شمارهٔ ۱۴ - فی رثاء المظلوم سید الشهداء سلام الله علیه
ای به میدان وفا از دل و جان کرده نثار
سر و تن در ره یار
کرده هفتاد و دو تن یکتنه قربان نگار
همگی شیر شکار
سر به نی شمع دل انجمن ناله و آه
شاهد بزم اله
نقطۀ مرکز یک دائره، سرمه رخسار
محو نور الانوار
تن پر از غنچۀ بشکفته ز پیکان خدنک
گلشنی رنگارنگ
لاله زاری سر هر غنچه دو صد مرغ هزار
زار چون ابر بهار
نو نهالان همه روئیده به پیرامن او
سبزۀ دامن او
لیک از سوز درون فی الشجر الاخضر نار
تا فلک رفته شرار
همه چون نخلۀ طور از عطش افروخته دل
خشک لب سوخته دل
همه از باد خزان ریخته در فصل بهار
مانده بی گل گلزار
همه شاداب ز خوناب ولی سینه کباب
تشنه از قحطی آب
یک گلستان همه بی آب و دو دریا بکنار
بهرۀ هر خس و خار
یک طرف سرو سهی سای ابوالفضل قلم
از کف افتاده علم
سرو آزادا قدش گشته تهیدست ز بار
دستش افتاده ز کار
تا از آن هیکل توحید جدا گشت دو دست
کمر شاه شکست
رفت و بگسیخت ز هم سلسلۀ یار و تبار
شد حرم بی سالار
یک طرف یوسف حسن ازل و گرگ اجل
گشته همدست و بغل
رنگ خون بر رخ ماهش چه بر آئینه غبار
شد جهان تیره و تار
طرۀ اکبر ناکام بخون رنگین است
دل شه خونین است
نه عجب گر ز غمش خون شده تا روز شمار
نافۀ مشک تتار
یک طرف قاسم ناشاد که در حجلۀ گور
بسته آئین سرور
نو عروسان چمن غمزده و زار و نزار
داغ آن لاله عذار
بدن نازک او تا شده پامال ستور
شد بپا شور نشور
دست و پا تا که بخون سر و تن کرده نگار
چشم گردون خونبار
یکطرف اصغر شیرین دهن از ناوک تیر
آب نوشیده و شیر
غنچه با تنگدلی خنده زد از ناوک خار
بر رخ بلبل زار
طوطی باغ بهشت از ستم زاغ و زغن
رخت بست از گلشن
شکر شُکر فشاند از دهن شکّر بار
بهر قربانی یار
یکطرف پرد گیان شور و نوا سر کرده
همگی بی پرده
بانوان دو سرا شهرۀ هر شهر و دیار
دستگیر اغیار
لاله رویان همه را داغ مصیبت بر دل
همه را پا در گل
بیکس و بی سر و سالار بجر یک بیمار
دست و پا سلسله دار
شمارهٔ ۱۳ - ایضاً مخمس غزل شیخ سعدی در مصیبت: تشنه لبا به آب مهر تو سرشته شد گلمشمارهٔ ۱۵ - فی رثائه علیه السلام ایضاً: ای اسم اعظم حق کز عالمی نهانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به میدان وفا از دل و جان کرده نثار
سر و تن در ره یار
هوش مصنوعی: ای کسی که در راه عشق و وفاداری، با تمام وجود برای محبوب خود فداکاری کردهای و جان و بدن خود را به پای او نثار کردهای.
کرده هفتاد و دو تن یکتنه قربان نگار
همگی شیر شکار
هوش مصنوعی: هفتاد و دو نفر برای عشق و زیبایی او جانشان را فدای او کردند، او مانند شیر در میان شکار میدرخشد.
سر به نی شمع دل انجمن ناله و آه
شاهد بزم اله
هوش مصنوعی: در دل جمع شمعی مانند سر نی میسوزد و دلتنگی و نالهاش در این جشن فرشته الهی، به گوش میرسد.
