شمارهٔ ۴ - فی رثاء القاسم بن الحسن علیه السلام
چون یافت نو خط شاه فرمان جان نثاری
یا دستخط یاری
از بانوان خرگاه برخواست آه و زاری
فریاد بی قراری
نو باوۀ نبوت از بوستان هاشم
یا شاهزاده قاسم
سر حلقۀ فتوت در عزم و پایداری
در رزم و سرسپاری
ماه رخش درخشان از رخش همت ورای
چون مهر عالم آرای
لعل لبش دُر افشان گاه سخن گذاری
چون ابر نو بهاری
سرو قدش خرامان در گلشن امامت
در باغ استقامت
وز دوش تا به دامان مویش به مشگباری
چون نافۀ تتاری
تیغش بسر فشانی مانند باد صرصر
افکندی از سران سر
رُمحَش به جانستانی همچون قضای باری
در جان خصم کاری
افسوس کان دلآرام شد صبح عمر او شام
از دستبرد ایام
ناشاد رفت و ناکام هنگام کامکاری
شد سور سوگواری
شاخ صنوبر او از بیخ و بن در افتاد
نخل شکر بر افتاد
پر غنچه شد بر او از زخمهای کاری
مانند لاله زاری
شد لالۀ عذارش در عین نوجوانی
داغ آنچنانکه دانی
سر زد ز هر کناری از هر خدنگ خاری
زخمی زهر کناری
تا جعد مشگسارا در خون خضاب کرده
دلها کباب کرده
تا بسته دست و پا را از خون سر نگاری
سیل سرشک جاری
تا آن جوان ناشاد پامال اسبها شد
از قید تن رها شد
سرو قدش شد آزاد از هر بری و باری
از هر تعلق آری
تا نور عقل کلی پا بر سر بدن زد
بر خاکدان تن زد
ز آئینۀ تجلی برخواست هر غباری
هر تیرگی و تاری
آخر بحجلۀ گور بر خاک تیره خفته
در خاک و خون نهفته
گردون ندیده در سور آئین خاکساری
در هیچ روزگاری
دردا که ماه گردون در چاه غم نگون شد
آفاق تیره گون شد
گرگ اجل به دوران هرگز ندیده آری
زین خوبتر شکاری
ساز غمش چنان زد در حلقۀ جوانان
از سوز جان جانان
کاتش به آتش و جان زد هر شور او شراری
هر نغمه مرغزاری
دردا که سوز سازش در بانوان شرر زد
شور نشور سر زد
بر گرد سرو نازش هر بانوئی هزاری
هر دیده جویباری
شمارهٔ ۳ - فی رثاء القاسم بن الحسن الزکی علیهما السلام: شد قاسم داماد در حجلۀ گورشمارهٔ ۵ - فی رثاء القاسم بن الحسن سلام الله علیهما: مژده کامد از میدان نامراد و ناشادم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون یافت نو خط شاه فرمان جان نثاری
یا دستخط یاری
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانی از شاه به دستم رسید که جانم را نثار او کردم یا امضای دوستی را دریافت کردم.
از بانوان خرگاه برخواست آه و زاری
فریاد بی قراری
هوش مصنوعی: از خرگاه زنان صدای ناله و فریاد بیقراری بلند شد.
نو باوۀ نبوت از بوستان هاشم
یا شاهزاده قاسم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نبوت به تازگی از محلی که از هاشم یا شاهزاده قاسم سرچشمه میگیرد، شکوفا شده است. در واقع، به نوعی به قدرت و ریشههای نبوت در خانوادهای بزرگ و محترم اشاره دارد.
سر حلقۀ فتوت در عزم و پایداری
در رزم و سرسپاری
هوش مصنوعی: زمامدار بزرگ مردانگی کسی است که در اراده و استقامت، در میدان نبرد و در وفاداری به اصولش ثابتقدم است.
ماه رخش درخشان از رخش همت ورای
چون مهر عالم آرای
هوش مصنوعی: ماه زیبا و درخشان تو، همانند خورشید، همواره در تلاش و کوشش برای روشن کردن جهان است.
لعل لبش دُر افشان گاه سخن گذاری
چون ابر نو بهاری
هوش مصنوعی: لبهای او به رنگ لعل است و هنگام صحبت کردن، زیبایی اش مانند دُر میدرخشد، همچون ابرهای نو بهاری که برکات خود را میبارند.
سرو قدش خرامان در گلشن امامت
در باغ استقامت
هوش مصنوعی: سرو با زیبایی و قامتش در باغ امامت و استقامت به آرامی و ناز قدم میزند.
وز دوش تا به دامان مویش به مشگباری
چون نافۀ تتاری
هوش مصنوعی: از شانههایش تا به انتهای مویش، بویی دلانگیز و خوش مانند عطر مشکی که در بافتهای تاتاری وجود دارد، منتشر میشود.
تیغش بسر فشانی مانند باد صرصر
افکندی از سران سر
هوش مصنوعی: تیغ او مانند باد سرد و تند، بر سر دشمنانش میخورد و آنها را از پا درمیآورد.
