شمارهٔ ۲۳ - فی الاربعین
بار غم فرود آمد در زمین ماریه باز
یا که کاوران حجاز
هرچه غصه بود آمد دلخراش و سینه گداز
در حریم محرم راز
بود شور رستاخیز یا نوای غمزدگان
حلقهٔ ستم زدگان
هر دلی ز غم لبریز داد راز و نیاز
با شه غریب نواز
نو گلی چه غنچه شکفت نغمه زد چه بلبل زار
زار همچو مرغ هزار
با پدر بزاری گفت کامده بسوز و گداز
پروریدۀ تو بناز
خار پای ما بنگر خواری اسیران بین
حال دستگیران بین
چون کبوتر بی پر غرقه خون ز پنجۀ باز
نیمه جان ز رنج دراز
بانوان دل بریان در کمند اهل ستم
زیر بند اهل ستم
روی اشتر عریان نه عماری و نه جهاز
صبح و شام در تک و تاز
کودکان خونین دل همچو گوی سر گشته
یا چه بخت برگشته
دشمنان سنگین دل هر یک از نشیب و فراز
همچو تیر خورده گراز
شام ماتم ما بود صبح عید مردم شام
آه از آن گروه لئام
مرکز تماشا بود بانوان میر حجاز
با نقاره و دف و ساز
از یزید و آن محفل دل لبالب خون است
دیده رود جیحون است
ما غمین و او خوشدل، او به تخت زر به فراز
ما چه سیم در دم گاز
کعبه را شکست افتاد زانچه رفت بر سر تو
زانچه دید گوهر تو
دست بت پرست افتاد قبلۀ دعا و نماز
مفتقر بسوز و ساز
اطلاعات
وزن: فاعلات مفعولن فاعلات مفتعلن
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بار غم فرود آمد در زمین ماریه باز
یا که کاوران حجاز
هوش مصنوعی: بار غم بر دوش من افتاده است، آیا این غم از سرزمین ماریه است یا از دشتهای حجاز؟
هرچه غصه بود آمد دلخراش و سینه گداز
در حریم محرم راز
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث ناراحتی و غم شده، به دل و سینهام آمده و مرا آزار میدهد، در مکانی که فقط رازداران میتوانند به آن راه یابند.
بود شور رستاخیز یا نوای غمزدگان
حلقهٔ ستم زدگان
هوش مصنوعی: در آن لحظه، صدای شوری شبیه به روز قیامت به گوش میرسید و حال و هوای غمگینان در میان حلقهای از ستمگران و مظلومان حس میشد.
هر دلی ز غم لبریز داد راز و نیاز
با شه غریب نواز
هوش مصنوعی: هر قلبی که پر از غم است، با درد و دل خود به خالقی که نسبت به بیکسها مهربان است، راز و نیاز میکند.
نو گلی چه غنچه شکفت نغمه زد چه بلبل زار
زار همچو مرغ هزار
هوش مصنوعی: گلی تازه شکفت و آوازش را سر داد، و بلبل هم به شدت و غمگین مانند پرندهای هزار پای، آواز خواند.
با پدر بزاری گفت کامده بسوز و گداز
پروریدۀ تو بناز
هوش مصنوعی: با پدر خود بگزار، بگذار به آتش بسوزد و در عذاب و درد بماند، اما تو به زیبایی و افتخار خود ببال.
خار پای ما بنگر خواری اسیران بین
حال دستگیران بین
هوش مصنوعی: به وضعیت اسیران نگاه کن و ببین که چگونه آزادیخواهان و کسانی که کمک میکنند، در حال زندگیاند. زندگی ساده و سختی که آنها تحمل میکنند را ببین و درک کن.
چون کبوتر بی پر غرقه خون ز پنجۀ باز
نیمه جان ز رنج دراز
هوش مصنوعی: مانند کبوتر بیپر، که در آستانه مرگ و زخمی انتهای سختیهای زندگی است.
بانوان دل بریان در کمند اهل ستم
زیر بند اهل ستم
هوش مصنوعی: زنان دل شکسته در چنگال ستمگران گرفتار شدهاند و تحت فشار آنها قرار دارند.
روی اشتر عریان نه عماری و نه جهاز
صبح و شام در تک و تاز
هوش مصنوعی: بر روی شتری برهنه نه فرمانی وجود دارد و نه سلاحی، که در پی و پیش خود به حرکت ادامه میدهد.
کودکان خونین دل همچو گوی سر گشته
یا چه بخت برگشته
هوش مصنوعی: کودکان غمناک و آسیبدیده مانند توپهایی هستند که در جاهای مختلف به این سو و آن سو پرتاب میشوند یا افرادی هستند که بخت و اقبال خوبی ندارند.
دشمنان سنگین دل هر یک از نشیب و فراز
همچو تیر خورده گراز
هوش مصنوعی: دشمنان بیاحساس، در هر ارتفاع و پایینرفتنی مانند گرازهایی هستند که تیر خوردهاند.
شام ماتم ما بود صبح عید مردم شام
آه از آن گروه لئام
هوش مصنوعی: شبانگاه ما در اندوه و ماتم گذشت و صبح عید برای مردم آمد. آه از آن دسته افرادی که بیخبر از درد و رنج ما هستند.
مرکز تماشا بود بانوان میر حجاز
با نقاره و دف و ساز
هوش مصنوعی: جایگاه تماشا، بانوانی از حجاز است که با سازها و بزمآرایی خود، فضایی شاداب و موزون را به وجود آوردهاند.
از یزید و آن محفل دل لبالب خون است
دیده رود جیحون است
هوش مصنوعی: از یزید و آن جمعیت دل پر از اندوه و گریه است و چشمانم مانند رود جیحون پر از اشک و غم است.
ما غمین و او خوشدل، او به تخت زر به فراز
ما چه سیم در دم گاز
هوش مصنوعی: ما در غم و اندوه هستیم، در حالی که او خوشحال و با دل شاد در بالای تخت طلا نشسته است. اما ما در آن لحظه، مانند نقره در حال به سرعت از دهانش خارج میشویم.
کعبه را شکست افتاد زانچه رفت بر سر تو
زانچه دید گوهر تو
هوش مصنوعی: کعبه به خاطر آنچه بر سرت آوردی شکسته شد، زیرا به عظمت و زیبایی تو پی بردند.
دست بت پرست افتاد قبلۀ دعا و نماز
مفتقر بسوز و ساز
هوش مصنوعی: دست یاریکننده بتپرست به سوی محل دعا و نیایش رسید، و نیازمند باید بسوزد و بسازد.