گنجور

شمارهٔ ۳ - فی رثاء القاسم بن الحسن الزکی علیهما السلام

شد قاسم داماد در حجلۀ گور
بر وی مبارک باد این عشرت و سور
در حلقۀ دشمن با ساز غم رفت
چشم فلک روشن زین سور پر شور
در عرصۀ میدان چون غنچه خندان
وز عشوۀ جانان سرمست و مخمور
ماهی درخشان شد از رخش همت
نوری نمایان شد از قلۀ طور
آن قد و آن بالا شمع دل افروز
وان غرۀ والا نور علی نور
بر تن کفن پوشید در رزم کوشید
تا شربتی نوشید از عین کافور
آن چهرۀ گلگون یا ماه گردون
آغشته شد در خون چون سرّ مستور
یاقوت خونش کرد چون شاخ مرجان
سمّ هیونش کرد چون درّ منثور
از خون سر رنگین شد دست داماد
کفّ الخضیب است این یا پنچۀ حور
چون ماه انور شد در برج عقرب
وز نیش خنجر شد چون جای زنبور
زد مرغ روحش پر از شاخۀ تن
شه آمدش بر سر با قلب مکسور
دُرّ یتیمی دید آلوده در خون
خون از دلش جوشید چون بحر مسجور
گفتا که ای ناکام از زندگانی
وز عشرت ایام محروم و مهجور
گیتی پر از غم شد از شادی تو
سور تو ماتم شد تا نفخۀ صور
آن قامت رعنا شمع عزا شد
وان صورت معنی آئینۀ گور
آن نونهال تر خشکیده یکسر
وان شاخ طوبی بر، از برگ و بر عور
از گنج شایانم دُردانه ای رفت
یا گوهر جانم شد از صدف دور
رفتی و از تن رفت جان دو گیتی
از چشم روشن رفت یک آسمان نور
داغ تو جانا برد از بانوان دل
وز من همانا برد از بازوان زور
نشنیده کس داماد همخوابۀ خاک
این قصه ای ناشاد شد از تو مشهور
ای کاش می افتاد این سقف مرفوع
بعد از تو ویران باد آن بیت معمور
دست مرا از کار دست قضا بست
سرگشته چون پرگار مجبور و مقهور
یاری ز بی یاری جستی عزیزم
افغان ز ناچاری ای نازنین پور
خواندی مرا ای رود سودی ندیدی
قسمت ترا این بود سعی تو مشکور

