بخش ۳
و دیگر آنکه چون شیخ را وفات بود این پایۀ تخت و کرسی کی شیخ بر وی وضو کردی هر دو بزیر تخت بودی نهاده، و مردمان آنرا زیارت میکردند تا بوقت فترت غزکی میهنه خراب کردند و هرکجا دری و چوبی بود بسوختند، آن تخت و کرسی ناپدید شد و هیچ کس از آن جماعت کی در دست ایشان اسیر بودند از هر سه خبر ندادند و چون فرزندان شیخ و مریدان اسیر بودند، چون بیامدند تخت و کرسیها درین موضع دیدند به سلامت، دیگر روز بامداد در شدند هیچ ندیدند.
بخش ۲: و ما وقت صبح به غسل مشغول شدیم و شیخ گفته بود کی این کرباس نیمی میزر کنید ونیمی بدوش ما درگ یرید و ما دروطاء ماپیچید و زیادت مکنید.بخش ۴: و درین حادثهای غریب بیفتاد هم درین بقعه و یکی از آن جمله آنست کی در آن وقت کی سلطان سعید سنجربن ملکشاه برد اللّه مضجعه از دست غزان خلاص یافت و بدار الملک مرو آمد این دعاگوی از سرخس با جمعی از مشایخ بمرو رفت به مبارک باد قدوم سلطان و از جهت مصالح بقعۀ شیخ، و از خویشان و فرزندان شیخ کس با دعاگوی نبودند چه آنچ مانده بودند متفرق بودند و بیشتر بعراق رفته بودهاند، چون دعاگوی بمرو رسید رئیس میهنه چند روز بود کی آنجا رسیده بود ازجهت مصالح ولایت و هنوز سلطان را ندیده بود چون رئیس از دعاگوی خبر یافت حالی بر ما آمد و شادگشت و گفت چند روزست کی من منتظر یکی از شماام از جهت مشاورت کار فردا سلطان را باید دیگر روز با یکدیگر سلطان را بدیدیم، چون دعاگوی دعاگوی دعایی بگفت، سلطان سنجر گفت میهنه جایی مبارکست و تربت شیخ موضعی کی از آن عزیزتر و بزرگوارتر نبود و از آن غزان یکی دست فرا تربت شیخ کرد و خواست که نعمت دنیاوی مدفون یابد و برگیرد، درحال دستش خشک شد، خویشان او اورا به لشکرگاه آوردند و بدیدم، و من این حکایت نشنیدم الا از لفظ سلطان والعهدة علیه.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و دیگر آنکه چون شیخ را وفات بود این پایۀ تخت و کرسی کی شیخ بر وی وضو کردی هر دو بزیر تخت بودی نهاده، و مردمان آنرا زیارت میکردند تا بوقت فترت غزکی میهنه خراب کردند و هرکجا دری و چوبی بود بسوختند، آن تخت و کرسی ناپدید شد و هیچ کس از آن جماعت کی در دست ایشان اسیر بودند از هر سه خبر ندادند و چون فرزندان شیخ و مریدان اسیر بودند، چون بیامدند تخت و کرسیها درین موضع دیدند به سلامت، دیگر روز بامداد در شدند هیچ ندیدند.
هوش مصنوعی: زمانی که شیخ وفات یافت، تخت و کرسی که شیخ بر آن وضو میکرد، زیر تختهسنگها قرار داشت و مردم به آن توجه میکردند. اما با گذشت زمان، کسانی که به غزکی حمله کردند، به تخریب میهن پرداختند و هرجا که در و چوبی بودند، آتش زدند. در نتیجه، تخت و کرسی ناپدید شدند و هیچکس از افرادی که در دست آنها اسیر بودند، از آن خبری نداد. وقتی فرزندان و مریدان شیخ به محل بازگشتند، تخت و کرسیها را در آنجا سالم دیدند، اما روز بعد که دوباره به آنجا رفتند، چیزی ندیدند.