شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه
تا که شد سرو سهی سای ابی الفضل قلم
کمر شه شده خم
تا صنوبر بر او سوخت ز سر تا بقدم
سوخت گلزار قدم
تا که آن شمع دل افروز ز سر تا پا سوخت
شاهد یکتا سوخت
نخلۀ طور شرر بار شد از آتش غم
شعله ور زین ماتم
تا که آن سرو خرامان لب جوی افتاده
جوی خون سر داده
دامن دشت ز خون آمده چون باغ ارم
لاله زاری خرم
شاخ طوبای قدش بسکه بخون غلطان شد
شاخۀ مرجان شد
زده بر صفحۀ رویش خط یاقوت رقم
رقمی بس محکم
داد از این آتش بیداد که اندر پی آب
عالمی گشت خراب
ریخت بر خاک بلا خون خداوند همم
عنصر جود و کرم
ساقی تشنه لبان در طلب آب روان
داد دست و سر و جان
خشک لب رفت و برون آمد از آن بحر خضم
با دو چشمی پر نم
رایت معدلت از صرصر بیداد افتاد
داد از این ظلم و فساد
آه ماتم زدگان زد بسر چرخ علم
شرر اندر عالم
شاه، بیچاره و شیرازۀ لشگر پاره
بانوان آواره
تا نگونسار شد آن بیدق گردون پرچم
حامل بیدق هم
تا شد آنسینه که بودی صدف گوهر دین
هدف ناوک کین
وهم پنداشت که در مخزن اسرار و حکم
رخنه زد نامحرم
بسکه پیکان بلا بر بدنش بنشسته
شده چون گلدسه
خار از غنچه مگر رسته و پیوسته بهم
همه با هم توأم
تا که سلطان هما شد سپر تیر سه پر
با چنان شوکت و فر
حمله از چار طرف کرد بمرغان حرم
کرکس ظلم و ستم
دست تقدیر دو دستی ز تنش کرد جدا
که بدی دست خدا
ریخت زین حادثه بال و پر عنقاء قدم
طائر عیسی دم
تا بیفتاد دو دست از تن آن میر حجاز
شد بیکباره دراز
دست کوتاه مخالف به پناگاه امم
به نوامیس حرم
سر سردار حقیقت ز عمود آنچه بدید
نتوان گفت و شنید
خاک بر فرق فریدون و سرو افسر جم
پس از این رنج و الم
شاه اخوان صفا رفت ز اقلیم وجود
با تن خون آلود
شمع ایوان وفا شد به شبستان عدم
با دلی داغ ازغم
شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه: برادر چه آخر ترا بر سر آمدشمارهٔ ۴ - فی رثاء ابی الفضل و اخوته علیهم السلام عن لسان امهم ام البنین علیهاالسلام: چشمۀ خور در فلک چارمین
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا که شد سرو سهی سای ابی الفضل قلم
کمر شه شده خم
هوش مصنوعی: وقتی که سرو بلند قامت، سایهبان ابوالفضل شد، قامت شاه نیز خمیده شده است.
تا صنوبر بر او سوخت ز سر تا بقدم
سوخت گلزار قدم
هوش مصنوعی: تا وقتی که درخت صنوبر به خاطر او سوخت، از سر تا پا دشت گل را سوزاند.
تا که آن شمع دل افروز ز سر تا پا سوخت
شاهد یکتا سوخت
هوش مصنوعی: شمعی که نورش دلها را روشن میکند، از سر تا پا میسوزد و تنها شخص خاصی را تحت تأثیر قرار میدهد.
نخلۀ طور شرر بار شد از آتش غم
شعله ور زین ماتم
هوش مصنوعی: درخت خرما در کوه طور از شعلههای آتش غم به تَکاپو افتاده و از این عزاداری به شدت متاثر شده است.
تا که آن سرو خرامان لب جوی افتاده
جوی خون سر داده
هوش مصنوعی: وقتی که آن دختر زیبا و نرمخُلق کنار جوی آب ایستاده است، چنان زیباییاش باعث میشود که جانم به تنگ آید و احساس درد و غم در دل بوجود آید.
دامن دشت ز خون آمده چون باغ ارم
لاله زاری خرم
هوش مصنوعی: دشت پر از خون است و به همین خاطر مثل باغی در بهشت زیبا و سرسبز به نظر میرسد.
شاخ طوبای قدش بسکه بخون غلطان شد
شاخۀ مرجان شد
هوش مصنوعی: قد بلند درخت طوبی به قدری به زمین افتاده که مانند شاخۀ مرجان تغییر شکل داده است.
زده بر صفحۀ رویش خط یاقوت رقم
رقمی بس محکم
هوش مصنوعی: بر روی چهرهاش مانند خط یاقوت، نشانهای گرید و زیبا و محکم وجود دارد.
داد از این آتش بیداد که اندر پی آب
عالمی گشت خراب
هوش مصنوعی: آتش ظلم و ستم آنقدر ویرانگر است که همه چیز را به دنبال آرامش و نجات به خطر میاندازد و به همین خاطر، تمام جهان دچار نابودی میشود.
ریخت بر خاک بلا خون خداوند همم
عنصر جود و کرم
هوش مصنوعی: خون خداوند بر زمین ریخته شده است و این نشان از بخشش و سخاوت او دارد.
