گنجور

شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه

برادر چه آخر ترا بر سر آمد
که سرو بلند تو از پا در آمد
چه شد نخل طوبی مثال قدت را
که یکباره بی شاخ و برگ و بر آمد
چه از تیشۀ این ستم پیشه مردم
بشاخ گل و نو نهال تر آمد
دریغا که آئینۀ حق نما را
بسی زنگ خون بر رخ انور آمد
چه خورشید خاور بخون شد شناور
مهی کز فروغ رخش خاور آمد
ندانم که ماه بنی هاشمی را
چه بر سر از این قوم بد اختر آمد
ز سیردار رحمت سری دید زحمت
که تاج سر هر بلند افسر آمد
دریغا که عنقاء قاف قدم را
خدنگ مخالف ببال و پر آمد
دو دستی جدا شد ز یکتاپرستی
که صورتگر نقش هر گوهر آمد
کفی از محیط سخاوت جدا شد
که قلزم در او از کفی کمتر آمد
دریغا که دریا دلی ز آب دریا
برون با درونی پر از اخگر آمد
عجب درّ یکدانۀ خشگ لعلی
ز دریا برون با دو چشم تر آمد
ز سوز عطش بود دریای آتش
دهانی که سرچشمۀ کوثر آمد
دریغا که آن رایت نصرت آیت
نگون سر ز بیداد یک صرصر آمد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برادر چه آخر ترا بر سر آمد
که سرو بلند تو از پا در آمد
هوش مصنوعی: برادر، چه اتفاقی برای تو افتاده است که اینقدر دچار مشکل شده‌ای و دیگر نمی‌توانی قد برافراشته‌ات را حفظ کنی؟
چه شد نخل طوبی مثال قدت را
که یکباره بی شاخ و برگ و بر آمد
هوش مصنوعی: چه بر سر درخت طوبی آمده است که ناگهان بدون شاخه و برگ و بار شده است؟
چه از تیشۀ این ستم پیشه مردم
بشاخ گل و نو نهال تر آمد
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم این آدمی که به دیگران آسیب می‌زند، دیگران هم چون گل و جوانه‌ای تازه و لطیف آسیب می‌بینند.
دریغا که آئینۀ حق نما را
بسی زنگ خون بر رخ انور آمد
هوش مصنوعی: متأسفانه، تصویری که باید از حقیقت و روشنایی در آینه وجود داشت، به خاطر تأثیر خون و دردها دچار کدورت و زنگار شده است.
چه خورشید خاور بخون شد شناور
مهی کز فروغ رخش خاور آمد
هوش مصنوعی: خورشید خاور به خون آغشته شد و ماهی که از روشنایی او برخاست، به آرامی در آسمان شناور گشت.
ندانم که ماه بنی هاشمی را
چه بر سر از این قوم بد اختر آمد
هوش مصنوعی: نمی دانم چه بلایی بر سر ماه بنی هاشم آمده که این قوم بدشانس بر او سایه افکنده است.
ز سیردار رحمت سری دید زحمت
که تاج سر هر بلند افسر آمد
هوش مصنوعی: از الطاف و رحمت‌های خداوند، گره‌گشایی برای مشکلات انسان‌ها وجود دارد که بر اثر آن، مشکلات به راحتی حل می‌شوند و به این ترتیب، هر کسی که در زندگی خود تلاش کند و بر سختی‌ها غلبه کند، به مقام و جایگاهی والا دست پیدا می‌کند.
دریغا که عنقاء قاف قدم را
خدنگ مخالف ببال و پر آمد
هوش مصنوعی: ای کاش که پرنده افسانه‌ای قاف، با تمام زیبایی و شکوهش، نتوانست از تیر مخالف فرار کند و به پرواز درآید.
دو دستی جدا شد ز یکتاپرستی
که صورتگر نقش هر گوهر آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی از ایمان به خداوند یکتا جدا شده و مانند یک هنرمند که نقش و تصویر هر نوع جواهری را می‌سازد، به خلق اشکال و جلوه‌های مختلف پرداخته است. در واقع، به جای تمرکز بر یکتایی خدا، به تنوع و زیبایی‌های دنیا توجه کرده است.
کفی از محیط سخاوت جدا شد
که قلزم در او از کفی کمتر آمد
هوش مصنوعی: دست سخاوت آنچنان از دنیا و محیط خود جدا و مستقل شده است که دیگر حجم و وسعت آن کمترین تأثیری بر کمیت و جود خود ندارد.
دریغا که دریا دلی ز آب دریا
برون با درونی پر از اخگر آمد
هوش مصنوعی: بسیار افسوس که دلی که باید سرشار از محبت و صفا باشد، تنها از درونش آتش و کینه بیرون می‌آید.
عجب درّ یکدانۀ خشگ لعلی
ز دریا برون با دو چشم تر آمد
هوش مصنوعی: یک رشته مروارید زیبا و نادر از دریا بیرون آمده و با دو چشمان اشکبارش خودنمایی می‌کند.
ز سوز عطش بود دریای آتش
دهانی که سرچشمۀ کوثر آمد
هوش مصنوعی: از شدت عطش، دریای آتش به وجود آمده است، دهانی که منبع کوثر را به همراه دارد.
دریغا که آن رایت نصرت آیت
نگون سر ز بیداد یک صرصر آمد
هوش مصنوعی: متأسفانه آن پرچم پیروزی که نشانه‌ای از موفقیت بود، به دلیل ظلم و ستم، به زمین افتاد و نابود شد.