گنجور

شمارهٔ ۵ - فی مدح مولانا امیرالمؤمنین سلام الله علیه

صبا اگر گذار تو فتد بکوی یار من
ز مرحمت بگو بآن نگار گلعذار من
که ای ز بیوفائی تو تیره روزگار من
چرا نظر نمی کنی بر این دل فکار من؟
ترحمی ترحمی ز دست رفته کار من
هماره سوختم در آرزوی یک نظاره‌ای
نه عمر می‌رسد به سر نه درد راست چاره‌ای
نه بینی ار فتد ز آتش دلم شراره‌ای
نه بر زمین گیاهی و نه بر فلک ستاره‌ای
چرا حذر نمی‌کنی ز آه شعله‌بار من
صبا به شهر یار من بشیروار می‌رسد
چه بلبلان خوش‌نواز لاله‌زار می‌رسد
بیا تو ای صبا که از تو بوی یار می‌رسد
نوید وصل یار من ز هر کنار می‌رسد
خوش آن دمی که بینمش نشسته در کنار من
صب درود بیکران بحیث یملأ الفضا
بکم نثار آستانۀ علی مرتضی
ولی کارخانۀ قدر مهیمن قضا
محیط معرفت، مدار حلم و مرکز رضا
که کعبۀ درش بود مطاف و مستجار من
صحیفۀ جوامع کلم مجامع حِکَم
لطیفۀ معانی کرم معالی هِمَه
رقیمۀ محامد ادب محاسن شیم
کتاب محکم حدیث حسن لیلی قِدم
که در هوای عشق او جنون بود شعار من
بمشهد شهود او تجلیات ذات بین
ز بود حق نمود او حقائق صفات بین
ز نسخۀ وجود او حروف عالیات بین
مفصل از حدود او تمام مجملات بین
منزه است از حدودا اگرچه آن نگار من
جواهر عقول جمله درج دُرج گوهرش
نفائس نفوس را مدد ز لؤلؤ ترش
طبایع و مواد بندگان کوی قنبرش
دمید صبح آفرینش از جبین انورش
قلمرو وجود را گرفت شهسوار من
ببین طفیل بود او، مرکب و بسیط را
رهین فیض جود او مجرد و خلیط را
چه نقطۀ وجود او مدار شد محیط را
نمود یک نمود او که ومه و وسیط را
روا بود انااللهی ز یار بختیار من
مؤسس مبانی و مؤصل اصول شد
مصور معانی و مفصل فصول شد
حقیقه المثانی و مکمل عقول شد
برتبه حق ثانی و خلیفۀ رسول شد
خلافت از نخست شد بنام شهریار من
معرف معارف و محدد جهات شد
مبین لطائف و معین نکات شد
مفرق طوائف و مؤلف شتات شد
مفرج مخاوف و سفینه النجات شد
امیدگاه و مقصد دل امیدوار من
بمستجار کوی او عقول جمله مستجیر
ز آفتاب روی او مه منیر مستنیر
ز جعد مشکبوی او حیات عالم کبیر
ز شهد گفتگوی او که شکریست دلپذیر
مذاق دهر شکرین چه شعر آبدار من
بود غدیر قطره‌ای ز قلزم مناقبش
فروغ مهر ذره ای ز نور نجم ثاقبش
نعیم خلد بهره ای ز سفرۀ مواهبش
اگر مرا بنظره‌ای کشد دمی به جانبش
بفرق فرقدان رسد کلاه افتخار من
جمال جانفزای او ظهور غیب مستتر
دو زلف مشکسای او حجاب سر مستسر
ز پرچم لوای او لوای کفر منکسر
ز تیغ جان‌گزای او قوای شرک منتشر
چه از غمش قوای بی‌ثبات و بی‌قرار من
مقام او بمسند سریر قرب سرمدی
حسام او مؤسس اساس دین احمدی
کلام او مروج شریعت محمدی
ز جام او بنوش اگر تراست میل بی‌خودی
خوشا دمی که باده اش، ز سر برد خمار من
بجان دشمنان دین چه دست و تیغ آخته
پلنگ و شیر خشمگین به بیشه زهره باخته
