شمارهٔ ۸ - فی رثاء علی بن الحسین الاکبر علیه السلام
دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلی
نه عجب که گشته مجنون دل ناتوان لیلی
ز دو چشم روشن شاه برفت یک فلک نور
چه ز خیمه شد روان، با که ز تن روان لیلی
دل شاه خون شد از شور فراق شاهزاده
ز نوای بانوان حرم و فغان لیلی
ز حدیث شور قمری بگذر که برده از دست
دل صد هزار دستان غم داستان لیلی
پر و بال طائر سدره نشین بریخت زین غم
چه همای عزت افتاد ز آشیان لیلی
چه فتاد نخلۀ طور تجلی الهی
بفلک بلند شد آه شرر فشان لیلی
چه بخون خضاب شد طرۀ مشگسای اکبر
بسرود مو کنان مویه کنان زبان لیلی
که ز حسرت تو ای شمع جهان فروز مادر
شب و روز همچو پروانه بسوخت جان لیلی
نه چنان ز پنجۀ گرگ دغا تو چاکچاکی
که نشانه جویم از یوسف بی نشان لیلی
بامید پروردیم چه تو شاخۀ گلی را
ندهد فلک نشان چون گل بوستان لیلی
که بزیر سایۀ سرو تو کام دل بیابم
اسفا سر تو بر نی شده سایبان لیلی
تو به نی برابر من، من اسیر بند دشمن
بخدا نبود این حادثه در گمان لیلی
من و آرزوی دامادی یک جهان جوانی
که برفت و دود برخاست ز دودمان لیلی
من و داغ یک چمن لالۀ دلگشای گیتی
من و سوز یک جهان شمع جهانستان لیلی
من و یاد سیرو اندام عزیز نامرادم
من و شور تلخی کام شکر دهان لیلی
نه عجب ز شور بانو به نوای غم نوازد
دل زار مفتقر بندۀ آستان لیلی
شمارهٔ ۷ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه: دل ناتوان لیلی ز غم تو میگدازدشمارهٔ ۹ - فی رثاء علی الاکبر سلام الله علیه: چون شد به میدان جلوهگر شهزاده اکبر
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلی
نه عجب که گشته مجنون دل ناتوان لیلی
هوش مصنوعی: دل به شدت زخم خورده و سنگی شده، خونِ غم جوانی که عاشق لیلی است. تعجبی ندارد اگر مجنون شود؛ چرا که دلش تاب و توانِ این عشق را ندارد.
ز دو چشم روشن شاه برفت یک فلک نور
چه ز خیمه شد روان، با که ز تن روان لیلی
هوش مصنوعی: از دو چشم درخشان شاه یک جهان نور سرازیر شد، مانند اینکه از چادر لیلی روحش پرواز کرد.
دل شاه خون شد از شور فراق شاهزاده
ز نوای بانوان حرم و فغان لیلی
هوش مصنوعی: دل سلطان از غم دوری فرزندش پر از درد و اندوه شد، هنگامی که صدای زنان حرم و نالههای لیلی را شنید.
ز حدیث شور قمری بگذر که برده از دست
دل صد هزار دستان غم داستان لیلی
هوش مصنوعی: از حرفهای طربانگیز بلبل عبور کن، زیرا او به خاطر غمهای بسیارش، دل را به درد آورده و داستانهای عاشقانه لیلی را روایت میکند.
پر و بال طائر سدره نشین بریخت زین غم
چه همای عزت افتاد ز آشیان لیلی
هوش مصنوعی: پر و بال پرندهای که در درخت سدر نشسته بود، به خاطر این غم ریخت و همای بزرگ و باعزت از آشیانه لیلی سقوط کرد.
چه فتاد نخلۀ طور تجلی الهی
بفلک بلند شد آه شرر فشان لیلی
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبای طوری که نشانهی تجلی خداوندی است، به آسمان صعود کرد و در دل آتش عشق لیلی شعلهور شد.
چه بخون خضاب شد طرۀ مشگسای اکبر
بسرود مو کنان مویه کنان زبان لیلی
هوش مصنوعی: اکبر با موهای مشکی و خضابزده در حال نواختن و آواز خواندن است و به یاد لیلی به زاری و مویه میپردازد.
که ز حسرت تو ای شمع جهان فروز مادر
شب و روز همچو پروانه بسوخت جان لیلی
هوش مصنوعی: ای شمع نورانی دنیا، به خاطر حسرت تو، مادر شب و روز همچون پروانهای که در آتش میسوزد، جان لیلی را فنا کرد.
نه چنان ز پنجۀ گرگ دغا تو چاکچاکی
که نشانه جویم از یوسف بی نشان لیلی
هوش مصنوعی: تو آنقدر در دامان فریب و نیرنگ نیستی که از اثرات آن به راحتی بتوانم نشانهای از یوسف گم شده، لیلی پیدا کنم.
بامید پروردیم چه تو شاخۀ گلی را
ندهد فلک نشان چون گل بوستان لیلی
هوش مصنوعی: با امید و آرزو پرورش دادیم، تا شاید پروردگار به ما نشانی از گل زیبا و دلنشینی دهد، مانند گلی که در باغ لیلی میروید.
که بزیر سایۀ سرو تو کام دل بیابم
اسفا سر تو بر نی شده سایبان لیلی
هوش مصنوعی: ای کاش در سایهی درخت سرو تو بتوانم به خواستهام برسم، افسوس که سر تو همچون سایبانی بر من فرود آمده است.
تو به نی برابر من، من اسیر بند دشمن
بخدا نبود این حادثه در گمان لیلی
هوش مصنوعی: تو مانند نی در کنار من هستی، اما من گرفتار اسارت دشمن هستم. سوگند به خدا، این موضوع در تصور لیلی نمیگنجد.
من و آرزوی دامادی یک جهان جوانی
که برفت و دود برخاست ز دودمان لیلی
هوش مصنوعی: من و آرزوی ازدواج، در حالی که جوانی تمام شده و فقط یاد و خاطرهای از آن باقی مانده است. مانند دودی که از خانواده لیلی بلند شده.
من و داغ یک چمن لالۀ دلگشای گیتی
من و سوز یک جهان شمع جهانستان لیلی
هوش مصنوعی: من حقیقتی از غم و شادی را در دل دارم، همچون گلهای لالهای که زیبایی دنیا را نمایان میکنند. درگیر سوز و گداز وجودم هستم، مانند شمعی که در یک جهان بزرگ میسوزد و میدرخشد.
من و یاد سیرو اندام عزیز نامرادم
من و شور تلخی کام شکر دهان لیلی
هوش مصنوعی: من و یاد سیرو، که برایم عزیز و نامتو است، در حالی که تلخی اندوه را احساس میکنم، به یاد لذتهای شیرین لیلی مشغولم.
نه عجب ز شور بانو به نوای غم نوازد
دل زار مفتقر بندۀ آستان لیلی
هوش مصنوعی: عجیب نیست که بانویی با صدای دلنوازش، دل زار و بیچاره این بنده را به وجد آورد. او به آستان لیلی میرسد و در آنجا احساساتی عمیق را تجربه میکند.