گنجور

شمارهٔ ۱۱۲ - در رثاء و تاریخ رحلت سلطان سعید ناصرالدّین شاه

سزد بگرید گردون اگر به حال زمین
زبعد خسرو اسلام شاه ناصر دین
میر ملوک جهان شهریار ذوالقرنین
گه قرنهایش نیاید یکی به دهر قرین
دریغ و حیف از آن خلق خوب و کریم
دریغ و حیف از آن منطق خوش و شیرین
دریغ و حیف از آن زور بازو و مردی
دریغ و حیف از آن عزم و جزم و رأی متین
دریغ و حیف از آن شهریار بنده نواز
دریغ و حیف از آن تاجدار عدل آیین
شهی که چاره ی یأجوج ظلم را عدلش
به ملک بودی سدّ سدید و حِصن حصین
تنی که رنجه بدی از حریر و قاقم و خز
زخاک و خشتش گردید بستر و بالین
قدی که طعنه به سرو سهی زدی از ناز
بسان سایه ی سرو افتاد روی زمین
اگر نه کوه بنالد ازین مصیبت سخت
چرا کند به زبان صد افغان و حنین
اگر نه گردون گرید در این بزرگ عزا
چرا زدیده عیان کرده اشک چون پروین
اگر ندارد داغ فراق شه به جگر
چرا زخاک دمد لاله با دل خونین
نموده صبح گریبان در این مصیبت چاک
بریده شام از این سوک طره ی مشکین
سنین عمر ملک شصت و هفت و سلطنتش
رسید بر چهل و نه شماره اش ز سنین
هزار و سیصد با سیزده چو از هجرت
گذشت شه زجهان شد به سوی خلد برین
به جمعه هفتدهمین روز ماه ذیقعده
زتختگاه شه پاک دین به صد تمکین
طواف روضه ی عبدالعظیم را اِحرام
به بست از سر صدق و خلوص قلب و یقین
نکرد منع تنی را ز زایران و بُدند
در آن مقام بسی خلق از کهین و مهین
قدم نهاد در آن آستان عرش مقام
ز روی صدق و ارادت به خاک سود جبین
فروتنی را بی دور باش سلطنتی
ورود او در آن روضه ی بهشت آیین
حکایت آن که دیو خوی تیره روان
که باد لعن بر او تا به روز بازپسین
زخبث باطن و اغوای بد نهادی خویش
کمر به قتل شهنشاه بسته بود زکین
چو ابن ملجم دون انتظار فرصت را
کشیده بود کمان و نموده بود کمین
چو دید شه را با یاد حق زخود غافل
به حیله شد پی انجام مقصد دیرین
به رسم اهل تظلّم گرفت طوماری
بدست حیلت و شد سوی شهریار مهین
یکی طپانچه نهان کرده بود در طومار
گشاد داد سوی شهریار روی زمین
به خون طپید دل اهل کشوری چون تیر
رسید خسرو نیکو ضمیر را به وطین
زپا درآمد سرو بلند قامت شاه
فتاده لرزه به ارکان ملک و دولت و دین
سرور قرن دوم شد به دل به سوک قران
سرود عیش مبدّل به اشک و آه و انین
چو صدر اعظم اشرف بدید حالت شاه
نمود پیشه صبوری زفکر آخر بین
برای آن که مباد از ظهور این فتنه
شود گسسته زهم عقد نظم دولت و دین
اگرچه بود پریشان تر از همه عالم
ز روی ظاهر ننمود خویش را غمگین
به بر گرفت تن شاه را چون جان و سرود
هزار شکر گذشت از ملک قران چنین
به طور پاسخ خسرو گهی سخن گفتی
گهی گشودی چون شاه منطق شیرین
زبعد آن که ره فتنه را زشش سو بست
به فکر صائب و رأی زرین و عزم متین
وقوع حادثه را عرضه تلگرافاً کرد
به درگه شه گردون سریر مهر نگین
پناه دولت و ملت مظفرالدّین شاه
که بهر فتح و ظفر نامش آیتی است مبین
ازین قضیه چنان شهریار محزون گشت
که عالمی را به نمود حزن شاه حزین
به غیر صبر و تحمل چو هیچ چاره ندید
به حکم صبر و سکون داد سوز دل تسکین
برای حفظ رعایا ودایع یزدان
نمود صدر فلک قدر را ملک تعیین
به عون ایزد زاقبال شهریاری گشت
امور دولت و دین جمله در خور تحسین
چنان منظّم گردید کشور ایران
که کس نشان ندهد أمن کشوری چونین

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سزد بگرید گردون اگر به حال زمین
زبعد خسرو اسلام شاه ناصر دین
هوش مصنوعی: آسمان سزاوار است که به حال زمین بگرید، زیرا پس از خسرو اسلام، شاه ناصر دین، اوضاع دگرگون شده است.