چه در مصاف مشرکین بر آن صفوف تاخته
ملک هزار آفرین به نه فلک نواخته
چه جای نغمۀ و نوای بلبل هزار من؟
ز تیغ شعله بار او خم فلک بجوش شد
ز برق ذوالفقار او چه رعد در خروش شد
ز بدروکارزار او ملک ز عقل و هوش شد
ز خیبر و حصار او ز ذکر حق خموش شد
چه واله از تجلیات قهر کردگار من
چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟
به بیخرد مکم قرین خدای عقل و هوش را
به درد نوش خود فروش پیر میفروش را
اگر موحدی بشو ز لوح دل نقوش را
که ملک دل نمی سزد مگر بر از دار من
ولایتش که در غدیر شد فریضۀ امم
حدیثی از قدیم بود ثبت دفتر قدم
که زد قلم بلوح قلب سید امم رقم
مکمل شریعت آمد و متمم نعم
شد اختیار دین بدست صاحب اختیار من
بامر حق امیر عشق، شد وزیر عقل کل
ابوالفتوح گشت جانشین خاتم رسل
رسید رایه الهدی بدست هادی سبل
که لطف طاعتش بود نعیم دائم الاکل
جحیم شعله ای ز قهر آن بزرگوار من
بمحفلی که شمع جمع بود شاهد ازل
گرفت دست ساقی شراب عشق لم یزل
معرف ولایتش شد و معین محل
که اوست جانشین من ولی امر عقد و حل
بدست او بود زمام شرع پایدار من
رقیب او که از نخست داد دست بندگی
در آخر از غدیر او نخورد آب زندگی
کسی که خوی او بود چه خوک و سگ درندگی
چه ما رو کژدم گزنده، طبع وی زنندگی
همان کند که کرد با امیر شه شکار من

اطلاعات

وزن: مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبا اگر گذار تو فتد بکوی یار من
ز مرحمت بگو بآن نگار گلعذار من
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر به کوی یار من گذرت افتاد، از لطف خود به آن معشوقه‌ام بگو که به یاد من باشد.
که ای ز بیوفائی تو تیره روزگار من
چرا نظر نمی کنی بر این دل فکار من؟
هوش مصنوعی: ای بی‌وفایی تو که روزگارم را تیره کردی، چرا به دل غمگین من نگاه نمی‌کنی؟
ترحمی ترحمی ز دست رفته کار من
هوش مصنوعی: لطفاً به حال من رحم کن که کارم به پایان رسیده است.
هماره سوختم در آرزوی یک نظاره‌ای
نه عمر می‌رسد به سر نه درد راست چاره‌ای
هوش مصنوعی: همیشه در آرزوی یک نگاه بوده‌ام، نه زندگی‌ام به پایان می‌رسد و نه دردی که دارم راه حلی پیدا می‌کند.
نه بینی ار فتد ز آتش دلم شراره‌ای
نه بر زمین گیاهی و نه بر فلک ستاره‌ای
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به دل من بیندازی، نمی‌بینی که از آتش عشق چه شعله‌ای برمی‌خیزد، نه بر روی زمین سبزه‌ای وجود دارد و نه در آسمان ستاره‌ای دیده می‌شود.
چرا حذر نمی‌کنی ز آه شعله‌بار من
هوش مصنوعی: چرا از درد و ناراحتی من دوری نمی‌کنی؟
صبا به شهر یار من بشیروار می‌رسد
چه بلبلان خوش‌نواز لاله‌زار می‌رسد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به بر دوست من خوش‌خبر می‌آید و چه نغمه‌سرایان زیبایی در گلستان‌ها به استقبال آن می‌شتابند.
