شمارهٔ ۲۲ - عن لسان رقیه بنت الحسین سلام الله علیها
صبا به پیر خرابات از خرابۀ شام
ببر ز کودک زار این جگرگداز پیام
که ای پدر ز من زار هیچ آگاهی
که روز من شب تار است و صبح روشن شام
به سرپرستی ما سنگ آید از چپ و راست
به دلنوازی ماها ز پیش و پس دشنام
نه روز از ستم دشمنان تنی راحت
نه شب ز داغ دلآرامها دلی آرام
به کودکان پدرکشته مادر گیتی
همی ز خون جگر میدهد شراب و طعام
چراغ مجلس ما شمع آه بیوهزنان
انیس و مونس ما نالۀ دل ایتام
فلک خراب شود کاین خرابۀ بیسقف
چه کرده با تن این کودکان گلاندام
دریغ و درد کز آغوش ناز افتادم
به روی خاک مذلت به زیر بند لئام
به پای خار مغیلان به دست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازیانه نیلی فام
بر وی دست تو دستان خوشنوا بودم
کنون چه قمری شوریدهام میانۀ دام
به دامن تو چه طوطی شکرشکن بودم
بریخت زاغ و زغن زهر تلخم اندر کام
مرا که حال ز آغاز کودکی این است
خدای داند و بس تا چه باشدم انجام
هزار مرتبه بدتر ز شام ماتم بود
برای غمزدگان صبح عید مردم شام
به نالۀ شررانگیز بانوان حجاز
به نغمۀ دف و نی شامیان خونآشام
سر تو بر سر نی شمع و ما چه پروانه
به سوز و ساز ز ناسازگاری ایام
شدند پردگیان تو شهرۀ هر شهر
دریغ و درد ز ناموس خاص و مجلس عام
سر برهنه به پا ایستاده سرور دین
یزید و تخت زر و سفرۀ قمار و مدام
ز گفتگوی لبت بگذرم که جان به لب است
که راست تاب شنیدن که را مجال کلام؟
شمارهٔ ۲۱ - وداعیه: ای خسرو خوبان مکن آهنگ میدانشمارهٔ ۲۳ - فی الاربعین: بار غم فرود آمد در زمین ماریه باز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا به پیر خرابات از خرابۀ شام
ببر ز کودک زار این جگرگداز پیام
هوش مصنوعی: ای نسیم، به پیر مغان خبر بده که از ویرانهی شام، پیامی از دل شکسته و کودک زاری را به او برسانی.
که ای پدر ز من زار هیچ آگاهی
که روز من شب تار است و صبح روشن شام
هوش مصنوعی: ای پدر، تو هیچ آگاهی از حال زار و بد من نداری؛ زیرا روز من شب تیرهای است و صبح من مانند شبی است که همواره در آن غم و اندوه وجود دارد.
به سرپرستی ما سنگ آید از چپ و راست
به دلنوازی ماها ز پیش و پس دشنام
هوش مصنوعی: با مدیریت و رهبری ما، دشمنان از هر دو سمت به ما حمله میکنند، اما با محبت و زیبایی رفتار ما، زشتیها و بدگوییها از هر طرف دور میشوند.
نه روز از ستم دشمنان تنی راحت
نه شب ز داغ دلآرامها دلی آرام
هوش مصنوعی: نه در روزها از آسیبهای دشمنان آرامشی در کار است و نه در شبها از درد دل، کسی میتواند آرامش داشته باشد.
به کودکان پدرکشته مادر گیتی
همی ز خون جگر میدهد شراب و طعام
هوش مصنوعی: مادر این دنیا به کودکان یتیم و بیپدر، از عمق درد و رنج خود، نان و نوشیدنی میدهد.
چراغ مجلس ما شمع آه بیوهزنان
انیس و مونس ما نالۀ دل ایتام
هوش مصنوعی: چراغی که ما را روشن میکند، ناراحتی و اندوه بیوهزنان است و همراه و همراهمان، نالههای دل یتیمان است.