رُمحَش به جانستانی همچون قضای باری
در جان خصم کاری
هوش مصنوعی: نیزهاش در میدان جنگ مانند سرنوشت و قضا و قدر، برای دشمن کارساز و موثر است.
افسوس کان دلآرام شد صبح عمر او شام
از دستبرد ایام
هوش مصنوعی: متأسفانه با گذشت زمان، آرامش دل او از دست رفته و عمرش به پایان رسیده است.
ناشاد رفت و ناکام هنگام کامکاری
شد سور سوگواری
هوش مصنوعی: شخصی که ناراحت و ناامید بود، در زمانی که باید خوشحال و موفق میبود، به جای شادی به سوگ و اندوه دچار شد.
شاخ صنوبر او از بیخ و بن در افتاد
نخل شکر بر افتاد
هوش مصنوعی: درخت صنوبر به طور کامل از ریشه و ساقه درخت نخل شکر افتاد.
پر غنچه شد بر او از زخمهای کاری
مانند لاله زاری
هوش مصنوعی: او به خاطر زخمهای عمیق و ناراحتکنندهای که دیده، مانند یک لالهزار پر از غنچه شده است.
شد لالۀ عذارش در عین نوجوانی
داغ آنچنانکه دانی
هوش مصنوعی: در حالی که هنوز جوان است، درد و رنجی عمیق را تجربه میکند که به وضوح قابل مشاهده است.
سر زد ز هر کناری از هر خدنگ خاری
زخمی زهر کناری
هوش مصنوعی: از هر گوشه و کناری تیرهایی به شوق آمدند و بر دل زخمهایی از عشق و حسرت را به یادگار گذاشتند.
تا جعد مشگسارا در خون خضاب کرده
دلها کباب کرده
هوش مصنوعی: موهای زیبا و مشکی همچون مشک او، دلها را به شدت آشفته و سرگشته کرده است.
تا بسته دست و پا را از خون سر نگاری
سیل سرشک جاری
هوش مصنوعی: به خاطر خون دل و غم و غصهای که در وجودم دارم، اشکهای من همچون سیلی جاری شده است.
تا آن جوان ناشاد پامال اسبها شد
از قید تن رها شد
هوش مصنوعی: تا آن جوان غمگین و بیخوشی که زیر پاهای اسبها قرار گرفت، از بند و زنجیر بدن خود آزاد شد.
سرو قدش شد آزاد از هر بری و باری
از هر تعلق آری
هوش مصنوعی: قد بلند او از هر گونه قید و وابستگی آزاد شده است و هیچ تعلُّق و دغدغهای بر دوش او نیست.
تا نور عقل کلی پا بر سر بدن زد
بر خاکدان تن زد
هوش مصنوعی: زمانی که نور عقل کلی به وجود انسان تابیده شد، وجود جسمی و مادی او را تحت تأثیر قرار داد و بر آن تسلط یافت.
ز آئینۀ تجلی برخواست هر غباری
هر تیرگی و تاری
هوش مصنوعی: هر غباری، هر تیرگی و تاری از آینهٔ تجلی برخاسته و دور شده است.
آخر بحجلۀ گور بر خاک تیره خفته
در خاک و خون نهفته
هوش مصنوعی: در پایان، در گور خوابیدهایم، در حالی که بر روی خاک تیره و در عمق خاک و خون پنهان هستیم.
گردون ندیده در سور آئین خاکساری
در هیچ روزگاری
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی از دوران، آسمان اینچنین حکایت خاکساری و تواضع را ندیده است.
دردا که ماه گردون در چاه غم نگون شد
آفاق تیره گون شد
هوش مصنوعی: نالهای است که از غم و اندوه بسیار به وجود آمده است، زیرا آدمی در آستانه یأس و ناامیدی قرار دارد. همه جا را تاریکی و تیرهای فراگرفته و امید به روشنی و روشنایی کمرنگ شده است.
گرگ اجل به دوران هرگز ندیده آری
زین خوبتر شکاری
هوش مصنوعی: مرگ، مانند گرگی است که در هر دورانی شکار بهتری از این زیبایی نخواهد دید.
ساز غمش چنان زد در حلقۀ جوانان
از سوز جان جانان
هوش مصنوعی: در دل جوانان، ساز غم به طرز عجیبی نواخته شد، گویی این صدای دردناک از عمق جان محبوب میآید.
کاتش به آتش و جان زد هر شور او شراری
هر نغمه مرغزاری
هوش مصنوعی: شعلهای که از آتش به وجود آمده، هر احساس و شور و هیجان او را شعلهور کرده و هر نغمهای که از پرندگان سرزمینهای سبز برمیآید، حسی از التهاب را منتقل میکند.
دردا که سوز سازش در بانوان شرر زد
شور نشور سر زد
هوش مصنوعی: متاسفانه، این درد و غم همچون آتش سوزانی است که در دل زنان شعلهور شده و شور و حال خاصی به آنها بخشیده است.
بر گرد سرو نازش هر بانوئی هزاری
هر دیده جویباری
هوش مصنوعی: هر بانو به دور سرو زیبایش با هزاران چشم مانند جویبارها میچرخد و به تماشا مینشیند.