغ است و راه بر سر تیر
به زندگانی عشاق، دل مرا سوزد
که هست یاورشان درد و غم معین و ظهیر
از آن به حال مجانین عشق رشک برم
که هست سلسله ی زلف یارشان زنجیر
به عالمی نفروشم غمت که کس ندهد
چنین نفیس متاعی، بدین بهای حقیر
کرا که محنت و غم شد زخوان غیب نصیب
نشاط و عیش نگردد، مسیر از تدبیر
همان حکایت صعوه است و چنگُل شهباز
حدیث نیروی تدبیر و قوّت تقدیر
توان نمودن هر درد سخت را درمان
به غیر درد جدایی که نیست چاره پذیر
خطا سرودم مرگ است، چاره ی هجران
گرت خلاصی ندهد، زقید هجر بمیر
ترا زسرّ حقیقت، چو نیست آگاهی
ز جهل نکته به شوریدگان عشق مگیر
دمی امید رهایی مدار در همه عمر
برای آن که شود در کمند عشق اسیر
خدای هر دم، تقصیر من زیاد کُناد
اگر محبت خاصان حق بود تقصیر
گواه صدق مقال حق اینکه نیست مرا
به جز محبت عشاق کربلا به ضمیر
حدیث محنت آن تشنگان غرقه به خون
حکایتی است که نتوان نمودنش تقریر
عجب ترا زهمه شرح غم علی اصغر
که گر جوان شنود، از ملال گردد پیر
به دشت ماریه چون آه اختر سوز
شد از درون جگر تشنگان به چرخ اثیر
علی اصغر خود را نهاد بر کف دست
خدیو دین ملک العشق، شاه عرش سریر
میان معرکه آمد بر سپاه عدو
ستاد و از دل پردرد، برکشید نفیر
سرود هست گنه، گر را به کیش شما
به هیچ کیش ندارد، گناه طفل صغیر
دهید جرعه ی آبی بدین صغیر که سوخت
درون سینه دل نازکش زقحطی شیر
جواب مقصد شه را، کمان گشود زبان
رساند آب به حلقوم اصغرش با تیر
برید حنجر او گوش تا به گوش و نشست
به بازوی شه دین، نوک تیر خصم شریر
گلوی خشکش گردید تر، ولی از خون
به حلق تشنه ی او نی رسید آب و نه شیر
تبسمی به رخ شاه کرد و رفت زدست
به بزم قدس زدندش زبام عرش صفیر
کشید تیر زحلقوم او شه شهداء
ز دیده اشک فرو ریخت هم چو ابر مطیر
فشاند خون گلویش به سوی چرخ برین
به گریه گفت که ای ایزد سمیع و بصیر
فصیل ناقه ی صالح، به رتبه ی برتر نیست
از این صغیر که گردید، کشته بی تقصیر
«محیط» شرح غمی را چسان تواند گفت
که از شگفتی نتوان، نمودش تصویر
شمارهٔ ۱۸ - در مدح نور دیده ی مجتبی حضرت قاسم علیه السلام: پی خرابی دل سیل عشق بنیان کنشمارهٔ ۲۰ - مختوم به مدح حضرت مالک اشتر روحی له الفدا: مرید عشق نجوید، مراد خاطر خویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز رنگ هستی خود ساده ساز لوح ضمیر
گرت هوا است که گردد زغیب نقش پذیر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی ماهیت خود را از رنگها و ظاهر زندگی بکاوی، باید دل و ذهن خود را خالی کنی. اگر تمایل به خلق و تغییر داری، میتوانی از ناشناختهها الهام بگیری و نقش جدیدی بر روان خود بیفکنی.
به راه پر خطر عشق پا منه که آنجا
گذار بر دم تیغ است و راه بر سر تیر
هوش مصنوعی: به مسیر پرخطر عشق نرو، چرا که آنجا قدم گذاشتن روی تیغ و در معرض تیراندازی است.
به زندگانی عشاق، دل مرا سوزد
که هست یاورشان درد و غم معین و ظهیر
هوش مصنوعی: دل من برای زندگی عاشقان میسوزد، زیرا آنها همیشه با درد و غم سر و کار دارند و این دو، یاران ثابت و همیشگی آنها هستند.
