شمارهٔ ۴ - مدیحة الامیر علیه السلام فی یوم الغدیر
باده بده ساقیا ولی ز خم غدیر
چنگ بزن مطربا ولی بیاد امیر
تو نیز ایچرخ پیر بیا ز بالابزیر
داد مسرت بده ساغر عشرت بگیر
بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زهره در آسمان بنغمه دمساز شد
محیط کون و مکان دائرۀ ساز شد
سرور روحانیان هو العلی الکبیر
نسیم رحمت وزید، دهر کهن شد جوان
نهال حکمت دمید پر ز گل ارغوان
مسند حشمت رسید بخسرو خسروان
حجاب ظلمت درید ز آفتاب منیر
وادی خم غدیر منطقۀ نور شد
یا ز کف عقل پیر تجلی طور شد
یا که بیانی خطیر ز سر مستور شد
یا شده در یکسریر قران شاه و وزیر
شاهد بزم ازل شمع دل جمع شد
تا افق لم یزل روشن از آن شمع شد
ظلمت دیو و دغل ز پرتوش قمع شد
چه شاه کیوان محل شد بفراز سریر
چون بسر دست شاه شیر خدا شد بلند
بتارک مهر و ماه ظل عنایت فکند
شوکت فرو جاه بطالعی ارجمند
شاه ولایت پناه بامر حق شد امیر
مژده که شد میر عشق وزیر عقل نخست
بهمت پیر عشق اساس وحدت درست
بآب شمشیر عشق نقش دوئیت بشست
بزیر زنجیر عشق شیر فلک شد اسیر
فاتح اقلیم جود بجای خاتم نشست
یا بسپهر وجود نیر اعظم نشست
یا بمحیط شهود مرکز عالم نشست
روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر
صاحب دیوان عشق عرش خلافت گرفت
مسند ایوان عشق زیب و شرافت گرفت
گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت
نغمۀ دستان عشق رفت باوج اثیر
جلوه بصد ناز کرد لیلی حسن قدم
پرده زرخ باز کرد بدر منیر ظلم
نغمه گری ساز کرد معدن کل حکم
یا سخن آغاز کرد عین اللطیف الخبیر
بهر که مولی منم علی است مولای او
نسخۀ اسما منم علی است طغرای او
سر معما منم علی مجلای او
محیط انشا منم علی مدار و مدیر
طور تجلی منم سینۀ سینا علی است
سیر انا الله منم آیت کبری علی است
ذرۀ بیضا منم لؤلؤ لالا علی است
شافع عقبی منم علی مشار و مشیر
حلقۀ افلاک را سلسله جنبنان علی است
سید لولاک را علی وزیر و ظهیر
دائرۀ کن فکان مرکز عزم علی است
عرصۀ کون و مکان خطۀ رزم علی است
در حرم لا مکان خلوت بزم علی است
روی زمین و زمان بنور او مستنیر
قبلۀ اهل قبول غرۀ نیکوی اوست
کعبۀ اهل وصول خاک سر کوی اوست
قوس صعود و نزول حلقه ابروی اوست
نقد نفوس و عقول ببارگاهش حقیر
طلعت زیبای او ظهور غیب مصون
لعل گهر زای او مصدر کاف است و نون
سر سوید ای او منزه از چند و چون
صورت و معنای او نگنجداند و ضمیر
یوسف کنعان عشق بندۀ رخسار اوست
خضر بیابان عشق تشنۀ گفتار اوست
موسی عمران عشق طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق بر در او؟ یک فقیر!
ای بفروغ جمال آینۀ ذوالجلال
مفتقر خوش مقال مانده بوسف تو لال
گرچه براق خیال در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال تشنه بود ناگزیر
شمارهٔ ۳ - فی مدیحة امیرالمؤمنین علیه السلام: شیر بیشۀ ابداع سر ز بیشه بیرون کردشمارهٔ ۵ - فی مدح مولانا امیرالمؤمنین سلام الله علیه: صبا اگر گذار تو فتد بکوی یار من
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باده بده ساقیا ولی ز خم غدیر
چنگ بزن مطربا ولی بیاد امیر
هوش مصنوعی: ساقی، بادهای بده و از خم غدیر بنوش. ای مطرب، موسیقی را به یاد امیر بزن.
تو نیز ایچرخ پیر بیا ز بالابزیر
داد مسرت بده ساغر عشرت بگیر
هوش مصنوعی: ای آسمان پیر، تو هم به زمین نگاه کن و از بالا خوشحالی را به ما بده، و چراغ شادی را بگیر.
بلبل نطقم چنان قافیه پرداز شد
که زهره در آسمان بنغمه دمساز شد
هوش مصنوعی: بلبل من چنان در بیان خود ماهر و هنرمند شد که زهره در آسمان با آواز نرم و دلنشینش به همراهیاش درآمد.
