گنجور

شمارهٔ ۱۱

آن دل که بیاد شما نبود
شایستۀ هیچ بها نبود
از هاتف غیب شنیدستم
حرفی که بحال خطا نبود
آندل نه دلست که آب و گلست
گر طور تجلی ما نبود
درد دل عاشق بیدل را
جز جلوۀ یار دوا نبود
افسوس که خاطر شاطر شاه
گاهی بخیال گدا نبود
با لالۀ روی تو محرم شمع
ما محرومیم و روا نبود
در حلقۀ زلف تو دست زدن
جز قسمت باد صبا نبود
مهجورم و مفتقرم لیکن
در کار تو چون و چرا نبود

اطلاعات

وزن: مستفعلتن مستفعلتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن دل که بیاد شما نبود
شایستۀ هیچ بها نبود
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به یاد شما نیستند، ارزش هیچ بهایی را ندارند.
از هاتف غیب شنیدستم
حرفی که بحال خطا نبود
هوش مصنوعی: از صدای ناشناسی شنیدم سخنی که در آن خطایی وجود ندارد.
آندل نه دلست که آب و گلست
گر طور تجلی ما نبود
هوش مصنوعی: دل، ظرفی است که در آن احساسات و افکار ما شکل می‌گیرد و برای زندگی معنوی ما اهمیت دارد. اگر تجلی و نور الهی وجود نداشت، دل تنها به ماده و جسم محدود می‌شد و از عمق و معنا خالی می‌گردید.
درد دل عاشق بیدل را
جز جلوۀ یار دوا نبود
هوش مصنوعی: عاشق بر سر درد و اندوه خود، راهی جز زیبایی و محبت معشوق ندارد که بتواند از آن رنج‌ها رهایی یابد.
افسوس که خاطر شاطر شاه
گاهی بخیال گدا نبود
هوش مصنوعی: متأسفانه، دل شاطر شاه گاهی به فکر و خیال افراد عادی و بی‌پول نمی‌افتد.
با لالۀ روی تو محرم شمع
ما محرومیم و روا نبود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که با زیبایی و جذابیت چهره تو، شمع ما در سایه و خاموشی مانده و بر ما حرام است که از این زیبایی بهره‌مند شویم. به نوعی حسرت و محرومیت از زیبایی تو را بیان می‌کند.
در حلقۀ زلف تو دست زدن
جز قسمت باد صبا نبود
هوش مصنوعی: در حلقه‌های موهای تو، تنها نسیم صبح می‌تواند دست بزند و همین کافیست.
مهجورم و مفتقرم لیکن
در کار تو چون و چرا نبود
هوش مصنوعی: من دور افتاده و نیازمندم، اما در مورد کار تو هیچ شک و تردیدی ندارم.