شمارهٔ ۹ - فی رثاء علی الاکبر سلام الله علیه
چون شد به میدان جلوهگر شهزاده اکبر
پور پیمبر
آن عرصه شد چون سینۀ سینا سراسر
الله اکبر
حسن ازل از غره اش نیکو نمایان
چون ماه تابان
سر قدم در طره اش از دوش تا بر
مکنون و مضمر
روی چو ماهش شاهد بزم حقیقت
شمع طریقت
موی سیاهش پرده دار ذات انور
در حسن منظر
شمع قدش در سر فرازی گیتی افروز
لیکن جهانسوز
سوز غمش در جانگدازی همچو آذر
با آه مضطر
آئینۀ پیغمبری اندر شمائل
رب الفضائل
در صولت و در صفدری مانند حیدر
آن شیر داور
رفرف سوار اوج معراج سعادت
بهر شهادت
زد در فضای جان همای همتش پر
تا بزم دلبر
دست ستیزش بسته پای هر فراری
هر مرد کاری
شمشیر تیزش میر بودی از سران سر
چون باد صرصر
از رعد برق تیغ آن ابر بلا بار
روی جهان تار
چندانکه شد هوش از سر خصم بد اختر
گوش فلک کر
شیر فلک چون حملۀ شبل الاسد دید
بر خود بلرزید
شاهین صفت زد پنجه در خون کبوتر
میر غضنفر
از دود آهش تیره شد آفاق و انفس
گاه تنفس
وز کام خشگش چشمۀ چشم فلک تر
تا روز محشر
سرچشمۀ آب زلال زندگانی
در نوجوانی
نوشید آب از چشمه سار تیغ و خنجر
آن خضر رهبر
تیغ قضا چون بر سر سرّ قدر شد
شقّ القمر شد
وز مشرق زین شد نگون خورشید خاور
در خون شناور
پیک مصیبت پیر کنعان را خبر کرد
عزم پسر کرد
گرگ اجل را دید با یوسف برابر
بی یار و یاور
گفتا که ای نادیده کام از نوجوانی
در زندگانی
بعد از تو بر دنیای فانی خاک بر سر
ای روح پرور
ای نونهال گلشن طاها و یاسین
ای شاخ نسرین
ای جویبار حسن را شاخ صنوبر
برگ گل تر
آن قامت رعنا چه شد کز پا در افتاد
ناکام و ناشاد
شد عاقبت نوباوۀ باغ پیمبر
بی برگ و بی بر
آن طرۀ مشکین چرا در خون خضابست
در پیچ و تابست
وان غرۀ غرا چرا گردیده مغبر
با خاک همسر
ای در ملاحت ثانی عقل نخستین
بر خیز و بنشین
کن جستجوئی از پدر و ز حال مادر
ای نیک محضر
ای بر تو میمون و مبارک حجلۀ گور
تا نفخۀ صور
روز مبارکبادیت پر شور و پر شر
وز شب سیه تر
آخر کفن شد خلعت دامادی تو
غم، شادی تو
ز اول ترا از خون حنا آمد مقرر
در خاک بستر
گردون دون کرد از تو جانا نا امیدم
تا دل بریدم
از نوجوانی در لطافت روح پیکر
وز جان نکوتر
بخت سیه رخت عزا ما را به بر کرد
خون در جگر کرد
خاک مصیبت بر سر ما ریخت یکسر
بخت نگون سر
جان جهانی در جوانی ناگهان رفت
ملک جهان رفت
لشکر نخواهد کس پس از سالار لشکر
در هیچ کشور
چون رایت فتح و ظفر آمد نگون سار
شد کار شه زار
هرگز مباد لشکری با شوکت و فرّ
بی شه مظفر
جانا تو رفتی و شدی آسوده از غم
روح تو خرم
ما را دچار آتش بیداد بنگر
چون پور آزر
زهر فراقت در مذاقم کارگر شد
عمرم بسر شد
ما را ز خون دل، تو را دادند ساغر
از آب کوثر
تنها نه کلک مفتقر آتش فشانست
آتش بنجانست
زد شعله اندر دفتر ایجاد یکسر
سر لوح دفتر
شمارهٔ ۸ - فی رثاء علی بن الحسین الاکبر علیه السلام: دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلیشمارهٔ ۱۰ - فی رثاء ابی الحسن علی بن الحسین الاکبر سلام الله علیه: سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شد به میدان جلوهگر شهزاده اکبر
پور پیمبر
هوش مصنوعی: وقتی که شهزاده اکبر، پسر پیامبر، در میدان ظاهر شد و به نمایش درآمد.