بیا تو ای صبا که از تو بوی یار می‌رسد
نوید وصل یار من ز هر کنار می‌رسد
هوش مصنوعی: بیا ای نسیم، که عطر محبوبم به واسطه تو می‌رسد. از هر سو خبر وصال محبوب من به گوش می‌رسد.
خوش آن دمی که بینمش نشسته در کنار من
هوش مصنوعی: خوشحالم وقتی او را می‌بینم که در کنارم نشسته است.
صب درود بیکران بحیث یملأ الفضا
بکم نثار آستانۀ علی مرتضی
هوش مصنوعی: صبح با سلام و درود فراوانی همراه است که آسمان را پر می‌کند و گویی هدیه‌ای از سوی آستان مقدس علی مرتضی به زمین ریخته می‌شود.
ولی کارخانۀ قدر مهیمن قضا
محیط معرفت، مدار حلم و مرکز رضا
هوش مصنوعی: اما کارگاه قدرت جوهری قضا که دانش و آگاهی را در بر دارد، کانون صبر و مرکز خشنودی است.
که کعبۀ درش بود مطاف و مستجار من
هوش مصنوعی: مکانی که در آنجا به هیچ کس پناه می‌برم و استراحت می‌کنم، درست مانند کعبه است که مرکز توجه و پناهگاه بسیاری از مردم است.
صحیفۀ جوامع کلم مجامع حِکَم
لطیفۀ معانی کرم معالی هِمَه
هوش مصنوعی: کتابی که شامل بهترین سخنان و حکمت‌های ظریف است، پر از معانی بلند و ارزشمند است.
رقیمۀ محامد ادب محاسن شیم
کتاب محکم حدیث حسن لیلی قِدم
هوش مصنوعی: کتاب‌هایی درباره زیبایی‌های ادب و خصوصیات نیکو وجود دارد که روایت‌های خوب از عشق لیلی را به تصویر می‌کشد.
که در هوای عشق او جنون بود شعار من
هوش مصنوعی: در فضای عشق او، دیوانگی برای من نماد و نشانه‌ای بوده است.
بمشهد شهود او تجلیات ذات بین
ز بود حق نمود او حقائق صفات بین
هوش مصنوعی: در مشهد، جلوه‌های الهی و نمودهای خداوندی را می‌توان دید که به واسطه وجود او نمایان می‌شوند و حقیقت صفات الهی را می‌توان در آنجا مشاهده کرد.
ز نسخۀ وجود او حروف عالیات بین
مفصل از حدود او تمام مجملات بین
هوش مصنوعی: از نسخه وجود او، کلمات بلند و باارزش حاضرند، و در حالی که مرزهای او کاملاً مشخص است، اطلاعات مختصر و خلاصه نیز در دسترس است.
منزه است از حدودا اگرچه آن نگار من
هوش مصنوعی: عزیز من فراتر از هر محدودیتی است، هرچند که او خود تصویر زیبایی است.
جواهر عقول جمله درج دُرج گوهرش
نفائس نفوس را مدد ز لؤلؤ ترش
هوش مصنوعی: جواهر فکری انسان‌ها، از ارزش و زیبایی خاصی برخوردار است و در حقیقت، این ارزش به روح و نفس آنها کمک می‌کند، مانند لؤلؤی باارزشی که هر چند حاوی ناخالصی باشد، همچنان درخشان و گرانیبه است.
طبایع و مواد بندگان کوی قنبرش
دمید صبح آفرینش از جبین انورش
هوش مصنوعی: طبیعت و ویژگی‌های بندگان در کوی او، از اولین لحظه‌ی آفرینش با نوری که از جبین او تابید، شکل گرفت و دمیده شد.
قلمرو وجود را گرفت شهسوار من
هوش مصنوعی: سرزمین وجود را پر از قدرت و تسلط خود کرده است قهرمان من.
ببین طفیل بود او، مرکب و بسیط را
رهین فیض جود او مجرد و خلیط را
هوش مصنوعی: نگاه کن، او چقدر وابسته به نعمت سخاوت اوست؛ حتی موجودات ساده و ترکیبی هم تحت تأثیر بخشندگی او قرار دارند.