نقطۀ مرکز یک دائره، سرمه رخسار
محو نور الانوار
هوش مصنوعی: نقطه مرکزی یک دایره، مانند سرمهای است که زیبایی و نور خاصی را به چهره میبخشد.
تن پر از غنچۀ بشکفته ز پیکان خدنک
گلشنی رنگارنگ
هوش مصنوعی: بدن پر از غنچههای شکفتهای است که به زیبایی گلهای رنگارنگ در باغچهای پنهان شدهاند.
لاله زاری سر هر غنچه دو صد مرغ هزار
زار چون ابر بهار
هوش مصنوعی: در هر مزرعه گل، ابرهای بهاری به مانند جمعی از پرندگان شاد و غمگین دور هر غنچه پرواز میکنند و زندگی و زیبایی را به ارمغان میآورند.
نو نهالان همه روئیده به پیرامن او
سبزۀ دامن او
هوش مصنوعی: همه درختان جوان و سبز دور او رشد کردهاند و دامن او را احاطه کردهاند.
لیک از سوز درون فی الشجر الاخضر نار
تا فلک رفته شرار
هوش مصنوعی: اما از درد و سوز درونی، مانند آتش در درختان سبز، جرقههایی به سمت آسمان پرتاب میشود.
همه چون نخلۀ طور از عطش افروخته دل
خشک لب سوخته دل
هوش مصنوعی: همه مانند نخلهایی در کوه طور هستند که از تشنگی دلشان aflزان است و دلهایی خشک و لبهایی سوخته دارند.
همه از باد خزان ریخته در فصل بهار
مانده بی گل گلزار
هوش مصنوعی: در فصل بهار، همه چیز تحت تاثیر باد خزان قرار گرفته و به این ترتیب، باغی که باید پر از گل و شکوفه باشد، خالی و بیطراوت مانده است.
همه شاداب ز خوناب ولی سینه کباب
تشنه از قحطی آب
هوش مصنوعی: همه در حال شادابی و سرزندگی هستند، اما در دل کسی آتش عشق و درد وجود دارد و او به شدت تشنهای است که از بیآبی رنج میبرد.
یک گلستان همه بی آب و دو دریا بکنار
بهرۀ هر خس و خار
هوش مصنوعی: گلستانی را تصور کن که در آن آب و هیچ چیز دیگری نیست، و در کنارش دو دریا، به نفع هر نوع علف و خار.
یک طرف سرو سهی سای ابوالفضل قلم
از کف افتاده علم
هوش مصنوعی: یک سمت درخت بلند و زیبای سیاه، سایهای از ابوالفضل است و قلمی که در دست او افتاده، نشاندهنده علم و دانش است.
سرو آزادا قدش گشته تهیدست ز بار
دستش افتاده ز کار
هوش مصنوعی: سرو آزاد به دلیل سنگینی بارش، دیگر نمیتواند سر به بالا نگه دارد و دستانش از کار افتادهاند.
تا از آن هیکل توحید جدا گشت دو دست
کمر شاه شکست
هوش مصنوعی: وقتی که آن شکل یکتایی از هم جدا شد، دو دست پادشاه درهم شکست.
رفت و بگسیخت ز هم سلسلۀ یار و تبار
شد حرم بی سالار
هوش مصنوعی: دوست و خویشاوندان از هم جدا شدند، و بیرهبر و راهنما، حرم و مکان مقدس به حال خود رها شد.
یک طرف یوسف حسن ازل و گرگ اجل
گشته همدست و بغل
هوش مصنوعی: در یک سو زیبایی یوسف که نماد جوانی و خوشAppearance است وجود دارد، و در سوی دیگر گرگ مرگ که نماد خطر و ناامنی است، به طور تعجبانگیزی در کنار هم قرار گرفتهاند.