از آن به حال مجانین عشق رشک برم
که هست سلسله ی زلف یارشان زنجیر
هوش مصنوعی: من به حال عاشقانی که زنجیر محبت معشوقشان را بر دوش دارند، غبطه میزنم. زنجیر زلف یار برای آنها نمادی از پیوندی عمیق و دشوار است که به عشقشان معنا میبخشد.
به عالمی نفروشم غمت که کس ندهد
چنین نفیس متاعی، بدین بهای حقیر
هوش مصنوعی: من غم تو را به دنیا نمیفروشم، زیرا هیچکس چنین چیز باارزشی را به این قیمت ناچیز نمیخرد.
کرا که محنت و غم شد زخوان غیب نصیب
نشاط و عیش نگردد، مسیر از تدبیر
هوش مصنوعی: هر کسی که در نتیجه سختیها و غمها برکت و خوشیهای زندگی را از دست داده باشد، نمیتواند به آرامش و شادی دست یابد، مگر اینکه از طریق تدبیر و برنامهریزی صحیح راه خود را تغییر دهد.
همان حکایت صعوه است و چنگُل شهباز
حدیث نیروی تدبیر و قوّت تقدیر
هوش مصنوعی: این متن به داستانی اشاره دارد که در آن یک پرنده کوچک به نام صعوه و یک پرنده بزرگ به نام شهباز وجود دارند. این داستان نمادین بیانگر این است که گاهی اوقات قدرت و درک ما نسبت به زندگی تحت تأثیر تدبیر و برنامهریزی خودمان و همچنین سرنوشت و تقدیر الهی قرار دارد. به عبارت دیگر، این دو پرنده نشاندهنده تفاوتها و زمینههای مختلفی هستند که در زندگی انسانها وجود دارد، و این ما هستیم که با تدبیر و برنامهریزی خود میتوانیم با تقدیر خود روبرو شویم.
توان نمودن هر درد سخت را درمان
به غیر درد جدایی که نیست چاره پذیر
هوش مصنوعی: هر دردی را میتوان با درمانی رفع کرد، جز درد جدایی که هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد.
خطا سرودم مرگ است، چاره ی هجران
گرت خلاصی ندهد، زقید هجر بمیر
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که اگر عشق و جدایی برایت رنجآور است و نتوانی از آن رهایی یابی، بهتر است از این قید و بند جان خود را رها کنی و بمیرى.
ترا زسرّ حقیقت، چو نیست آگاهی
ز جهل نکته به شوریدگان عشق مگیر
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت آگاهی نداری و جهل به تو غلبه کرده است، به عاشقان دیوانه و سرگردان عشق نباید نکتهای بیاموزی.
دمی امید رهایی مدار در همه عمر
برای آن که شود در کمند عشق اسیر
هوش مصنوعی: در تمام عمرت هرگز امید به رهایی را رها نکن، چرا که ممکن است به خاطر عشق، در دام گرفتار شوی.
خدای هر دم، تقصیر من زیاد کُناد
اگر محبت خاصان حق بود تقصیر
هوش مصنوعی: هر لحظه من اشتباهات بیشتری دارم و اگر محبت ویژه خداوند به بندگانش نباشد، این تقصیر من بیشتر خواهد بود.
گواه صدق مقال حق اینکه نیست مرا
به جز محبت عشاق کربلا به ضمیر
هوش مصنوعی: دلیل راستگویی من این است که هیچ احساسی جز عشق به عاشقان کربلا در وجودم وجود ندارد.
حدیث محنت آن تشنگان غرقه به خون
حکایتی است که نتوان نمودنش تقریر
هوش مصنوعی: داستان سختیها و درد و رنج آن کسانی که تشنهاند و در خون شناورند، حکایتی است که نمیتوان به راحتی بیان کرد.
عجب ترا زهمه شرح غم علی اصغر
که گر جوان شنود، از ملال گردد پیر
هوش مصنوعی: عجب است که اگر کسی شرح غم علیاصغر را بشنود، حتی جوانان هم از شنیدن آن ناراحت میشوند و احساس غم میکنند، به طوری که دل پیران نیز به درد میآید.