چه نقطۀ وجود او مدار شد محیط را
نمود یک نمود او که ومه و وسیط را
هوش مصنوعی: وجود او به گونه‌ای است که مرکزیتی برای همه چیز شده و به این ترتیب، وجودش به مانند یک تماشاگری است که ماه و سیارات را به نمایش می‌گذارد. این نشان‌دهنده تأثیر او بر تمامی موجودات و هستی است.
روا بود انااللهی ز یار بختیار من
هوش مصنوعی: این عبارت نشان‌دهنده این است که خدایا، این تصمیم یا برخورد از سوی دوست و محبوب من قابل قبول و پذیرفته است.
مؤسس مبانی و مؤصل اصول شد
مصور معانی و مفصل فصول شد
هوش مصنوعی: مؤسسی که پایه‌های دانش و اصول را بنا نهاد، به تصویر کشنده معانی و توضیح‌دهنده فصول علمی تبدیل شد.
حقیقه المثانی و مکمل عقول شد
برتبه حق ثانی و خلیفۀ رسول شد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان مقام و مرتبه‌ای از حقیقت و دانش اشاره دارد که به عنوان تجلی و نماینده‌ای از یک حقیقت برتر شناخته می‌شود. همچنین نشان‌دهنده نقش خاصی در هدایت و رهبری بشر است که به عنوان جانشینی برای رسول الهی عمل می‌کند. این مقام به نوعی زینت بخش فهم و عقل و هدایتگر در مسیر حقیقت است.
خلافت از نخست شد بنام شهریار من
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، خلافت به نام پادشاه من آغاز شد.
معرف معارف و محدد جهات شد
مبین لطائف و معین نکات شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به عنوان نماینده و مترجم دانش‌ها و علوم مختلف معرفی شده است. او به دقت می‌تواند نکات مهم و ظریف را بیان کند و ابعاد مختلف مسائل را روشن کند. به عبارتی دیگر، این فرد توانسته است معانی عمیق و جزئیات را برای دیگران قابل فهم کند و به شناخت بهتر کمک نماید.
مفرق طوائف و مؤلف شتات شد
مفرج مخاوف و سفینه النجات شد
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی می‌پردازد که باعث اتحاد افراد مختلف و جمع‌آوری پراکندگی‌ها شده است. او به عنوان منبع آرامش و حفاظت شناخته می‌شود که در زمان‌های سخت و پرخطر، نزد مردم به عنوان تنها راه نجات و امید قرار می‌گیرد.
امیدگاه و مقصد دل امیدوار من
هوش مصنوعی: جایی که دل امیدوار من امیدوار است و به آنجا می‌خواهد برود.
بمستجار کوی او عقول جمله مستجیر
ز آفتاب روی او مه منیر مستنیر
هوش مصنوعی: در پناه و حمایت او، همه افکار و خردها به او پناه می‌برند. برکت وجودش مانند تابش آفتاب است و چهره‌اش روشنایی‌ بخش و روشنگر است.
ز جعد مشکبوی او حیات عالم کبیر
ز شهد گفتگوی او که شکریست دلپذیر
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت او، زندگی و رونق جهان به وجود آمده است و شیرینی کلام او همانند عسل، دل‌نواز و خوشایند است.
مذاق دهر شکرین چه شعر آبدار من
هوش مصنوعی: مزایای زندگی چقدر شیرین و دلپذیر است، همچنان که شعر من نیز به زیبایی و لطافت تعبیر می‌شود.
بود غدیر قطره‌ای ز قلزم مناقبش
فروغ مهر ذره ای ز نور نجم ثاقبش
هوش مصنوعی: غدیر مانند یک قطره از دریاچه‌ی بزرگ فضائل و ویژگی‌های خودش است و نورش همچون نوری است که از ستاره‌ی درخشانی می‌تابد.