میر ملوک جهان شهریار ذوالقرنین
گه قرنهایش نیاید یکی به دهر قرین
هوش مصنوعی: فرمانروای بزرگ جهان، شهریار ذوالقرنین، در زمان خودش هیچ‌کدام از عصرها را به هم نمی‌تواند برابر کند و هیچ کسی همانند او در تاریخ وجود نداشته است.
دریغ و حیف از آن خلق خوب و کریم
دریغ و حیف از آن منطق خوش و شیرین
هوش مصنوعی: متأسفانه، از دست رفتن افرادی با ویژگی‌های خوب و با نزاکت بسیار ناراحت کننده است. همچنین، جای تأسف دارد که آزادی بیان و سخنانی که به زیبا ترین شکل ممکن بیان می‌شود، تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
دریغ و حیف از آن زور بازو و مردی
دریغ و حیف از آن عزم و جزم و رأی متین
هوش مصنوعی: ای کاش از آن توان و نیرو و شجاعت خبری بود، ای کاش از آن اراده قوی و تصمیم محکم و فکر استوار بهره‌مند بودیم.
دریغ و حیف از آن شهریار بنده نواز
دریغ و حیف از آن تاجدار عدل آیین
هوش مصنوعی: آه، چه حسرتی دارد بر آن پادشاه مهربانی که به بندگانش لطف می‌کرد، و چه افسوس از آن فرمانروای پرعدل و انصاف!
شهی که چاره ی یأجوج ظلم را عدلش
به ملک بودی سدّ سدید و حِصن حصین
هوش مصنوعی: پادشاهی که برای پایان دادن به ظلم یأجوج، با عدالتش بر حکومت مسلط شده، به مانند دژی محکم و سدی قوی است.
تنی که رنجه بدی از حریر و قاقم و خز
زخاک و خشتش گردید بستر و بالین
هوش مصنوعی: بدنی که از خواب نرم و راحت حریر و خز رنجیده و خسته شده، حالا بر روی خاک و آجر استراحت می‌کند.
قدی که طعنه به سرو سهی زدی از ناز
بسان سایه ی سرو افتاد روی زمین
هوش مصنوعی: قدی که به شدت به قد بلند سرو شبیه است، با ناز و افسون خاص خود، به آرامی بر روی زمین افتاده و مانند سایه سرو پهن شده است.
اگر نه کوه بنالد ازین مصیبت سخت
چرا کند به زبان صد افغان و حنین
هوش مصنوعی: اگر کوه هم از این مصیبت بزرگ شکایت نکند، پس چرا صدای افغان و ندای حنین را به زبان بیاورد؟
اگر نه گردون گرید در این بزرگ عزا
چرا زدیده عیان کرده اشک چون پروین
هوش مصنوعی: اگر آسمان در این عزای بزرگ نجنبد و نکند واکنش، پس چرا چشمان مردم پر از اشک و مانند پروین (ستاره) روشن است؟
اگر ندارد داغ فراق شه به جگر
چرا زخاک دمد لاله با دل خونین
هوش مصنوعی: چرا لاله با دلی خونین از خاک برمی‌خیزد اگر دلی در آتش فراق سلطانی نباشد؟
نموده صبح گریبان در این مصیبت چاک
بریده شام از این سوک طره ی مشکین
هوش مصنوعی: صبح به نشانه درد و رنج، گریبانش را پاره کرده و شام با غم و اندوه، گیسوان مشکی‌اش را به شکل زخم‌آلودی نشان می‌دهد.
