گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در مدح امام هفتم باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام

یار برفت و دور از او، صبر و قرار شد زکف
سیل سرشک از پیش، گشت روان به هر طرف
تا شده از نظر نهان، نقطه ی خال دلکشش
دایره سان به دور دل، اندوه و غم کشیده صف
بی رخ و طُرّه ات مرا، ای مه آفتاب رو
روز سیاه شد زغم، دیده سپید از أسف
مشعل آفتاب شد، تیره زدود آه من
تا مه عرضت گرفت از خط مشک سا کلف
زیبد اگر به عالمی، فخر کنی که سال ها
مادر دهر ناورد هم چو تو نازنین خلف
یار کمان کشید و من، دل بر او به چابکی
آمد از این کِشاکِشم، تیر مراد بر هدف
هر که به غیر عاشقی، پیش گرفت پیشه ای
کرد به یاوه زابلهی، عمر عزیز را تلف
از خط جام ساقیا، آیت مغفرت به خوان
بخشش دوست را سبب، لغزش ما است لا تخف
گردش آسمان مگر، گوهری سخن شده
آن که نیاز از سفه، فرق زُمرّد از علف
بهر نشاط قدسیان، زهره به جام آسمان
نظم طرب فزای من، خواند به بانگ چنگ و دف
هشت بهشت را بها، مدح امام هفتمین
موسی کاظم است و من، آمده ام بها به کف
والی دین ولی حق، آن که نموده از ازل
عرش زفرش درگهش، کسب سعادت و شرف
دل صدف است و گوهرش، مهر گران بهای او
بهتر از این گهر دگر، هیچ نپرورد صدف
کاش «محیط» چون شود، خاک بر غم خارجی
خاک وجود او بَرَد، باد صبا سوی نجف

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار برفت و دور از او، صبر و قرار شد زکف
سیل سرشک از پیش، گشت روان به هر طرف
هوش مصنوعی: دوست رفت و دور از او، آرامش و قرار از دست رفت. اشک‌ها مانند سیل به هر سو روانه شدند.
تا شده از نظر نهان، نقطه ی خال دلکشش
دایره سان به دور دل، اندوه و غم کشیده صف
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب از دید غایب شده، نقطه‌ای از زیبایی‌اش به صورت دایره‌ای در اطراف دل، اندوه و غم را به صف کرده است.
بی رخ و طُرّه ات مرا، ای مه آفتاب رو
روز سیاه شد زغم، دیده سپید از أسف
هوش مصنوعی: ای زیبای آفتابی، بدون چهره و موهای تو، دلم تیره و تار شده و اشکم از غم ریزی، چشمانم به خاطر اندوه، دیگر نورانی نیست.
مشعل آفتاب شد، تیره زدود آه من
تا مه عرضت گرفت از خط مشک سا کلف
هوش مصنوعی: خورشید درخشان شد و تاریکی را از بین برد و آه من برطرف شد، تا آنجا که ماه زیبایی‌ات با خوشه‌های مشکی موی تو نمایان شد.
زیبد اگر به عالمی، فخر کنی که سال ها
مادر دهر ناورد هم چو تو نازنین خلف
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در میان مردم خود را برتر از دیگران بدانید، بهتر است بدانید که سال‌هاست که دنیا نیز مانند تو، فرزندان نازنینی مانند تو را پرورش داده است.
یار کمان کشید و من، دل بر او به چابکی
آمد از این کِشاکِشم، تیر مراد بر هدف
هوش مصنوعی: دوست تیر کمان را کشید و من نیز به سرعت عاشق او شدم. از این کشش، آرزویم به هدف رسید.
هر که به غیر عاشقی، پیش گرفت پیشه ای
کرد به یاوه زابلهی، عمر عزیز را تلف
هوش مصنوعی: هر کسی که به جز عشق ورزیدن، کار دیگری را انتخاب کند، عمر گرانبهایش را به بطالت و بیهوده‌گویی هدر می‌دهد.
از خط جام ساقیا، آیت مغفرت به خوان
بخشش دوست را سبب، لغزش ما است لا تخف
هوش مصنوعی: از نوشته‌های جام ساقی، نشانه‌ای برای آمرزش به ما می‌رسد. دوست، بخشش خود را به ما هدیه می‌دهد و این باعث می‌شود که ما خطا کنیم، اما نگران نباشید.
گردش آسمان مگر، گوهری سخن شده
آن که نیاز از سفه، فرق زُمرّد از علف
هوش مصنوعی: شاید در چرخش آسمان، کلامی ارزشمند شکل گرفته باشد که نیاز را از نادانی جدا کند، مثل اینکه زمرّد را از علف تشخیص بدهیم.
بهر نشاط قدسیان، زهره به جام آسمان
نظم طرب فزای من، خواند به بانگ چنگ و دف
هوش مصنوعی: برای شادی ملائک، زهره در جام آسمان نغمه‌ای شاداب و خوش به صدا درآورد و با نواهای چنگ و دف آواز خواند.
هشت بهشت را بها، مدح امام هفتمین
موسی کاظم است و من، آمده ام بها به کف
هوش مصنوعی: مدح و ستایش امام هفتم، موسی کاظم، ارزش و بها بهشت را در بر دارد و من با خود این بها را آورده‌ام.
والی دین ولی حق، آن که نموده از ازل
عرش زفرش درگهش، کسب سعادت و شرف
هوش مصنوعی: رئیس دین و ولیّ حق، کسی است که از آغاز خلقت، عرش را از خاک و زمین ساخته و درگاهش را مکان دریافت سعادت و شرافت قرار داده است.
دل صدف است و گوهرش، مهر گران بهای او
بهتر از این گهر دگر، هیچ نپرورد صدف
هوش مصنوعی: دل مانند صدفی است و مهر درون آن مانند گوهر قیمتی است. هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به ارزش این مهر برسد، چرا که صدف هیچ گوهر دیگری به این ارزش را پرورش نمی‌دهد.
کاش «محیط» چون شود، خاک بر غم خارجی
خاک وجود او بَرَد، باد صبا سوی نجف
هوش مصنوعی: ای کاش «محیط» به حدی برسد که غم‌های دنیوی او را به فراموشی بسپارد و باد صبا، خاک وجود او را به سمت نجف ببرد.