شمارهٔ ۱ - فی مدح ابی الفضل العباس و رثائه سلام الله علیه
دل شوریده نه از شور شراب آمده است
دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست
ساغر ابروی پیوستۀ او محوم کرد
هر که را نیستی افزود بهستی پیوست
سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت
نه صنوبر که دو عالم بنظر آمده پست
قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند
چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست
لالۀ روی وی از گلشن توحید دمید
سنبل روی وی از روضۀ تجرید برست
شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست
شد در او صورت و معنی بحقیقت پیوست
ساقی بادۀ توحید و معارف عباس
شاهد بزم ازل شمع شبستان الست
در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت
نیست شد از خود و زد پا بسر هرچه که هست
رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان بقربان وفا داری آن باده پرست
صدف گوهر مکنون هدف پیکان شد
آه از آن سینه و فریاد از آن ناوک و شست
سرش از پای بیفتاد و دو دستش از بدن
کمر پشت و پناه همه عالم بشکست
شد نگون بیرق و شیرازۀ لشگر بدرید
شاه دین را پس از او رشتۀ امید گسست
نه تنش خسته شد از تیغ جفا در ره عشق
که دل عقل نخست از غم او نیز بخست
حیف از آن لعل درخشان که ز گفتار بماند
آه از آن سرو خرامان که ز رفتار نشست
یوسف مصر وفا غرقه بخون وا اسفا
دل ز زندان غم او ابد الدهر نرست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل شوریده نه از شور شراب آمده است
دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست
هوش مصنوعی: دل بیقرار من به خاطر مستی شراب نیست؛ بلکه به خاطر دین و دل بخشنده، سخن شیرین او مرا از خود بیخود کرده است.
ساغر ابروی پیوستۀ او محوم کرد
هر که را نیستی افزود بهستی پیوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به ابروان پیوسته او نگاه میکند، به نوعی در جاذبه آن غرق میشود و این باعث میشود که او احساس کند وجود او به اندازهای پوچ و بیمعناست که به حقیقتی بالاتر و وجودی واقعی دست پیدا کرده است.
سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت
نه صنوبر که دو عالم بنظر آمده پست
هوش مصنوعی: سرو زیبا با قد بلندش چقدر با ناز و عشوه قدم میزد، او نسبت به درخت صنوبر، که در نظر دو دنیا کوچکتر به نظر میرسید.
قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند
چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست
هوش مصنوعی: قد استوار و راست او را نمیتوان به درخت طوبی تشبیه کرد، چرا که زیبایی و نشاط چمن از قد بلندقامت او ناشی میشود.
لالۀ روی وی از گلشن توحید دمید
سنبل روی وی از روضۀ تجرید برست
هوش مصنوعی: گل لالهای که بر چهره او میدرخشد، از باغ توحید شکوفا شده و گل سنبل او از بهشت بینقصی برآمده است.
شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست
شد در او صورت و معنی بحقیقت پیوست
هوش مصنوعی: حاکم و بزرگ خاندان اخوان، او همان مظهر زیبایی و کمال است. در او جلوه ظاهری و باطنی به حقیقت یکدیگر متصل شدهاند.
ساقی بادۀ توحید و معارف عباس
شاهد بزم ازل شمع شبستان الست
هوش مصنوعی: ای ساقی، نوشیدنی معرفت و توحید تو، عباس در مجلس ازلی همچون شمعی برای روشنی بخشیدن به شبستان هستی است.
در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت
نیست شد از خود و زد پا بسر هرچه که هست
هوش مصنوعی: در مسیر پادشاه شهیدان، از خودگذشتگی و ایثار لازم است. فرد باید از خود عبور کند و بر هر چیزی که دارد، پا بگذارد و به هدفی بزرگتر بیندیشد.
رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان بقربان وفا داری آن باده پرست
هوش مصنوعی: ساقی به رود آب رفت و جرعهای نچشید، جانم فدای تو است که به وفاداری حق این باده را میپرستی.
صدف گوهر مکنون هدف پیکان شد
آه از آن سینه و فریاد از آن ناوک و شست
هوش مصنوعی: صدف، جواهر گرانبهایی را در درون خود نگه داشته و حالا هدف تیر شده است. آه و نالهام از درد آن سینه دل است و فریاد و نالهام از آن تیر کوچک که به دل میزند.
سرش از پای بیفتاد و دو دستش از بدن
کمر پشت و پناه همه عالم بشکست
هوش مصنوعی: سر او از بدن جدا شد و دستانش از بدنش افتاد، کمرش شکسته شد و به دنبال آن، پشت و پناه همه موجودات زیر و رو گردید.
شد نگون بیرق و شیرازۀ لشگر بدرید
شاه دین را پس از او رشتۀ امید گسست
هوش مصنوعی: بیرق و نظم لشکر از هم پاشیده شد و شاه دین پس از آن به ناامیدی رسید و رشته امیدش گسست.
نه تنش خسته شد از تیغ جفا در ره عشق
که دل عقل نخست از غم او نیز بخست
هوش مصنوعی: نه بدن او از زخمهای ستم و دوری عشق خسته شد، بلکه این دل عقل بود که از غم او از پا افتاد و تسلیم شد.
حیف از آن لعل درخشان که ز گفتار بماند
آه از آن سرو خرامان که ز رفتار نشست
هوش مصنوعی: چه زیباست آن لعل درخشان که اگر فقط به حرف بماند، افسوس به آن سرو خوشحالت که با رفتار خود، آرام گرفت و به دلنشینیاش پایان داد.
یوسف مصر وفا غرقه بخون وا اسفا
دل ز زندان غم او ابد الدهر نرست
هوش مصنوعی: یوسف مصر به خاطر وفایش به معشوق، در درد و غم فرو رفته و حالش بسیار پریشان است. دل او به خاطر اندوهی که از زندانی بودن یوسف دارد، هرگز آرامش نخواهد یافت.