شمارهٔ ۱۱ - ایضاً فی رثائه علیه السلام
ایکه از زخم فراوان مظهر بیچند و چونی
در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی
آه و وایلا چنان کوبیدۀ سم هیونی
همچو اسم اعظمی که حیطۀ دانش برونی
ویکه با آن تشنه کامی غرقۀ دریای خونی
آنچه گویم آنچنانی باز صد چندان فزونی
بانوان را خیمه سر بودی اکنون سرنگونی
خیمه سوزان را نمی گوئی چرا «یا نار کونی»؟
ناز پرورد تو بودم داد از این حال کنونی
عزت و حرمت مبدل شد بخواری و زبونی
سرخ روئی را بسیلی برد چرخ نیلگونی
سرفرازی رفت و شد پامال هر پستی و دونی
از رباب دل کباب آخر نمی پرسید که چونی
یا که از لیلی چرا سرگشتۀ دشت جنونی
عمه ام آن دختر سلطان اقلیم «سلونی»
نیست اندر عالم امکان چو او ذات الشجونی
نیست جز بیمار ما را محرمی یا رهنمونی
ناگهان بشنید از حلقوم شه راز درونی:
شیعتی ما ان شربتم ری عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی
شمارهٔ ۱۰ - ایضاً فی رثاء المظلوم علیه السلام: در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبودشمارهٔ ۱۲ - مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت: رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایکه از زخم فراوان مظهر بیچند و چونی
در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی
هوش مصنوعی: آنکه از دردهای بسیار رنج میبرد و در پوشش خاک و خون پنهان است، مانند شاهدی از عالم غیب است که از هر آسیبی دور و محفوظ است.
آه و وایلا چنان کوبیدۀ سم هیونی
همچو اسم اعظمی که حیطۀ دانش برونی
هوش مصنوعی: آه و وای، چنان ضربهای از سم یک اسب میخورم که همچون نامی بزرگ، علم و دانش را تحت تأثیر قرار میدهد.
ویکه با آن تشنه کامی غرقۀ دریای خونی
آنچه گویم آنچنانی باز صد چندان فزونی
هوش مصنوعی: آن کسی که با تشنگی و آرزو در دریای خونی غوطهور است، هرچه بگویم به همان اندازه هم نیست و از آنچه میگویم، صد برابر بیشتر است.
بانوان را خیمه سر بودی اکنون سرنگونی
خیمه سوزان را نمی گوئی چرا «یا نار کونی»؟
هوش مصنوعی: این شعر به وضعیت دشوار و مصیبتهایی که بر زنان تحمیل شده اشاره دارد. زمانی که بانوان در جایگاهی با احترام بودند و در امنیت زندگی میکردند، اکنون در شرایطی قرار دارند که خیمههایشان (نماد زندگی و هویت آنها) به آتش کشیده شده و خانه و کاشانهشان از بین رفته است. به نوعی پرسشی وجود دارد که چرا در چنین شرایطی به آتش ویرانگر زندگی و ناامنی اشاره نمیشود، به نوعی گلهمندی از بیتوجهی به دردها و رنجهایشان به چشم میخورد.
ناز پرورد تو بودم داد از این حال کنونی
عزت و حرمت مبدل شد بخواری و زبونی
هوش مصنوعی: من از مهر و محبت تو پرورش یافتم، اما حالا در وضعی هستم که احترام و عزتم به حقارت و ذلت تبدیل شده است.
سرخ روئی را بسیلی برد چرخ نیلگونی
سرفرازی رفت و شد پامال هر پستی و دونی
هوش مصنوعی: چهرهی سرخ و تابناک به وسیلهی چرخ آبی رنگ به اوج و عظمت رسید و در نتیجه هر نوع پستی و زبونی را زیر پا گذاشت.
از رباب دل کباب آخر نمی پرسید که چونی
یا که از لیلی چرا سرگشتۀ دشت جنونی
هوش مصنوعی: غمی که در دل دارم، از کسی نمیپرسم که حال و روزم چگونه است یا چرا به خاطر محبوبم دچار آشفتگی و سردرگمی شدهام.
عمه ام آن دختر سلطان اقلیم «سلونی»
نیست اندر عالم امکان چو او ذات الشجونی
هوش مصنوعی: عمه من آن دختر سلطان سرزمین «سلونی» نیست، زیرا در تمام عالم، هیچ کس به اندازه او غم و اندوه را ندارد.
نیست جز بیمار ما را محرمی یا رهنمونی
ناگهان بشنید از حلقوم شه راز درونی:
هوش مصنوعی: در زندگی ما هیچکس وجود ندارد که دردی را که داریم درک کند یا ما را راهنمایی کند. ناگهان از صدای پادشاه، رازی عمیق و درونی شنیدیم.
شیعتی ما ان شربتم ری عذب فاذکرونی
او سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی
هوش مصنوعی: هرگاه آب شیرین نوشیدید، به یاد من بیفتید و اگر صدای غریبی یا داغی بیافتید، برای من نوحه کنید.