محیط کون و مکان دائرۀ ساز شد
سرور روحانیان هو العلی الکبیر
هوش مصنوعی: فضای جهان به دور خود میچرخد و جایی برای بزرگی روحانیان ایجاد شده است، اوی عظیم و بلندی که بر همه چیز فرمانروایی دارد.
نسیم رحمت وزید، دهر کهن شد جوان
نهال حکمت دمید پر ز گل ارغوان
هوش مصنوعی: نسیم رحمت وزید و دوران قدیم دوباره جوان شد. نهال حکمت شکوفه زد و پر از گلهای ارغوانی شد.
مسند حشمت رسید بخسرو خسروان
حجاب ظلمت درید ز آفتاب منیر
هوش مصنوعی: پیراهن افتخاری بر تن خسرو پوشید و پردههای تاریکی را به خاطر نور درخشان آفتاب پاره کرد.
وادی خم غدیر منطقۀ نور شد
یا ز کف عقل پیر تجلی طور شد
هوش مصنوعی: منطقه خم غدیر به مکانی پر از نور تبدیل شد، یا اینکه در اثر عقل پخته و سالخورده، تجلی خویش را به نمایش گذاشت.
یا که بیانی خطیر ز سر مستور شد
یا شده در یکسریر قران شاه و وزیر
هوش مصنوعی: یا اینکه یک سخن مهم و دقیق از جایی پنهان بیرون آمده است یا در یک تخت فرمانروایی، که به مانند قرآن شامل شاه و وزیر است.
شاهد بزم ازل شمع دل جمع شد
تا افق لم یزل روشن از آن شمع شد
هوش مصنوعی: در ابتدای زمان، زیبای جشن وجود جمع شد و به وسیلهی این نور، افق بیپایان روشن گردید.
ظلمت دیو و دغل ز پرتوش قمع شد
چه شاه کیوان محل شد بفراز سریر
هوش مصنوعی: تاریکی و نیرنگ دیو از نور او نابود شد، و چه پادشاهی در آسمان همچون خدای بزرگ بر بلندای تخت حاکم شد.
چون بسر دست شاه شیر خدا شد بلند
بتارک مهر و ماه ظل عنایت فکند
هوش مصنوعی: زمانی که دست شاه، شیر خدا (علی) به عنوان حامی و سرپرست، بلند و قدرتمند شد، نور خورشید و ماه تحت سایه لطف و توجه او قرار گرفت.
شوکت فرو جاه بطالعی ارجمند
شاه ولایت پناه بامر حق شد امیر
هوش مصنوعی: به لطف و فضل خدا، قدرت و عظمت پادشاهی در دست امیر و ولی امر ایران قرار گرفته است.
مژده که شد میر عشق وزیر عقل نخست
بهمت پیر عشق اساس وحدت درست
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که عشق بر عقل غالب شده و در این راه، تجربه و wisdom عشق به ما کمک میکند تا پایههای اتحاد را به طور درست بنا کنیم.
بآب شمشیر عشق نقش دوئیت بشست
بزیر زنجیر عشق شیر فلک شد اسیر
هوش مصنوعی: عشق مانند آب، تصویر دوگانگی را پاک میکند. عشق زنجیرها را از پا در میآورد و خورشید را نیز در بند میسازد.
فاتح اقلیم جود بجای خاتم نشست
یا بسپهر وجود نیر اعظم نشست
هوش مصنوعی: پیروزی بزرگ بر جود و generosity مانند نشستن بر جایگاه ارجمند است، یا اینکه در آسمان وجود، بزرگترین و درخشانترین نشسته است.
یا بمحیط شهود مرکز عالم نشست
روی حسود عنود سیاه شد همچو قیر
هوش مصنوعی: در این جا گفته میشود که به محض اینکه در عالم شهود و مشاهده، مرکز همه چیز را به خود اختصاص داد، چهره حسدورز و کینهتوزی مثل قیر تیره و سیاه شد. این بیان نشاندهنده تأثیر منفی حسد و کینه در روح و روان فرد است.
صاحب دیوان عشق عرش خلافت گرفت
مسند ایوان عشق زیب و شرافت گرفت
هوش مصنوعی: عاشق دلربا و بزرگ به مقام و مرتبهای دست یافت که نشانهی والایی و زیبایی عشق است. او به مراتب عالیتر از دیگران نائل شد و جایگاهی رفیع در عشق به دست آورد.
گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت
نغمۀ دستان عشق رفت باوج اثیر
هوش مصنوعی: باغ شاداب عشق با زیبایی و نرمی خود جوانه زد و نغمهای دلانگیز از عشق به اوج بلندی رسید.
جلوه بصد ناز کرد لیلی حسن قدم
پرده زرخ باز کرد بدر منیر ظلم
هوش مصنوعی: لیلی با ناز و زیبایی خود، جلب توجه میکند و با گامهای دلربا، پردهای را از روی چهرهاش برمیدارد. روشنایی چهرهاش چون ماه کامل، بر تاریکی شب میتابد.