رنگ خون بر رخ ماهش چه بر آئینه غبار
شد جهان تیره و تار
هوش مصنوعی: رنگ خون بر چهره زیبای او چه غباری به روی آینه نشاند و جهان را تاریک و دلگیر کرد.
طرۀ اکبر ناکام بخون رنگین است
دل شه خونین است
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر شکست و ناکامی در دستیابی به اهدافش، پر از اندوه و خونین است و این وضعیت او را تحت تاثیر قرار داده است.
نه عجب گر ز غمش خون شده تا روز شمار
نافۀ مشک تتار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جای تعجب نیست اگر کسی به خاطر غم و اندوهی عمیق به شدت دچار مصیبت و ناراحتی شود، به طوری که درد و غم او روزها و شبها ادامه پیدا کند. در واقع، شدت غم میتواند به اندازهای باشد که مثل خون، در زندگیاش جاری شود و تأثیر عمیقی بگذارد.
یک طرف قاسم ناشاد که در حجلۀ گور
بسته آئین سرور
هوش مصنوعی: قاسم ناشاد به طرفی رفته که در گور خوابیده و مراسم خوشحالی را ترک کرده است.
نو عروسان چمن غمزده و زار و نزار
داغ آن لاله عذار
هوش مصنوعی: نوعروسهای باغ، غمگین و افسرده هستند و به خاطر از دست دادن لالهی معصوم خود داغدارند.
بدن نازک او تا شده پامال ستور
شد بپا شور نشور
هوش مصنوعی: بدن لطیف او زیر پای حیوانات قرار گرفته و به دنبال آن، شور و هیجانی در دل ایجاد شده است.
دست و پا تا که بخون سر و تن کرده نگار
چشم گردون خونبار
هوش مصنوعی: دست و پای کسی تا زمانی که به خون سر و تن آغشته شده، زیبایی چشمان و چشمچرانی آسمان را خونین کرده است.
یکطرف اصغر شیرین دهن از ناوک تیر
آب نوشیده و شیر
هوش مصنوعی: یک طرف، اصغر که زبانش شیرین است، از تیر آب شیرین نوشیده و حالا شیرینتر شده است.
غنچه با تنگدلی خنده زد از ناوک خار
بر رخ بلبل زار
هوش مصنوعی: غنچه به خاطر تنگدلی و غم خود، با خندهای تلخ به بلبل زار نگاه کرد که بر اثر خاری بر چهرهاش زخم شده بود.
طوطی باغ بهشت از ستم زاغ و زغن
رخت بست از گلشن
هوش مصنوعی: طوطی از ظلم و ستم زاغ و زغن، باغ بهشت را ترک کرد و از گلشن رفت.
شکر شُکر فشاند از دهن شکّر بار
بهر قربانی یار
هوش مصنوعی: شکر در دست کسی که دهانش را باز کرده، به خاطر قربانیکردن دوست عزیزش، به اطراف پاشیده میشود.
یکطرف پرد گیان شور و نوا سر کرده
همگی بی پرده
هوش مصنوعی: در یک سو، جشن و شادی برپاست و همه بدون هیچ حجاب و پوششی به ابراز احساسات خود پرداختهاند.
بانوان دو سرا شهرۀ هر شهر و دیار
دستگیر اغیار
هوش مصنوعی: زنان در هر شهر و دیاری مشهور و شناختهشده هستند و از دیگران حمایت میکنند.
لاله رویان همه را داغ مصیبت بر دل
همه را پا در گل
هوش مصنوعی: گلهای لاله، همگی در غم و اندوهی عمیق فرو رفتهاند و دلهایشان از مصیبتها دچار سوختگی است؛ به گونهای که همه در گل و لای غم گرفتار شدهاند.
بیکس و بی سر و سالار بجر یک بیمار
دست و پا سلسله دار
هوش مصنوعی: تنها کسی که در این دنیا بیکس و کار است، همان بیمار است که در بند و زنجیر گرفتار شده و جز آن بیماری، پشتیبان دیگری ندارد.