گنجور

شمارهٔ ۱۰ - ایضاً فی رثاء المظلوم علیه السلام

در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود
کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود
دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن
کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود
از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار
وه چه جانی! یعنی اندر گنج هستی هرچه بود
کرد قربانی جوانی را که چشم عقل پیر
چشمۀ خون در عزای جانگزای او گشود
مادر گیتی چنان در ماتم او ناله کرد
تا که کر شد گوش گردون از نوای رودرود
داد بهر جرعه ای از آب دری آبدار
در کنار آب دریا، آه از این سودا و سود
قاب قوسین عروجش بود بر اوج سنان
شد باو ادنی روان چون در تنور آمد فرود
از سر نی شاهد بزم حقیقت زد چه سر
گمرهان را جلوۀ شمع طریقت می نمود
سر به نی لیکن ز سرّ عشق جانانش بلب
نغمه ای کان نغمه در مزمار داودی نبود
دیر ترسا را گهی روشن تر از خورشید کرد
گاه پنداری مسیحا بود بردار جهود
با لب و دندان او جز چوب بیداد یزید
همدم دیگر ندانم! داد از این گفت و شنود
آنچه دید آن لعل لب از جور دوران کم نداشت
از چه چوب خیزران این نغمۀ دیگر فزود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود
کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود
هوش مصنوعی: در دنیا تا به حال نشنیده‌ام که این آسمان آبی، طلا و انگشتر سلیمان را از او برباید.
دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن
کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود
هوش مصنوعی: قدرت ظالم زمانه، دستی را از تن جدا کرد که از خاستگاه وجود، فریاد و ناله‌ای برانگیخت.
از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار
وه چه جانی! یعنی اندر گنج هستی هرچه بود
هوش مصنوعی: برای دیدار محبوب، جان خود را فدای او می‌کند. چه جان فرح‌بخشی! در واقع، در گنجینهٔ وجود، هر آنچه که هست، وجود دارد.
کرد قربانی جوانی را که چشم عقل پیر
چشمۀ خون در عزای جانگزای او گشود
هوش مصنوعی: جوانی‌اش را قربانی کرد، زیرا که عقلش به او نشان داد که چشمه‌ای از خون به خاطر اندوهی عمیق در انتظار اوست.
مادر گیتی چنان در ماتم او ناله کرد
تا که کر شد گوش گردون از نوای رودرود
هوش مصنوعی: مادر زمین به اندازه‌ای برای او گریه و ناله کرد که گوش آسمان از صدای او به کلی ناشنوا شد.
داد بهر جرعه ای از آب دری آبدار
در کنار آب دریا، آه از این سودا و سود
هوش مصنوعی: در کنار دریا، برای یک جرعه آب شیرین، فشار و درد جدایی عمیقی را احساس می‌کنم.
قاب قوسین عروجش بود بر اوج سنان
شد باو ادنی روان چون در تنور آمد فرود
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف یک حالت ویژه از عروج و ترقی می‌پردازد. او به تصویر می‌کشد که چگونه فردی با نزدیک شدن به اوج و کمال، به نتایج شگرفی می‌رسد. در این مسیر، وقتی در حرارتی مانند تنور قرار می‌گیرد، به نوعی فرود و آرامش دست می‌یابد که این فرود به معنای بازگشت به خود و توازن در زندگی است.
از سر نی شاهد بزم حقیقت زد چه سر
گمرهان را جلوۀ شمع طریقت می نمود
هوش مصنوعی: به وسیله سر نی، نماینده حقیقت در مجالس واقعیت حضور پیدا کرد و چگونه سرگشته‌ها را با نور شمع مسیر واقعی نشان می‌داد.
سر به نی لیکن ز سرّ عشق جانانش بلب
نغمه ای کان نغمه در مزمار داودی نبود
هوش مصنوعی: سرها به نی است، اما از راز عشق محبوبش، آواز بلبل به گوش می‌رسد که این آواز در ساز داود هم نیست.
دیر ترسا را گهی روشن تر از خورشید کرد
گاه پنداری مسیحا بود بردار جهود
هوش مصنوعی: گاهی دیرتر از یک روحانی، نورانی‌تر از خورشید می‌شود. گاه ممکن است گمان کنی او مانند مسیح، نجات‌بخش است، اما در واقع او همان شخص یهودی است.
با لب و دندان او جز چوب بیداد یزید
همدم دیگر ندانم! داد از این گفت و شنود
هوش مصنوعی: من با لب و دندان او به جز ظلم و ستم یزید هم‌نشینی دیگری را نمی‌شناسم! واي بر این گفت‌وگو و مکالمه!
آنچه دید آن لعل لب از جور دوران کم نداشت
از چه چوب خیزران این نغمۀ دیگر فزود
هوش مصنوعی: آنچه آن لب زیبا دید، هیچ کم و کسری از سختی‌های زمانه نداشت. اما از کجا معلوم که این نغمه از چوب خیزران نشأت گرفته است؟