نعیم خلد بهره ای ز سفرۀ مواهبش
اگر مرا بنظره‌ای کشد دمی به جانبش
هوش مصنوعی: اگر مرا از نعمت‌های بهشت بهره‌مند سازد و لحظه‌ای به سوی آن بکشاند، خوشحال خواهم شد.
بفرق فرقدان رسد کلاه افتخار من
هوش مصنوعی: با تفاوت ستاره‌های درخشان، کلاه افتخار من به سرم می‌نشیند.
جمال جانفزای او ظهور غیب مستتر
دو زلف مشکسای او حجاب سر مستسر
هوش مصنوعی: زیبایی دل‌فریب او به گونه‌ای است که در پس پرده‌ای از دو زلف مجعدش پنهان شده است.
ز پرچم لوای او لوای کفر منکسر
ز تیغ جان‌گزای او قوای شرک منتشر
هوش مصنوعی: در پرچم پرچم او، پرچم کفر شکست‌خورده است و از ضربه تیز و جان‌گداز او، نیروهای شرک پراکنده شده‌اند.
چه از غمش قوای بی‌ثبات و بی‌قرار من
هوش مصنوعی: غم او باعث شده که من از ثبات و آرامش بیفتam و به شدت ناآرام و ناپایدار شوم.
مقام او بمسند سریر قرب سرمدی
حسام او مؤسس اساس دین احمدی
هوش مصنوعی: مقام او بر صدر نشینی است که به نوعی به نزدیکی به خداوند و مقام‌های والای معنوی اشاره دارد و حسام، به عنوان بنیادگذار اصول دین احمدی، نقش مهمی در این زمینه ایفا می‌کند.
کلام او مروج شریعت محمدی
ز جام او بنوش اگر تراست میل بی‌خودی
هوش مصنوعی: اگر تمایل به بی‌خود شدن داری، از گفته‌های او که مروج دین محمدی است، بنوش و بهره‌مند شو.
خوشا دمی که باده اش، ز سر برد خمار من
هوش مصنوعی: خوشا لحظه‌ای که نوشیدنی، حال گیجی و سرگردانی‌ام را برطرف کند.
بجان دشمنان دین چه دست و تیغ آخته
پلنگ و شیر خشمگین به بیشه زهره باخته
هوش مصنوعی: دل دشمنان دین در برابر شمشیرها و دندان‌های تیز پلنگ و شیر خشمگین چقدر ترسیده و ضعیف شده است.
چه در مصاف مشرکین بر آن صفوف تاخته
ملک هزار آفرین به نه فلک نواخته
هوش مصنوعی: در نبرد با کافران، فرشتگان با قدرت و شجاعت به میدان آمدند و آفرین‌ها و ستایش‌ها به خاطر آنچه که انجام دادند، به سوی آسمان‌ها فرستاده شد.
چه جای نغمۀ و نوای بلبل هزار من؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه نیازی به آواز و نغمه بلبل است وقتی که هزاران من به دل داریم؟ به نوعی اشاره به این دارد که در برابر عشق یا تجربیات عمیق، آواز و زیبایی‌های ظاهری اهمیت چندانی ندارند.
ز تیغ شعله بار او خم فلک بجوش شد
ز برق ذوالفقار او چه رعد در خروش شد
هوش مصنوعی: شعله‌های تیغ او باعث به جوش آمدن آسمان شد و درخشش ذوالفقار او همچون رعد و برق، نای و سر و صدا ایجاد کرد.
ز بدروکارزار او ملک ز عقل و هوش شد
ز خیبر و حصار او ز ذکر حق خموش شد
هوش مصنوعی: به دلیل شرارت و نبرد او، پادشاهی از عقل و خردش خارج شد و از یاد خدا خاموش گردید. با یادآوری خیبر و دژ او، دل‌ها به سکوت فرو رفت.
چه واله از تجلیات قهر کردگار من
هوش مصنوعی: چه حیرت‌زده‌ام از نشانه‌های قدرت پروردگارم.
چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟
به بیخرد مکم قرین خدای عقل و هوش را
هوش مصنوعی: این دو گروه، یعنی پرندگان بزرگ و موجودات دیگر مانند حیوانات و وحش، چه ارتباطی با هم دارند؟ نادانی و بی‌توجهی را نمی‌توان با وجود خردمندی و دانایی خداوند در کنار هم قرار داد.
به درد نوش خود فروش پیر میفروش را
اگر موحدی بشو ز لوح دل نقوش را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به درد خود درمانی کنی، به پیر میفروشی که نوشش را می‌فروشد مراجعه کن. اگر به یگانگی و خداشناسی رسیدی، از دل نقوش و تصاویر آن را بشناس.
که ملک دل نمی سزد مگر بر از دار من
هوش مصنوعی: هیچ کس به قلب من تسلط ندارد جز آن که از طرف من بیاید.
ولایتش که در غدیر شد فریضۀ امم
حدیثی از قدیم بود ثبت دفتر قدم
هوش مصنوعی: ولایت او در روز غدیر به عنوان یک تکلیف برای امت‌ها مشخص شد و این موضوع از زمان‌های قدیم در تاریخ ثبت شده است.
که زد قلم بلوح قلب سید امم رقم
مکمل شریعت آمد و متمم نعم
هوش مصنوعی: قلم بر روی لوح دل پیشوای بزرگ، نوشت و شریعت کامل شد و نعمت‌ها نیز تکمیل گردید.
شد اختیار دین بدست صاحب اختیار من
هوش مصنوعی: اختیار دین و راه من به دست کسی است که بر من تسلط دارد.
بامر حق امیر عشق، شد وزیر عقل کل
ابوالفتوح گشت جانشین خاتم رسل
هوش مصنوعی: با فرمان حق، امیر عشق به مقام وزارت عقل کل رسید و ابوالفتوح جانشین خاتم پیامبران شد.
رسید رایه الهدی بدست هادی سبل
که لطف طاعتش بود نعیم دائم الاکل
هوش مصنوعی: پرچم هدایت به دست کسی رسید که راه‌های درست را نشان می‌دهد و لطف و رحمت او باعث می‌شود که انسان‌ها همیشه در نعمت و روزی خوب باشند.
جحیم شعله ای ز قهر آن بزرگوار من
هوش مصنوعی: آتش جهنم نشانه‌ای از خشم آن بزرگوار من است.
بمحفلی که شمع جمع بود شاهد ازل
گرفت دست ساقی شراب عشق لم یزل
هوش مصنوعی: در جمعی که نور شمع‌ها روشن بود، معشوق ازلی دست ساقی را گرفت و به او اشاره کرد که شراب عشق جاودانه را بیاورد.
معرف ولایتش شد و معین محل
که اوست جانشین من ولی امر عقد و حل
هوش مصنوعی: او نماینده‌ی من در امور است و جایگاهش مشخص است؛ زیرا او جانشین من در همه‌ی مسائل مربوط به تصمیم‌گیری و فیصله‌هاست.
بدست او بود زمام شرع پایدار من
هوش مصنوعی: سرنوشت و رهبری اصول و قوانین دین من در دست اوست و اوست که به آن‌ها ثبات می‌بخشد.
رقیب او که از نخست داد دست بندگی
در آخر از غدیر او نخورد آب زندگی
هوش مصنوعی: رقیب او که در ابتدا به او تسلیم شد، در نهایت از چشمه حیات او بهره‌ای نبرد.
کسی که خوی او بود چه خوک و سگ درندگی
چه ما رو کژدم گزنده، طبع وی زنندگی
هوش مصنوعی: انسانی که ذات و خُلقش بد باشد، چه تفاوتی دارد که به انواع حیوانات درنده یا گزنده شباهت داشته باشد، زیرا در نهایت رفتار و طبیعت او آسیب‌زننده خواهد بود.
همان کند که کرد با امیر شه شکار من
هوش مصنوعی: او همان کارهایی را با من می‌کند که با امیر شه در شکار انجام داد.