شمارهٔ ۲۵
 آن کیست که بستۀ بند تو نیست 
 یا آنکه اسیر کمند تو نیست 
 آن دل نه دلست که از خامی 
 در آتش عشق، سپند تو نیست 
 از راه سعادت گمراهست 
 آنکس که ارادتمند تو نیست 
 لقمان که هزارانش پند است 
 جز بندۀ حکمت و پند تو نیست 
 فرهاد تو را ای شیرین، لب 
 خوشتر ز شکر و قند تو نیست 
 کوته نظریم و مدیحۀ ما 
 زیبندۀ سرو بلند تو نیست 
 هر چند دُر افشاند طبعم 
 لیکن چکنم که پسند تو نیست 
 ای مفتقر اینجا رفرف عقل 
 لنگست و مجال سمند تو نیست 
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلتن فعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 آن کیست که بستۀ بند تو نیست 
 یا آنکه اسیر کمند تو نیست 
هوش مصنوعی: چه کسی است که تحت تسلط تو نیست یا اینکه در دام عشق تو گرفتار نشده باشد؟
 آن دل نه دلست که از خامی 
 در آتش عشق، سپند تو نیست 
هوش مصنوعی: آن دلی که در آتش عشق به مانند چوب درختی خام سوزانده شود، دل真正 نیست.
 از راه سعادت گمراهست 
 آنکس که ارادتمند تو نیست 
هوش مصنوعی: کسی که به تو علاقه ندارد، از مسیر خوشبختی دور مانده است.
 لقمان که هزارانش پند است 
 جز بندۀ حکمت و پند تو نیست 
هوش مصنوعی: لقمان که دارای هزاران نصیحت و آموزه است، جز شما هیچکس نیست که به دانایی و پندهای او عمل کند.
 فرهاد تو را ای شیرین، لب 
 خوشتر ز شکر و قند تو نیست 
هوش مصنوعی: فرهاد میگوید که ای شیرین، هیچ چیز به شیرینی لبهای تو نمیرسد و لبهای تو از شکر و قند هم خوشمزهتر است.
 کوته نظریم و مدیحۀ ما 
 زیبندۀ سرو بلند تو نیست 
هوش مصنوعی: ما دیدگاهی محدود داریم و ستایشهای ما لایق قد و جمال تو نیست.
 هر چند دُر افشاند طبعم 
 لیکن چکنم که پسند تو نیست 
هوش مصنوعی: هر چند که من زیباییها و اشعار زیبا میسازم، اما چه کنم که به سلیقه تو نمیخورد.
 ای مفتقر اینجا رفرف عقل 
 لنگست و مجال سمند تو نیست 
هوش مصنوعی: ای نیازمند، عقل تو در اینجا ناتوان است و جایی برای پیشرفت تو وجود ندارد.

 غروی اصفهانی
غروی اصفهانی