فلک خراب شود کاین خرابۀ بیسقف
چه کرده با تن این کودکان گلاندام
هوش مصنوعی: آسمان باید ویران شود، زیرا این بیسقف ویرانه چه بلایی بر سر جسم این بچههای زیبا و معصوم آورده است.
دریغ و درد کز آغوش ناز افتادم
به روی خاک مذلت به زیر بند لئام
هوش مصنوعی: با اندوه و ناراحتی باید بگویم که من از آغوش آرامش و محبت دور شدم و اکنون بر روی زمین ذلت و حقارت افتادهام، زیر بار سنگین ناپاکیها و زشتیها.
به پای خار مغیلان به دست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازیانه نیلی فام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن شرایط سخت و رنجآور اشاره دارد. او از درد و شکنجهای میگوید که در آن آسیبپذیری به وضوح حس میشود. پاها در میان خاری زبر و آزاردهنده گیر کردهاند و دستهایش به دلیل ظلم و بیعدالتی بستگی دارد. لطمهای که به سر و بدن او وارد میشود باعث میشود تا وی عمق رنج و زخمهایش، مشابه رنگ آبی تازیانه باشد که بر تنش نقش بسته است. این تصویر نشاندهنده عذاب و مشقتی است که بر او تحمیل شده است.
بر وی دست تو دستان خوشنوا بودم
کنون چه قمری شوریدهام میانۀ دام
هوش مصنوعی: من زمانی با دستان زیبا و دلنواز تو، خوشحال و شاداب بودم، اما اکنون در دام عشق، به هیچ میمانم و پریشان و آشفتهام.
به دامن تو چه طوطی شکرشکن بودم
بریخت زاغ و زغن زهر تلخم اندر کام
هوش مصنوعی: در دامن تو مثل طوطی خوشزبان و شیریندهن بودم، اما در دل و جانم زهر تلخی مانند زاغ و زغن جای به جای تو بود.
مرا که حال ز آغاز کودکی این است
خدای داند و بس تا چه باشدم انجام
هوش مصنوعی: تنها خداوند میداند که من در آغاز کودکی چگونه بودم و در پایان به چه کسی تبدیل میشوم.
هزار مرتبه بدتر ز شام ماتم بود
برای غمزدگان صبح عید مردم شام
هوش مصنوعی: صبح عید برای کسانی که در غم هستند، هزاران بار بدتر از شب ماتم است.
به نالۀ شررانگیز بانوان حجاز
به نغمۀ دف و نی شامیان خونآشام
هوش مصنوعی: بانوان حجاز با نالههای دردناک خود، به همراه موسیقی دف و نی، صداهایی را به گوش میرسانند که حس مرگ و ناامیدی را به همراه دارد.
سر تو بر سر نی شمع و ما چه پروانه
به سوز و ساز ز ناسازگاری ایام
هوش مصنوعی: برخورد تو مانند شمعی در دل یک نی است و ما همچون پروانهای هستیم که به خاطر ناملایمات روزگار به درد و رنج میسوزد.
شدند پردگیان تو شهرۀ هر شهر
دریغ و درد ز ناموس خاص و مجلس عام
هوش مصنوعی: در هر شهری، پردگیان تو معروف و مشهور شدند، ولی افسوس و دریغ بر ناموس خاصی که در جمع عمومی به خطر افتاده است.
سر برهنه به پا ایستاده سرور دین
یزید و تخت زر و سفرۀ قمار و مدام
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصی میپردازد که بدون هیچ پوششی (سر برهنه) ایستاده است و در حال حاضر قدرت و ثروت مختص یزید را در مقابل خود میبیند. او به تخت زر (نماد قدرت و ثروت) و سفرهای که در آن قمار و شرطبندی در حال انجام است، اشاره میکند. این تصویر از تضاد قدرت و ثروت و حالتی که در آن شخص در مقابل چنین جلوههایی قرار دارد، سخن میگوید.
ز گفتگوی لبت بگذرم که جان به لب است
که راست تاب شنیدن که را مجال کلام؟
هوش مصنوعی: از حرفهای تو عبور میکنم، چون جانم به لب رسیده است. واقعاً آیا میتوانم صدای کسی را بشنوم که خود را در گفتوگو محدود کرده؟