آن عرصه شد چون سینۀ سینا سراسر
الله اکبر
هوش مصنوعی: آن مکان مانند کوه سینا پر از ندای "الله اکبر" شد.
حسن ازل از غره اش نیکو نمایان
چون ماه تابان
هوش مصنوعی: زیبایی خداوند از ابتدا به وضوح و زیبایی ماه نمایان است.
سر قدم در طره اش از دوش تا بر
مکنون و مضمر
هوش مصنوعی: موهای او از سر تا دوشش در حال افتادگی و زیبایی خاصی است که رازها و اسرار در آن نهفته است.
روی چو ماهش شاهد بزم حقیقت
شمع طریقت
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند ماه است و او در مراسم حقیقت همچون شمعی در مسیر هدایت میدرخشد.
موی سیاهش پرده دار ذات انور
در حسن منظر
هوش مصنوعی: موهای سیاه او، حجاب و پوشش زیباییهای الهی است که در چهرهاش جلوهگر شده است.
شمع قدش در سر فرازی گیتی افروز
لیکن جهانسوز
هوش مصنوعی: شمعی که قد بلندی دارد و درخشان است، باعث روشنی و روشنایی دنیاست، اما در عین حال، شعلهاش به قدری قوی است که میتواند همه چیز را بسوزاند.
سوز غمش در جانگدازی همچو آذر
با آه مضطر
هوش مصنوعی: میزان درد و سوز او در دل، همچون آتش سوزانی است که با نالهای از روی ناچاری شعلهور میشود.
آئینۀ پیغمبری اندر شمائل
رب الفضائل
هوش مصنوعی: آئینۀ پیامبری در نمایش صفات و ویژگیهای برتر خداوند قرار دارد.
در صولت و در صفدری مانند حیدر
آن شیر داور
هوش مصنوعی: در قدرت و شجاعت، مانند حیدر، آن شیر قاضی.
رفرف سوار اوج معراج سعادت
بهر شهادت
هوش مصنوعی: سوار بر بالهای بلند روزهایی از خوشبختی، به خاطر رسیدن به مقام شهادت و فداکاری میرود.
زد در فضای جان همای همتش پر
تا بزم دلبر
هوش مصنوعی: در دنیای روح و دلش، پرندهای با عظمت و جلال پرواز کرد و به محفل محبوبش وارد شد.
دست ستیزش بسته پای هر فراری
هر مرد کاری
هوش مصنوعی: هر کسی که در تلاش است و مشغول کار است، به نوعی دستش برای مبارزه و چالش بسته شده است. این یعنی که باید با مشکلات خود روبرو شود و از فرار کردن بپرهیزد.
شمشیر تیزش میر بودی از سران سر
چون باد صرصر
هوش مصنوعی: شمشیر تیز او، از بهترین افراد است و همچون باد تند و خطیر عمل میکند.
از رعد برق تیغ آن ابر بلا بار
روی جهان تار
هوش مصنوعی: وقتی ابرهای سیاه و طوفانی به آسمان میآیند، گویی شمشیر قدرت و خشم طبیعت بر جهان فرود میآید و darkness را در همه جا پخش میکند.
چندانکه شد هوش از سر خصم بد اختر
گوش فلک کر
هوش مصنوعی: هر چقدر که دشمن بدبخت از هوش و حواس خود بیخبر شد، گوش آسمان نیز از صدای او کر شد.
شیر فلک چون حملۀ شبل الاسد دید
بر خود بلرزید
هوش مصنوعی: وقتی شیر آسمانی حملهی جوان شیر را مشاهده کرد، به شدت ترسید و لرزید.