سنین عمر ملک شصت و هفت و سلطنتش
رسید بر چهل و نه شماره اش ز سنین
هوش مصنوعی: سن‌های زندگی او به شصت و هفت سال رسید و مدت سلطنتش به چهل و نه سال بود.
هزار و سیصد با سیزده چو از هجرت
گذشت شه زجهان شد به سوی خلد برین
هوش مصنوعی: در سال هزار و سیصد و سیزده، پس از هجرت، پادشاه به سوی بهشت رفت.
به جمعه هفتدهمین روز ماه ذیقعده
زتختگاه شه پاک دین به صد تمکین
هوش مصنوعی: در روز هفدهم ماه ذیقعده، فرمانروای پاک دین با تمام قدرت و احترام در جایگاه خود حضور دارد.
طواف روضه ی عبدالعظیم را اِحرام
به بست از سر صدق و خلوص قلب و یقین
هوش مصنوعی: به دور حرم عبدالعظیم با حالت خاصی از عشق و صداقت و باور قلبی وارد شده‌ام.
نکرد منع تنی را ز زایران و بُدند
در آن مقام بسی خلق از کهین و مهین
هوش مصنوعی: در آن مکان، مانعی برای بدن‌ها وجود نداشت و تعداد زیادی از افراد از طبقات مختلف به زائران رجوع کردند.
قدم نهاد در آن آستان عرش مقام
ز روی صدق و ارادت به خاک سود جبین
هوش مصنوعی: او با نیتی صادقانه و با ارادت عمیق وارد آن مکان والا شد و به خاک افتاد.
فروتنی را بی دور باش سلطنتی
ورود او در آن روضه ی بهشت آیین
هوش مصنوعی: فروتنی باید بدون خفا و دور از خودبزرگ‌بینی باشد، چرا که حضور او در باغ بهشت نشانه‌ای از زیبایی و شکوه است.
حکایت آن که دیو خوی تیره روان
که باد لعن بر او تا به روز بازپسین
هوش مصنوعی: داستان درباره موجودی خبیث و بدسیرت است که مانند دیو، همواره در تاریکی و بدی زندگی می‌کند و تا همیشه مورد نفرین و طرد قرار خواهد گرفت.
زخبث باطن و اغوای بد نهادی خویش
کمر به قتل شهنشاه بسته بود زکین
هوش مصنوعی: از ناپاکی درون و وسوسه‌های بدی که در خود داشته، توطئه‌ای برای کشتن شاه ترتیب داده بود.
چو ابن ملجم دون انتظار فرصت را
کشیده بود کمان و نموده بود کمین
هوش مصنوعی: ابن ملجم بی‌خبر از فرصت مناسب، کمان خود را کشیده و کمین کرده بود.
چو دید شه را با یاد حق زخود غافل
به حیله شد پی انجام مقصد دیرین
هوش مصنوعی: وقتی شاه را دید که به یاد خدا مشغول است و از خود غافل شده، با ترفندهای خود برای رسیدن به هدفی که در سال‌های دور در سر داشت، تلاش کرد.
به رسم اهل تظلّم گرفت طوماری
بدست حیلت و شد سوی شهریار مهین
هوش مصنوعی: به سبک کسانی که برای خودشان مشکلی ایجاد کرده‌اند، فردی عذری آماده کرد و به سوی پادشاه بزرگ رفت.
یکی طپانچه نهان کرده بود در طومار
گشاد داد سوی شهریار روی زمین
هوش مصنوعی: یکی تفنگی را در دفتری پنهان کرده بود و آن را به سمت پادشاهی روی زمین اشاره کرد.
به خون طپید دل اهل کشوری چون تیر
رسید خسرو نیکو ضمیر را به وطین
هوش مصنوعی: دل مردم کشوری که خسرو نیکو ضمیر به آنجا رسید، به شدت افسرده و غمگین بود. در واقع، این دل‌ها مانند تیر به خون درآمده بودند، نشان از غم و درد درونی‌شان داشت.
زپا درآمد سرو بلند قامت شاه
فتاده لرزه به ارکان ملک و دولت و دین
هوش مصنوعی: سرو بلند قامت شاه از جا بلند شد و این باعث شد که لرزشی در پایه‌های حکومت و دین به وجود بیاید.