اطلاعات

وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فع
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد قاسم داماد در حجلۀ گور
بر وی مبارک باد این عشرت و سور
هوش مصنوعی: قاسم در حریم گور عروسی کرده است، امیدوارم این خوشی و جشن برای او مبارک باشد.
در حلقۀ دشمن با ساز غم رفت
چشم فلک روشن زین سور پر شور
هوش مصنوعی: در میان دشمنان، با نغمه‌های اندوهگین، چشم آسمان روشن شد از این جشن پرشور.
در عرصۀ میدان چون غنچه خندان
وز عشوۀ جانان سرمست و مخمور
هوش مصنوعی: در میدان، همچون غنچه‌ای خندان و شاداب هستم و از زیبایی معشوقم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام و سرمست و سرخوشم.
ماهی درخشان شد از رخش همت
نوری نمایان شد از قلۀ طور
هوش مصنوعی: ماهی به دلیل نور و تلاشی که از او به وجود آمد، درخشان شد و نوری نیز از قله کوه طور نمایان گردید.
آن قد و آن بالا شمع دل افروز
وان غرۀ والا نور علی نور
هوش مصنوعی: آن قامت بلند و زیبای تو مانند شمعی است که دل را روشن می‌کند و آن زلف‌های پر پیچ و تاب تو، نوری افزون بر نور دیگران دارد.
بر تن کفن پوشید در رزم کوشید
تا شربتی نوشید از عین کافور
هوش مصنوعی: او در میدان جنگ لباس کفن به تن کرد و تلاش کرد تا نوشیدنی گوارایی از چشمه کافور تناول کند.
آن چهرۀ گلگون یا ماه گردون
آغشته شد در خون چون سرّ مستور
هوش مصنوعی: چهرۀ زیبا و نورانی یا ماه کامل در خون آغشته شد، به گونه‌ای که راز نهفته‌ای در آن وجود دارد.
یاقوت خونش کرد چون شاخ مرجان
سمّ هیونش کرد چون درّ منثور
هوش مصنوعی: خون یاقوت را به رنگ شاخ مرجان درآورده و سم هیون را مانند مروارید پراکنده کرده است.
از خون سر رنگین شد دست داماد
کفّ الخضیب است این یا پنچۀ حور
هوش مصنوعی: دست داماد با خون رنگین شده است، آیا این دست از گل سرخ است یا پنجۀ حوریان بهشتی؟
چون ماه انور شد در برج عقرب
وز نیش خنجر شد چون جای زنبور
هوش مصنوعی: وقتی که ماه در برج عقرب ظاهر می‌شود، به زیبایی و نور تبدیل می‌شود و در عین حال، نیش خنجر نیز به شدت مانند زهر نیش زنبور می‌زند.
زد مرغ روحش پر از شاخۀ تن
شه آمدش بر سر با قلب مکسور
هوش مصنوعی: پرندهٔ روح او با نشانه‌هایی از جسمش به دنیا آمد و در این مسیر، با قلبی شکسته و غم‌زده به او روی آورد.
دُرّ یتیمی دید آلوده در خون
خون از دلش جوشید چون بحر مسجور
هوش مصنوعی: یگانه یتیم دریا را دید که در خون غرق است و این باعث شد که دلش به شدت به جوش آید.
گفتا که ای ناکام از زندگانی
وز عشرت ایام محروم و مهجور
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که از زندگی بختی نداشتی و از لذت‌های روزگار محروم و دور مانده‌ای.
گیتی پر از غم شد از شادی تو
سور تو ماتم شد تا نفخۀ صور
هوش مصنوعی: جهان از خوشحالی تو پر از اندوه شده است و جشن تو به عزایی بدل گشته تا وقتی که صور دمیده شود.
آن قامت رعنا شمع عزا شد
وان صورت معنی آئینۀ گور
هوش مصنوعی: آن بدن زیبا به نماد عزا تبدیل شد و آن چهره که نماد معنا بود، همچون آینه‌ای برای قبر درآمد.
آن نونهال تر خشکیده یکسر
وان شاخ طوبی بر، از برگ و بر عور
هوش مصنوعی: درخت جوانی که کاملاً خشک شده و آن شاخه‌ای که میوه‌ای شیرین و سالم دارد، از نظر برگ و زیبایی کاملاً عاری از نقص است.
از گنج شایانم دُردانه ای رفت
یا گوهر جانم شد از صدف دور
هوش مصنوعی: از گنجینه ارزشمندم، یک دُر کم پیدا شد یا اینکه جوهر وجودم از صدف دور افتاد.
رفتی و از تن رفت جان دو گیتی
از چشم روشن رفت یک آسمان نور
هوش مصنوعی: تو که رفتی، جانم از این دنیا و آن دنیا جدا شد و نور زندگی‌ام از چشمانم رفت.
داغ تو جانا برد از بانوان دل
وز من همانا برد از بازوان زور
هوش مصنوعی: عشق و احساس تو به قدری قوی است که زنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و من نیز از شدت دلبستگی به تو ناتوان شده‌ام.
نشنیده کس داماد همخوابۀ خاک
این قصه ای ناشاد شد از تو مشهور
هوش مصنوعی: هیچ‌کس داستان غم‌انگیز همسر خاک را نشنیده است و این ماجرا به خاطر تو معروف شده است.
ای کاش می افتاد این سقف مرفوع
بعد از تو ویران باد آن بیت معمور
هوش مصنوعی: ای کاش بعد از تو این سقف بلند خراب می‌شد و آن خانه‌ آباد و سرشار از زندگی و نشاط ویران می‌گشت.
دست مرا از کار دست قضا بست
سرگشته چون پرگار مجبور و مقهور
هوش مصنوعی: دست من به خواست تقدیر بسته شده و مانند یک پرگار، سرگشته و بی‌اختیار در این وضعیت قرار دارم.
یاری ز بی یاری جستی عزیزم
افغان ز ناچاری ای نازنین پور
هوش مصنوعی: عزیزم، از روی ناچاری به دنبال یاری می‌گردی در حالی که خودت از بی‌کمکی رنج می‌کشی. ای نازنین، این خود نشان‌دهنده وضعیت دشواری است که در آن به سر می‌بری.
خواندی مرا ای رود سودی ندیدی
قسمت ترا این بود سعی تو مشکور
هوش مصنوعی: ای رود، تو مرا خواندی اما سودی برای تو نداشت؛ قسمت تو همین بود و تلاش تو قابل ستایش است.