شاهین صفت زد پنجه در خون کبوتر
میر غضنفر
هوش مصنوعی: پرندهای مثل شاهین با قدرت و تندی خود، به کبوتر زبون و آسیبپذیر حمله میکند و او را به نابودی میکشاند. این تصویر نشاندهندهٔ تضاد میان قدرت و آسیبپذیری است.
از دود آهش تیره شد آفاق و انفس
گاه تنفس
هوش مصنوعی: از غم و اندوه او، آسمان و زمین در تیرهگی فرو رفته و حتی در زمان تنفس نیز این غم احساس میشود.
وز کام خشگش چشمۀ چشم فلک تر
تا روز محشر
هوش مصنوعی: از دهان خشک او چشمهای از چشمهای آسمان جاری است تا روز قیامت.
سرچشمۀ آب زلال زندگانی
در نوجوانی
هوش مصنوعی: چشمهی خالص و شفاف زندگی در دوران جوانی است.
نوشید آب از چشمه سار تیغ و خنجر
آن خضر رهبر
هوش مصنوعی: او از چشمهی صاف و زلالی که به دست خضر، راهنمای سفرها، جاری است، آب مینوشد. این چشمه نماد قدرت و سرنوشت است که به زندگی و مسیر او شکل میدهد.
تیغ قضا چون بر سر سرّ قدر شد
شقّ القمر شد
هوش مصنوعی: وقتی تقدیر و سرنوشت به نقطهای حساس و مهم رسید، مسائلی به وقوع پیوست که به مانند شکافتن ماه بودند.
وز مشرق زین شد نگون خورشید خاور
در خون شناور
هوش مصنوعی: از طرف شرق، خورشید به حالت غروب درآمده و در خون غوطهور شده است.
پیک مصیبت پیر کنعان را خبر کرد
عزم پسر کرد
هوش مصنوعی: پیکدرد و مصیبت به پیر کنعان خبر داد که پسرش تصمیمی جدی گرفته است.
گرگ اجل را دید با یوسف برابر
بی یار و یاور
هوش مصنوعی: زمانی است که مرگ به تصویری از یوسف نزدیک میشود، بدون اینکه کسی در کنار او باشد یا به او کمک کند.
گفتا که ای نادیده کام از نوجوانی
در زندگانی
هوش مصنوعی: او گفت: ای بیخبر، در زندگی از نوجوانی چه خواستهای؟
بعد از تو بر دنیای فانی خاک بر سر
ای روح پرور
هوش مصنوعی: پس از تو، بر این دنیای زودگذر غم و اندوه سنگینی مینشیند، ای روح بخشنده و دلنواز.
ای نونهال گلشن طاها و یاسین
ای شاخ نسرین
هوش مصنوعی: ای جوانهی گلزار طاها و یاسین، ای شاخهی نسرین.
ای جویبار حسن را شاخ صنوبر
برگ گل تر
هوش مصنوعی: ای جویبار، زیبایی تو مانند شاخههای صنوبر و گلهای تازه است.
آن قامت رعنا چه شد کز پا در افتاد
ناکام و ناشاد
هوش مصنوعی: آن قامت زیبا که به خاطر ناامیدی و غم و اندوه به زمین افتاد، چه بر سرش آمده است؟
شد عاقبت نوباوۀ باغ پیمبر
بی برگ و بی بر
هوش مصنوعی: سرانجام، جوان باصفای باغ پیامبر به حالت بیبرگی و بیثمری رسیده است.
آن طرۀ مشکین چرا در خون خضابست
در پیچ و تابست
هوش مصنوعی: چرا آن موهای تیره و خوشبو در رنگ خون آغشته شده و در هم پیچیده است؟
وان غرۀ غرا چرا گردیده مغبر
با خاک همسر
هوش مصنوعی: چرا آن زیبایی درخشان در اثر زمان و گرد و غبار به رنگ خاک درآمده است؟
ای در ملاحت ثانی عقل نخستین
بر خیز و بنشین
هوش مصنوعی: ای زیبای دلانگیز، دوباره به یاد عقل و خرد بیفت و جایی نشسته و درخشش خود را به نمایش بگذار.