ساقی تشنه لبان در طلب آب روان
داد دست و سر و جان
هوش مصنوعی: برای سیراب کردن لبهای تشنه، ساقی با تمام وجود و عشق خود تلاش میکند. او تمام وجودش را میدهد تا آب زلال و تازه را به دست آورد.
خشک لب رفت و برون آمد از آن بحر خضم
با دو چشمی پر نم
هوش مصنوعی: لبهای خشک او به سمت دریایی عمیق رفت و چون از آن بیرون آمد، چشمانش پر از اشک بود.
رایت معدلت از صرصر بیداد افتاد
داد از این ظلم و فساد
هوش مصنوعی: برابری و انصاف در دنیای پر از ظلم و فساد ناپدید شده و صداهای اعتراض به این ناعدالتیها به گوش میرسد.
آه ماتم زدگان زد بسر چرخ علم
شرر اندر عالم
هوش مصنوعی: آه و ناله داغدیدگان به جانب آسمان رفت و شعلهای در این جهان شعلهور شد.
شاه، بیچاره و شیرازۀ لشگر پاره
بانوان آواره
هوش مصنوعی: پادشاه در وضعیتی فاجعهبار قرار دارد و سپاهش به خاطر قطع شدن ارتباطات و نظم، به زنانی پراکنده و بیسرپرست تبدیل شدهاند.
تا نگونسار شد آن بیدق گردون پرچم
حامل بیدق هم
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره بیدق (قسمتی از شطرنج یا نمادی از قدرت) به سمت اقبال و توانمندی برود، آن پرچم (نماد قدرت) نیز به همان سمت حرکت میکند.
تا شد آنسینه که بودی صدف گوهر دین
هدف ناوک کین
هوش مصنوعی: تا آن زمان که تو آن سینهای، چون صدفی که درونش مروارید دین را پنهان کرده، به هدف تیر کینه تبدیل شدی.
وهم پنداشت که در مخزن اسرار و حکم
رخنه زد نامحرم
هوش مصنوعی: وهم خیال کرد که به مخزن اسرار و حکمت نفوذ کرده و به مسائل خصوصی دسترسی پیدا کرده است، اما در واقع شخصی ناآگاه است.
بسکه پیکان بلا بر بدنش بنشسته
شده چون گلدسه
هوش مصنوعی: چقدر تیرهای درد و رنج بر بدن او نشسته است، مانند گلدانی پر از گل.
خار از غنچه مگر رسته و پیوسته بهم
همه با هم توأم
هوش مصنوعی: آیا خار از غنچه جدا شده و همه چیز همچنان در هم آمیخته و همراه یکدیگر است؟
تا که سلطان هما شد سپر تیر سه پر
با چنان شوکت و فر
هوش مصنوعی: تا زمانی که پادشاه، به مانند پرندهای افسانهای شد، به عنوان سپری در برابر تیرهای سهپر، با چنین عظمت و شکوه حضور داشت.
حمله از چار طرف کرد بمرغان حرم
کرکس ظلم و ستم
هوش مصنوعی: کرکسها با ظلم و ستم از هر سو به پرندگان حرم حمله کردند.
دست تقدیر دو دستی ز تنش کرد جدا
که بدی دست خدا
هوش مصنوعی: سرنوشت به طور کامل او را از وجودش جدا کرد، زیرا این جدایی نتیجه خواست خداوند بود.
ریخت زین حادثه بال و پر عنقاء قدم
طائر عیسی دم
هوش مصنوعی: به خاطر این واقعه، بال و پر پرندهای افسانهای به هم ریخت و قدمهای پرنده عیسی نیز دچار مشکل شد.
تا بیفتاد دو دست از تن آن میر حجاز
شد بیکباره دراز
هوش مصنوعی: زمانی که دستان آن قهرمان عرب از بدنش افتاد، ناگهان کشیده و طولانی شد.
دست کوتاه مخالف به پناگاه امم
به نوامیس حرم
هوش مصنوعی: دست دشمنان به پناهگاه ملتها و به حقوق و حریمها نمیرسد.
سر سردار حقیقت ز عمود آنچه بدید
نتوان گفت و شنید
هوش مصنوعی: سردار حقیقت چیزهایی را از عمود حقیقت مشاهده کرد که نه میتوان گفت و نه شنید.
خاک بر فرق فریدون و سرو افسر جم
پس از این رنج و الم
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر ناامیدی و سرخوردگی از زندگی و سرنوشت است. گویا شاعر به ارزش و مقام کسانی مثل فریدون و جم که زمانی بزرگ و قابل احترام بودند، بیاعتنایی میکند و به خاطر رنجها و دردهایی که در طول زندگی متحمل شدهاند، بر آنها خاک میزند. این شعر به نوعی نشاندهنده بیاعتباری مقام و عظمت در برابر مشکلات و دردهای زندگی است.
شاه اخوان صفا رفت ز اقلیم وجود
با تن خون آلود
هوش مصنوعی: شاه شاعران، اخوان صفا، از دنیای وجود و زندگی به دنیای دیگر رفته است، در حالی که جسمش به خون آغشته است.
شمع ایوان وفا شد به شبستان عدم
با دلی داغ ازغم
هوش مصنوعی: شمع ایوان وفا به دل شبستانی خاموش و خالی از وجود تبدیل شد و دلی پر از درد و غم دارد.