شمارهٔ ۱۲۶ - و له ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب
جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی
می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب
کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست
هر لحظه بود دلقم، جایی گرو جامی
شوریده دلی دارم وز هر طرفی شوخی
گسترده پی صیدش از زلف سیه دامی
تنها نفکند از بام، طشت من سودایی
هر دم فکند عشقش، طشتی زلب بامی
پیوسته نمایندم، خوبان ز رخ و گیسو
شامی زپی صبحی، صبحی ز پی شامی
رو کسب قناعت کن تا با زرهی ای دل
از منِّت هر خاصی، از طعنه ی هر عامی
جز احمد و ال او، ما را به دو عالم نیست
از کس طمع لطفی یا دیده ی انعامی
مانند «محیط» امروز در شهر نمی باشد
قلّاش نظر بازی، دُردی کش بد نامی
بی ساقی آتش دست، بی باده ی آتش وش
کی رام شود شوخی، کی پخته شود خامی
شمارهٔ ۱۲۵ - منه علیه الرحمة و الغفران: دام ره خلقی شده، بندی که تو داریشمارهٔ ۱۲۷ - و له ایضاً علیه الرحمة: صدف دیده شد از اشک روان دریایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جم رفت و نماند از وی، بر جای به جز جامی
می ده که جهان را نیست، جز نیستی انجامی
هوش مصنوعی: حضور جم (پادشاه افسانهای) به پایان رسید و چیزی از او باقی نماند. تنها یادگار او یک جام است که به ما نشان میدهد در این دنیا چیزی جز عدم و نیستی وجود ندارد.
گر رند و خراباتی، گشتم مکنیدم عیب
کز زهد فروشی هیچ، حاصل نشدم کامی
هوش مصنوعی: اگر من هم مثل شما ریاکار و دیوانه به نظر میآیم، دیگر عیبجویی نکنید. چون از زهد و پارسایی چیزی به دست نیاوردم و در نهایت ناکام ماندم.
بد نام تری از من، در حلقه ی رندان نیست
هر لحظه بود دلقم، جایی گرو جامی
هوش مصنوعی: در میان رندان و اهل بزم، فردی بدنامتر از من وجود ندارد. من هر لحظه در حال ظاهر شدن در قالب دلقکی هستم و همیشه در جایی آمادهام تا جامی بنوشم.
شوریده دلی دارم وز هر طرفی شوخی
گسترده پی صیدش از زلف سیه دامی
هوش مصنوعی: من دل شوریدهای دارم و از هر سو به هر طریقی به دنبال شکار او هستم. او زلف سیاهش را مانند دام گسترده است.
تنها نفکند از بام، طشت من سودایی
هر دم فکند عشقش، طشتی زلب بامی
هوش مصنوعی: فقط کسی که دیوانه عشق است، از بالای بام نمیافتد. عشقش همچون طشتکی (دیگ) از لب بام پایین میافتد.
پیوسته نمایندم، خوبان ز رخ و گیسو
شامی زپی صبحی، صبحی ز پی شامی
هوش مصنوعی: به من همیشه نشان میدهند که زیبایان چه بر نقش چهره و چه بر روی موهایشان چقدر جذاب هستند؛ مانند شامی که دنبال صبح و صبحی که دنبال شامی است.
رو کسب قناعت کن تا با زرهی ای دل
از منِّت هر خاصی، از طعنه ی هر عامی
هوش مصنوعی: کسب قناعت کن تا با دلی آرام، از لطف خاص تو در امان باشیم و از طعنههای مردم عادی دور بمانیم.
جز احمد و ال او، ما را به دو عالم نیست
از کس طمع لطفی یا دیده ی انعامی
هوش مصنوعی: غیر از احمد و اهل بیت او، از هیچکس در این دنیا و آن دنیا امیدی به لطف یا نگاه مرحمت نداریم.
مانند «محیط» امروز در شهر نمی باشد
قلّاش نظر بازی، دُردی کش بد نامی
هوش مصنوعی: امروز در شهر مانند محیط قبلاً هیچ کس نیست که مثل قلّاش، به آرایش و زیبایی پرداخته و دچار مشکلات و بدنامی شده باشد.
بی ساقی آتش دست، بی باده ی آتش وش
کی رام شود شوخی، کی پخته شود خامی
هوش مصنوعی: بدون وجود ساقی و شراب، کسی نمیتواند با دلی شاد و آرام بخواهد در زندگیاش شوق و نشاط پیدا کند. همچنین، without تجربه و آزمایش، خامی و ناپختگی همیشه باقی میماند و فرد نمیتواند به بلوغ فکری و احساسی برسد.