به دشت ماریه چون آه اختر سوز
شد از درون جگر تشنگان به چرخ اثیر
هوش مصنوعی: در دشت ماریه، همچون ستارهای که میسوزد، از درون دل تشنگان، متوجه آسمان میشود.
علی اصغر خود را نهاد بر کف دست
خدیو دین ملک العشق، شاه عرش سریر
هوش مصنوعی: علی اصغر، کودک کوچک حسین، به روی دست امام و پیشوای دین قرار گرفت. او در حقیقت نماد عشق و محبت الهی و مقام والای انسانی است.
میان معرکه آمد بر سپاه عدو
ستاد و از دل پردرد، برکشید نفیر
هوش مصنوعی: در وسط نبرد، او با جسارت به صف دشمن نزدیک شد و از دل پر از دردش فریادی بلند کرد.
سرود هست گنه، گر را به کیش شما
به هیچ کیش ندارد، گناه طفل صغیر
هوش مصنوعی: اگر کسی در دینی خاص گناهی مرتکب شود، این گناه به خود او مربوط است و به هیچ دینی دیگر ارتباط ندارد، مثل این که گناه یک کودک خردسال نیز به پای او نمینشیند.
دهید جرعه ی آبی بدین صغیر که سوخت
درون سینه دل نازکش زقحطی شیر
هوش مصنوعی: به یک کودک کوچک جرعهای آب بدهید، زیرا او درون دلFragile اش به خاطر کمبود شیر سوزانده شده است.
جواب مقصد شه را، کمان گشود زبان
رساند آب به حلقوم اصغرش با تیر
هوش مصنوعی: شه به هدف خود پاسخ داد و کمان خود را کشید، تا با تیر، آب را به گلوی کوچکتری برساند.
برید حنجر او گوش تا به گوش و نشست
به بازوی شه دین، نوک تیر خصم شریر
هوش مصنوعی: در این متن، به توصیف یک صحنه جنگی پرداخته شده است. شخصی که در خطر است، صدایش به سختی شنیده میشود. او در کنار راهنمای خود، که شاید رهبر دینی باشد، نشسته و در برابر تیر خوردهای از سوی دشمن زشت قرار گرفته است. این تصویر از جنگ و خطراتی که شخصیتها با آن مواجه هستند، حس تنش و درگیری را منتقل میکند.
گلوی خشکش گردید تر، ولی از خون
به حلق تشنه ی او نی رسید آب و نه شیر
هوش مصنوعی: گلوی خشک او به شدت تشنه شده است، اما نه آب و نه شیر به او نمیرسد.
تبسمی به رخ شاه کرد و رفت زدست
به بزم قدس زدندش زبام عرش صفیر
هوش مصنوعی: او با لبخندی زیبا به صورت شاه نگاه کرد و سپس رفت. در مجلس آسمانی، او به بام عرش بیتابی کرد.
کشید تیر زحلقوم او شه شهداء
ز دیده اشک فرو ریخت هم چو ابر مطیر
هوش مصنوعی: یکی از شهدای بزرگ تیر به گردن او فرو رفت و با این حال اشکهایش همچون باران از چشمانش ریخت.
فشاند خون گلویش به سوی چرخ برین
به گریه گفت که ای ایزد سمیع و بصیر
هوش مصنوعی: او با اشک و ناله، خون دلش را به آسمان میریزد و به خداوند میگوید: ای پروردگار شنوا و بینا، به فریاد من برس.
فصیل ناقه ی صالح، به رتبه ی برتر نیست
از این صغیر که گردید، کشته بی تقصیر
هوش مصنوعی: ناقه صالح، که نشانهای از قدرت و نعمت بود، به اندازهی این کودک بیگناه که بدون گناه کشته شد، ارزش و اهمیت ندارد.
«محیط» شرح غمی را چسان تواند گفت
که از شگفتی نتوان، نمودش تصویر
هوش مصنوعی: چگونه میتواند فضا و محیط، از غم و اندوهی بگوید که به اندازهای شگفتانگیز است که نمیتوان آن را تصویر کرد؟