شمارهٔ ۹ - فی رثاء سید الشهداء سلام الله علیه
چون شد محیط دائرۀ خطۀ جنود
خالی زهر که بود مگر نقطۀ وجود
نور تجلی احدیت تتق کشید
سر زد جمال غیب ز آئینۀ شهود
در پیشگاه شاهد هستی چه شمع سوخت
تا بود شد بمجمرۀ عشق همچو عود
آشوب در سرای طبیعت ز حد گذشت
سلطان معرفت چه مجرد شد از حدود
مرغ دلی نماند که در قید غم نشد
چو نشد همای سد ره نشین مطلق از قیود
آن مصدر وجود فرو کوفت کوس عشق
در عرصه ای که عقل نیابد ره ورود
در راه عشق مبدء فیض آنچه داشت داد
تا شد عیان بعالمیان منتهای جود
دست از جوان کشید که بد خوشترین متاع
وز نقد جان گذشت که بُد بهترین نقود
مستغرق وصال چنان شد که می نمود
شور وداع پرده گیانش نوای عود
شد بر فراز رفرف همت سوار و تاخت
من منتهی النزول الی غایه الصعود
گردون هماره داشت به تعظیم او رکوع
شد تا کند زهیبت تکبیر او سجود
خصم از نهیب تیغ چه ریخ العقیم او
اندر گریز، همچو ز خور طائر ولود
تیغش بسر فشانی دشمن چه با دعاد
اسبش به شیهه آیتی از صیحهٔ ثمود
تا شد سرش بنیزه چه عیسی بر وی دار
لیکن نه فارغ از ستم فرقۀ یهود
از حال آن سرم نبود تاب سرگذشت
چندان بلا کشید که آبش ز سر گذشت
شمارهٔ ۸ - بندهای متفرقه: مصباح نور جلوه گر اندر تنور بودشمارهٔ ۱۰ - ایضاً فی رثاء المظلوم علیه السلام: در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شد محیط دائرۀ خطۀ جنود
خالی زهر که بود مگر نقطۀ وجود
هوش مصنوعی: وقتی که دایرهی وجود پر از نیروهای خالی و بیروح شد، آیا وجود تنها نقطهای از هستی نبود؟
نور تجلی احدیت تتق کشید
سر زد جمال غیب ز آئینۀ شهود
هوش مصنوعی: نور ظهور یکپارچگی، تجلی پیدا کرد و زیبایی پنهان از آئینهٔ مشاهده نمایان شد.
در پیشگاه شاهد هستی چه شمع سوخت
تا بود شد بمجمرۀ عشق همچو عود
هوش مصنوعی: در حضور معشوق، چه شعلههایی از شمع عشق سوزانده شده و چگونه عشق به مانند عود در دلها جادوگری میکند.
آشوب در سرای طبیعت ز حد گذشت
سلطان معرفت چه مجرد شد از حدود
هوش مصنوعی: نکتهای در طبیعت به اندازهای ایجاد شده که دیگر قابل کنترل نیست و در این میان، سلطان علم و آگاهی از محدودیتها و مرزها بالاتر رفته و به مقام بالاتری دست یافته است.
مرغ دلی نماند که در قید غم نشد
چو نشد همای سد ره نشین مطلق از قیود
هوش مصنوعی: پرندهای از دل کسی نمانده که تحت تأثیر غم قرار نگرفته باشد، چون وقتی آزادی کامل و رهایی از قید و بندها را پیدا کرد، دیگر در هیچ محدودیتی نمیماند.
آن مصدر وجود فرو کوفت کوس عشق
در عرصه ای که عقل نیابد ره ورود
هوش مصنوعی: عشق به اندازه ای قدرتمند است که میتواند تمام محدودیتهای عقل و تفکر را شکست دهد و در فضایی وارد شود که عقل هرگز نتواند به آن راه پیدا کند.
در راه عشق مبدء فیض آنچه داشت داد
تا شد عیان بعالمیان منتهای جود
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، خداوند تمام نعمتها و فیضهای خود را بخشید تا آنچه در دل دارد برای مردم نمایان شود و این خود اوج generosity (سخاوت) است.
دست از جوان کشید که بد خوشترین متاع
وز نقد جان گذشت که بُد بهترین نقود
هوش مصنوعی: دست از جوان کشید، زیرا او بهترین دارایی بود و برای او از جانش گذشت که این بهترین نوع سرمایهگذاری بود.
مستغرق وصال چنان شد که می نمود
شور وداع پرده گیانش نوای عود
هوش مصنوعی: در حالتی غرق در لحظههای وصال، چنان به نظر میرسید که شوری از وداع میان او و زیباییها وجود دارد و او به زیبایی آهنگ عود را با خود دارد.
شد بر فراز رفرف همت سوار و تاخت
من منتهی النزول الی غایه الصعود
هوش مصنوعی: بر فراز بالهای همت سوار شدم و با شتاب به سمت نهایت نزول و اوج رسیدم.
گردون هماره داشت به تعظیم او رکوع
شد تا کند زهیبت تکبیر او سجود
هوش مصنوعی: آسمان همیشه به خاطر عظمت او خم میشود و در برابر جلالش سجده میکند.
خصم از نهیب تیغ چه ریخ العقیم او
اندر گریز، همچو ز خور طائر ولود
هوش مصنوعی: دشمن از صدای تند شمشیر، مثل پرندهای که به خاطر نور خورشید به پرواز درمیآید، به شدت فرار میکند.
تیغش بسر فشانی دشمن چه با دعاد
اسبش به شیهه آیتی از صیحهٔ ثمود
هوش مصنوعی: تیغ او بر سر دشمنان مانند دعای اوست و اسبش با شیههای که دارد، نشانهای از فریاد قوم ثمود به شمار میآید.
تا شد سرش بنیزه چه عیسی بر وی دار
لیکن نه فارغ از ستم فرقۀ یهود
هوش مصنوعی: تا زمانی که او به مقام عالی رسید، مانند عیسی (علیهالسلام) بر او میتابد، اما همچنان از ظلم و ستم فرقه یهود رهایی نیافته است.
از حال آن سرم نبود تاب سرگذشت
چندان بلا کشید که آبش ز سر گذشت
هوش مصنوعی: آنقدر مشکلات و بلایای سختی را تحمل کرده که دیگر قادر به تحمل بیشتر نیست و به سرش نمیرسد.