کن جستجوئی از پدر و ز حال مادر
ای نیک محضر
هوش مصنوعی: از پدر خود بپرس و از حال مادر مطلع شو، ای حاضر در محفل.
ای بر تو میمون و مبارک حجلۀ گور
تا نفخۀ صور
هوش مصنوعی: ای جایگاه تو، خوش و مبارک همچون عروسی است که تا هنگام دمیدن صور (عذاب قیامت) باقی خواهد ماند.
روز مبارکبادیت پر شور و پر شر
وز شب سیه تر
هوش مصنوعی: روز جشن و شادیات پر از شور و هیجان باشد و شب سیاهتر از آن.
آخر کفن شد خلعت دامادی تو
غم، شادی تو
هوش مصنوعی: در نهایت، نگرانی و اندوه تو تبدیل به پوشش و لباس عروسیات شده است، شادی و خوشحالیات کمرنگ گشته.
ز اول ترا از خون حنا آمد مقرر
در خاک بستر
هوش مصنوعی: از همان ابتدا مقدر بود که تو، با رنگ حنای خود، در خاک زمین قرار بگیری.
گردون دون کرد از تو جانا نا امیدم
تا دل بریدم
هوش مصنوعی: آسمان از تو، ای جانا، مرا ناامید کرده است، تا جایی که دیگر به دل بستن و امید داشتن را کنار گذاشتم.
از نوجوانی در لطافت روح پیکر
وز جان نکوتر
هوش مصنوعی: از جوانی در لطافت روح و بدن و از جان پاکتر شدهام.
بخت سیه رخت عزا ما را به بر کرد
خون در جگر کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت بد ما را در غم و اندوه گرفتار ساخت و دل ما را به خون نشست.
خاک مصیبت بر سر ما ریخت یکسر
بخت نگون سر
هوش مصنوعی: خاک مصیبت بر سر ما ریخت و بخت بد ما کاملاً خراب شد.
جان جهانی در جوانی ناگهان رفت
ملک جهان رفت
هوش مصنوعی: در جوانی، ناگهان جان انسانی که به طور کلی نمایانگر زندگی و انرژی بود، از دنیا رفت و این باعث از دست رفتن سلطنت و حکومت جهان نیز شده است.
لشکر نخواهد کس پس از سالار لشکر
در هیچ کشور
هوش مصنوعی: هیچ کس در هیچ کشوری بدون فرمانده و رهبر خود، نیرویی نخواهد داشت.
چون رایت فتح و ظفر آمد نگون سار
شد کار شه زار
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم پیروزی برافراشته شد، کار فرمانروای شکستخورده به پایان رسید.
هرگز مباد لشکری با شوکت و فرّ
بی شه مظفر
هوش مصنوعی: هرگز نباشد که لشکری با قدرت و زیبایی در کنار باشد، اما رهبری و فرماندهای شجاع و پیروز نداشته باشد.
جانا تو رفتی و شدی آسوده از غم
روح تو خرم
هوش مصنوعی: عزیزم، تو رفتی و اکنون از غم آزاد شدی و روح تو شاداب و خوشحال است.
ما را دچار آتش بیداد بنگر
چون پور آزر
هوش مصنوعی: ما را در آتش ستم و ظلمی که بر ما میرود، تماشا کن مانند پسر آزر.
زهر فراقت در مذاقم کارگر شد
عمرم بسر شد
هوش مصنوعی: عشق و جدایی تو چنان در جانم تاثیر گذاشته که عمرم به پایان رسیده است.
ما را ز خون دل، تو را دادند ساغر
از آب کوثر
هوش مصنوعی: از درد و رنج ما، تو را از آب کوثر، جامی دادهاند.
تنها نه کلک مفتقر آتش فشانست
آتش بنجانست
هوش مصنوعی: تنها اثر بیپولی و نداشتن امکانات، آتش فشانی را به وجود نمیآورد؛ بلکه شرایط و عوامل دیگر نیز در این پدیده تاثیر دارند.
زد شعله اندر دفتر ایجاد یکسر
سر لوح دفتر
هوش مصنوعی: شعلهای در بالای دفتر وجود دارد که کل نوشتهای را که در آن است، به خود جذب کرده و به سوزاندن مشغول است.