نغمه گری ساز کرد معدن کل حکم
یا سخن آغاز کرد عین اللطیف الخبیر
هوش مصنوعی: صدای زیبا و دلنواز در عالم به گوش میرسد، گویی که خالق جهان در حال بیان حکمت و رازهای خود است.
بهر که مولی منم علی است مولای او
نسخۀ اسما منم علی است طغرای او
هوش مصنوعی: هر کسی که بنده و پیرو من است، علی نیز ولی و سرپرست اوست. من نماینده و نسخهای از علی هستم و او نشانی است بر عظمت و مقام من.
سر معما منم علی مجلای او
محیط انشا منم علی مدار و مدیر
هوش مصنوعی: من نخستین معما و راز هستم و علی، جلوهگاه من است. من خالق کلام و نوشتار هستم و علی، محور و سرپرست آن میباشد.
طور تجلی منم سینۀ سینا علی است
سیر انا الله منم آیت کبری علی است
هوش مصنوعی: من تجلیگاه خود را بر بالای کوه سینا میدانم، جایی که ذات من نمایش یافته و نشان بزرگ خداوند است.
ذرۀ بیضا منم لؤلؤ لالا علی است
شافع عقبی منم علی مشار و مشیر
هوش مصنوعی: من همچون دانهای سفید (ذره بیضا) هستم که مانند مروارید درخشان و نایاب است. علی، شفیع روز قیامت من است و در این راه او راهنما و هدایتگر من نیز میباشد.
حلقۀ افلاک را سلسله جنبنان علی است
سید لولاک را علی وزیر و ظهیر
هوش مصنوعی: حلقهی آسمانها به واسطهی حرکت و جنبش علی است و اوست که در مقام سید و سرور قرار دارد. وزیر و یاور او نیز علی است.
دائرۀ کن فکان مرکز عزم علی است
عرصۀ کون و مکان خطۀ رزم علی است
هوش مصنوعی: دائرهای که در آن همه چیز در حال رخ دادن است، محور و مرکز اراده و تصمیمگیری علی است، و عرصه جهان و وجود، میدان نبرد و قهرمانی علی محسوب میشود.
در حرم لا مکان خلوت بزم علی است
روی زمین و زمان بنور او مستنیر
هوش مصنوعی: در جایی که هیچ مکان مشخصی وجود ندارد، عطر و فضایی خاص که به حضرت علی نسبت داده میشود، برقرار است. اینجا، زمین و آسمان با نور ایشان پرنور و روشن است.
قبلۀ اهل قبول غرۀ نیکوی اوست
کعبۀ اهل وصول خاک سر کوی اوست
هوش مصنوعی: مرکز توجه و پذیرش دلسوزان، زیبایی اوست، و مکان دستیابی و وصال عارفان، خاک پای اوست.
قوس صعود و نزول حلقه ابروی اوست
نقد نفوس و عقول ببارگاهش حقیر
هوش مصنوعی: قوس صعود و نزول به معنای مسیر بالا و پایین آمدن است، و حلقه ابروی او به زیبایی و جذابیت او اشاره دارد. این جمله به ما میگوید که افراد با ویژگیهای برجسته و ممتاز خود، در مقایسه با ایشان، از ارزش کمتری برخوردارند و در درگاه او ناچیز به حساب میآیند.
طلعت زیبای او ظهور غیب مصون
لعل گهر زای او مصدر کاف است و نون
هوش مصنوعی: چهره زیبای او نمایانگر اسراری است که در پنهان است و دلیری و ارزش او مانند دانهای درخشان از گوهرها، سرچشمهاش کاف و نون است.
سر سوید ای او منزه از چند و چون
صورت و معنای او نگنجداند و ضمیر
هوش مصنوعی: به دور از هر گونه نقص و کجی، تو از هرچه که بیمعنی و بیصورت است، دوری. معنای تو در کلمات و ذهنها نمیگنجد و از درک انسانی فراتر است.
یوسف کنعان عشق بندۀ رخسار اوست
خضر بیابان عشق تشنۀ گفتار اوست
هوش مصنوعی: عشق یوسف کنعان به خاطر زیباییهای اوست، و خضر، نماد دانایی و آگاهی در بیابان عشق، برای شنیدن سخنان او تشنه است.
موسی عمران عشق طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق بر در او؟ یک فقیر!
هوش مصنوعی: عشق به دیدار معشوق، همانند موسی از نسل عمران است، و حال آنکه سلیمان، به عنوان نماد عشق، در خانه او چه کسی است؟ یک انسان فقیر!
ای بفروغ جمال آینۀ ذوالجلال
مفتقر خوش مقال مانده بوسف تو لال
هوش مصنوعی: ای کسی که جمال تو چون آینهای درخشان است و سعهصدر و بزرگیات نمایانگر جلال الهی است، من در برابر زیباییات عاجز و زبانماندهام.
گرچه براق خیال در تو ندارد مجال
ولی ز آب زلال تشنه بود ناگزیر
هوش مصنوعی: هرچند که خیال تو امکان تحقق ندارد، اما دل همچنان از آب زلال و شفاف سیراب و تشنه است.