شمارهٔ ۲ - فی رثاء القاسم بن الحسن سلام الله علیهما
در عدن زنگار بدن عقیق یمن شد
چه غرق خون تن شهزاده قاسم بن حسن شد
درید جامۀ طاقت در این عزا گل سوری
دمی که خلعت دامادیش بدل بکفن شد
بیاد خط لبش سبزه جوی اشک روان کرد
ز نور شمع قدش لاله داغدار چمن شد
ز نا مرادی و ناکامیش بدور جوانی
چه داغها بدل چرخ پیر و دهر کهن شد
چه رو نهاد به میدان فلک سرود به افغان
که طوطی شکر افشان اسیر زاغ و زغن شد
خدنگ و سنگ ز هر سو نثار آن سرو گیسو
سنان خصم جفا جو عروس حجلۀ تن شد
ز برق آه ملک نه فلک چو رعد خروشان
چه ابر تیغ بر آن شاهزاده سایه فکن شد
چو حلقه زد زمین خون از آن کلالۀ مشگین
زمین ماریه رنگین و رشک مشک ختن شد
به خون یوسف گل پنجه زد چه گرگ مخالف
جهان بدیدۀ یعقوب عشق بیت حزن شد
چه پایمال سمند بلا شد آن قدر و بالا
روان سرور روحانیان روان ز بدن شد
ز سوز شمع کرامت به پیشگاه امامت
درون سینه دل مفتقر چو خون به لگن شد
شمارهٔ ۱ - فی مدح قاسم بن الحسن و رثائه علیهماالسلام: به نکهت هوا رشک مشک ختن شدشمارهٔ ۳ - فی رثاء القاسم بن الحسن الزکی علیهما السلام: شد قاسم داماد در حجلۀ گور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در عدن زنگار بدن عقیق یمن شد
چه غرق خون تن شهزاده قاسم بن حسن شد
هوش مصنوعی: در باغ عدن، زنگار دنیوی بدن، به زیبایی عقیق یمن تبدیل شد و این زیبایی در عین حال، نشان از خون گرانبهای شهزاده قاسم بن حسن دارد که بر زمین ریخته شده است.
درید جامۀ طاقت در این عزا گل سوری
دمی که خلعت دامادیش بدل بکفن شد
هوش مصنوعی: در این عزای سنگین، گل سرخی که تازه شکفته شده بود، لباس شکیبایی را از هم پاره کرد، به طوری که جامه دامادیاش به کفن تبدیل شد.
بیاد خط لبش سبزه جوی اشک روان کرد
ز نور شمع قدش لاله داغدار چمن شد
هوش مصنوعی: به یاد لبهای زیبا و دلانگیز او، چشمانم پر از اشک شده است. نور شمع قد او را مانند لالهای غمگین در چمن جلوهگر کرده است.
ز نا مرادی و ناکامیش بدور جوانی
چه داغها بدل چرخ پیر و دهر کهن شد
هوش مصنوعی: به دلیل سختیها و ناکامیهای زندگی، دوران جوانی با دردها و زخمهای زیادی برای دل انسان همراه شده است که بر چرخ زمان و گذر ایام تأثیر گذاشته است.
چه رو نهاد به میدان فلک سرود به افغان
که طوطی شکر افشان اسیر زاغ و زغن شد
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، چه چیزی را آغاز کرد که با فریاد و نالهای به گوش میرسد؛ مانند طوطیای که شکر میپاشید، حالا در چنگال زاغها و کلاغها گرفتار شده است.
خدنگ و سنگ ز هر سو نثار آن سرو گیسو
سنان خصم جفا جو عروس حجلۀ تن شد
هوش مصنوعی: خنجر و سنگ از هر طرف به سمت آن دختر با موهای بلند پرتاب میشود. دشمنی که بدیها را میخواهد، او را به عروسی تشبیه کرده است که در حجاب زیبایش پنهان شده است.
ز برق آه ملک نه فلک چو رعد خروشان
چه ابر تیغ بر آن شاهزاده سایه فکن شد
هوش مصنوعی: از درخشش و شدت نور، ملک به زمین نیامد و آسمان مانند رعد و برق بسیار قوی به صدا درآمد. ابرها همچون تیغ بر سر آن شاهزاده سایه افکن شدند.
چو حلقه زد زمین خون از آن کلالۀ مشگین
زمین ماریه رنگین و رشک مشک ختن شد
هوش مصنوعی: زمانی که زمین دور خود میچرخد، خون از آن گلولههای مشکی که در رنگ زیبا و دلربا روی زمین وجود دارند، به بیرون میریزد و به رنگهای گوناگون و درخشان تبدیل میشود که نشاندهنده زیبایی و لطافت مشک ختن است.
به خون یوسف گل پنجه زد چه گرگ مخالف
جهان بدیدۀ یعقوب عشق بیت حزن شد
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر خون خود درد و رنج زیادی کشید، بنابراین هنگامی که یعقوب به عشق او دچار غم و اندوه شد، مثل گرگی بود که در برابر دنیا ایستاده است.
چه پایمال سمند بلا شد آن قدر و بالا
روان سرور روحانیان روان ز بدن شد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف وضعیت روحانیان میپردازد که در اثر مشکلات و مصایب فراوان، دچار لطمه و نابودی شدهاند. به نوعی، نشان میدهد که چگونه بلایای مختلف بر روی آنها تاثیر گذاشته و باعث شده که روح و جانشان از بدن جدا شود. به عبارت دیگر، این افراد تحت فشار و سختیهای زندگی قرار گرفتهاند و این سختیها به عمیقترین شکل ممکن بر آنها تأثیر گذاشته است.
ز سوز شمع کرامت به پیشگاه امامت
درون سینه دل مفتقر چو خون به لگن شد
هوش مصنوعی: از شدت عشق و محبت به مقام امامت، دل بیچارهام مانند خون در داخل لگن به شدت میسوزد، همچون شعلهی یک شمع.