گنجور

شمارهٔ ۴۰

از جان بگذر جانان بطلب
آنگاه ز جانان جان بطلب
با قلب سلیم اسلام بجو
پس مرتبۀ سلمان بطلب
از فتنهٔ شرک جلیّ و خفیّ
ایمن چه شوی ایمان بطلب
در وادی فقر بزن قدمی
پس دولت بی پایان بطلب
گر گنج حقائق می طلبی
از کنج دل ویران بطلب
ور گلشن خندان می جوئی
چشمی ز غمش گریان بطلب
گر بادۀ خام ترا باید
ای دل جگر بریان بطلب
گر همت خضر ترا باشد
سرچشمۀ جاویدان بطلب
سوز غم و ساز سخنرانی
از مفتقر نالان بطلب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلتن فعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از جان بگذر جانان بطلب
آنگاه ز جانان جان بطلب
هوش مصنوعی: از عشق، برای محبوب خود، از خود بگذر و او را طلب کن؛ سپس از او، زندگی و جان خود را بخواه.
با قلب سلیم اسلام بجو
پس مرتبۀ سلمان بطلب
هوش مصنوعی: با دل پاک و خالص، به دنبال اسلام برو و سپس درجه و مقام سلمان را جستجو کن.
از فتنهٔ شرک جلیّ و خفیّ
ایمن چه شوی ایمان بطلب
هوش مصنوعی: از خطرهای بزرگ و پنهان شرک در امان نخواهی ماند، پس ایمان را به تلاش بخواه.
در وادی فقر بزن قدمی
پس دولت بی پایان بطلب
هوش مصنوعی: در مسیر فقر، یک گام بردار و به دنبال ثروت بی‌پایان باش.
گر گنج حقائق می طلبی
از کنج دل ویران بطلب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقایق ارزشمند را به دست آوری، باید از عمق دل خالی و ویران خود دنبالش بگردی.
ور گلشن خندان می جوئی
چشمی ز غمش گریان بطلب
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی رازهای شادابی و زیبایی هستی، برای یافتن اندکی از غم و اندوه او، نگاهی به چشمانش بینداز.
گر بادۀ خام ترا باید
ای دل جگر بریان بطلب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از شراب خام و ناب استفاده کنی، دل برگیر و با اشتیاق آن را جستجو کن.
گر همت خضر ترا باشد
سرچشمۀ جاویدان بطلب
هوش مصنوعی: اگر اراده و تلاش تو مانند خضر باشد، به دنبال سرچشمه جاودانی برو.
سوز غم و ساز سخنرانی
از مفتقر نالان بطلب
هوش مصنوعی: از درد و غم خود بگو و با زبان هنر، دردی که به دل داری را برای دیگران بیان کن.