شمارهٔ ۴۶
ای روح روان تند مرو وامش رویدا
خلقی ز پیت واله و سرگشته و شیدا
ای یوسف حسن از رخ خود پرده مینداز
از بیم حسودان، فیکیدوا لک کیدا
صبح ازل از مشرق روی تو نمایان
شام ابد از مغرب موی تو هویدا
بی روت بود صبح من از شام سیه تر
وز ناله ام افتاده صدی العشق بصیدا
سودای تو هر چند که سود دو جهان است
شوری است بسر فاش کن سر سویدا
با ساز غمت عاشق بیچاره چه سازد
رازی است در این پرده نه پنهان و نه پیدا
تیری ز کمانخانۀ ابروی تو پر زد
جز مرغ دل غمزده ام لم یر صیدا
بی سلسله در بند بود مفتقر تو
زنجیر غمت اصبح للعاشق قیدا
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای روح روان تند مرو وامش رویدا
خلقی ز پیت واله و سرگشته و شیدا
هوش مصنوعی: ای جان عزیز، زود نرو و دل را به درد نیاور، که عدهای از طرز وجود تو شگفتزده و گیج و دیوانه شدهاند.
ای یوسف حسن از رخ خود پرده مینداز
از بیم حسودان، فیکیدوا لک کیدا
هوش مصنوعی: ای یوسف زیبا، از روی خود پرده بر مدار که حسودان در کمین هستند و تو را به زحمت خواهند انداخت.
صبح ازل از مشرق روی تو نمایان
شام ابد از مغرب موی تو هویدا
هوش مصنوعی: صبح ازل، هنگام شروع آفرینش و وجود، از سمت شرق چهره زیبای تو را نمایان میکند و شام ابد، که به معنای پایان زمان و عالم است، از سمت غرب موی تو را آشکار میسازد.
بی روت بود صبح من از شام سیه تر
وز ناله ام افتاده صدی العشق بصیدا
هوش مصنوعی: صبح من بدون وجود تو تاریکتر از شب است و نالههایم به اندازهای بلند است که به افقها میرسد.
سودای تو هر چند که سود دو جهان است
شوری است بسر فاش کن سر سویدا
هوش مصنوعی: محبت و آرزوی تو هرچند که به واقع سود و نفعی در جهان دارد، اما شور و هیجانی است که باید به طور علنی و آشکار بیان شود.
با ساز غمت عاشق بیچاره چه سازد
رازی است در این پرده نه پنهان و نه پیدا
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره با غم تو چه کند؟ رازی در این داستان وجود دارد که نه بهسادگی قابل فهم است و نه کاملاً مشخص.
تیری ز کمانخانۀ ابروی تو پر زد
جز مرغ دل غمزده ام لم یر صیدا
هوش مصنوعی: تیری از ابروی تو پرواز کرد، اما تنها دل غمزدهام بود که شکار نشد.
بی سلسله در بند بود مفتقر تو
زنجیر غمت اصبح للعاشق قیدا
هوش مصنوعی: شما در حالی که بیهدف و آشفته هستید، در حقیقت در دام اندوه و غم عشق گرفتار آمدهاید.

غروی اصفهانی