سرور قرن دوم شد به دل به سوک قران
سرود عیش مبدّل به اشک و آه و انین
هوش مصنوعی: در قرن دوم، شادی و سرور به دل‌ها حاکم شد، ولی به زودی آن خوشی به غم و اشک و ناله تبدیل گردید.
چو صدر اعظم اشرف بدید حالت شاه
نمود پیشه صبوری زفکر آخر بین
هوش مصنوعی: وقتی صدر اعظم وضعیت شاه را دید، به او پیشنهاد کرد که صبر و تحمل را پیشه کند و به عاقبت کار خوب بیندیشد.
برای آن که مباد از ظهور این فتنه
شود گسسته زهم عقد نظم دولت و دین
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از بروز آشوب و فتنه، باید پیوند و اتحاد میان نظام سیاسی و دین حفظ شود.
اگرچه بود پریشان تر از همه عالم
ز روی ظاهر ننمود خویش را غمگین
هوش مصنوعی: هرچند او از همه‌ی افراد دچار سردرگمی بیشتری بود، اما از روی ظاهرش نشان نمی‌داد که غمگین است.
به بر گرفت تن شاه را چون جان و سرود
هزار شکر گذشت از ملک قران چنین
هوش مصنوعی: به دامان خود پادشاه را به اندازه جانش در آغوش گرفت و هزاران بار شکرگزاری کرد که چنین ماجرایی از سرزمین قرآن گذشته است.
به طور پاسخ خسرو گهی سخن گفتی
گهی گشودی چون شاه منطق شیرین
هوش مصنوعی: خسرو به گونه‌ای حرف می‌زد که گاهی با کلماتش بازی می‌کرد و گاهی به راحتی صحبت می‌کرد، مانند شاهی که در گفتار خود شیرینی و جذابیت دارد.
زبعد آن که ره فتنه را زشش سو بست
به فکر صائب و رأی زرین و عزم متین
هوش مصنوعی: پس از آن که راه فتنه را از شش سو مسدود کرد، با تدبیر و اندیشه‌ای نیکو و اراده‌ای استوار به پیش رفت.
وقوع حادثه را عرضه تلگرافاً کرد
به درگه شه گردون سریر مهر نگین
هوش مصنوعی: حادثه‌ای را به طور رسمی و با استفاده از تلگراف به درگاه شاه آسمانی اطلاع دادند که بر روی تخت طلا نشسته و نگران حال دنیا بود.
پناه دولت و ملت مظفرالدّین شاه
که بهر فتح و ظفر نامش آیتی است مبین
هوش مصنوعی: پناه حمایت و کمک ملت مظفرالدین شاه، که نام او نشانی روشن از پیروزی و موفقیت است.
ازین قضیه چنان شهریار محزون گشت
که عالمی را به نمود حزن شاه حزین
هوش مصنوعی: از این ماجرا، شاه به قدری غمگین شد که غم او بر همه‌ی عالم نمایان گردید.
به غیر صبر و تحمل چو هیچ چاره ندید
به حکم صبر و سکون داد سوز دل تسکین
هوش مصنوعی: وقتی که هیچ راه escapeی جز صبر و تحمل نداشتم، به خاطر همین صبر و آرامش، درد دلم کمی تسکین پیدا کرد.
برای حفظ رعایا ودایع یزدان
نمود صدر فلک قدر را ملک تعیین
هوش مصنوعی: برای نگهداری از مردم و نعمت‌هایی که خداوند داده است، پادشاهی در آسمان‌ها به قدر و جایگاه خود مشخص شده است.
به عون ایزد زاقبال شهریاری گشت
امور دولت و دین جمله در خور تحسین
هوش مصنوعی: به کمک خداوند، خوشبختانه اوضاع کشور و مسائل دینی به شکلی پیشرفت کردند که همگی شایسته تحسین هستند.
چنان منظّم گردید کشور ایران
که کس نشان ندهد أمن کشوری چونین
هوش مصنوعی: کشور ایران به قدری منظم و مرتب شد که دیگر هیچ‌کس نشانی از امنیتی به اندازه‌ی این کشور پیدا نمی‌کند.