شمارهٔ ۳
جدم شیخ الاسلام خواجه بوسعید شیخ گفت کی شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز درآخر عهد مدت یکسال هر روز کی مجلس گفتی در میان مجلس بگفتی ای مسلمانان قحط خدای میآید، و در آخر مجلس کی مجلس وداع میگفت، و بعد از آن نیز مجلس نگفت، روی به جمع کرد و گفت اگر شما را فردا سؤال کنند کی شما کیاید چه خواهید گفت شما؟ گفتند تا شیخ چه فرماید. شیخ گفت مگویید ما مؤمنانیم، مگویید ما صوفیانیم، مگویید ما مسلمانانیم، کی هرچ گویید حجت آن از شما بخواهند و شما عاجز شوید. گویید ما کهترانیم، مهتران ما در پیشاند، ما را نزدیک مهتران ما برید کی جواب کهتر بر مهتر باشد.
شمارهٔ ۲: شیخ در آخر عهد گفت کی جایگاهها پدید آید و مرقع داران بسیار گردند و لکن ستر این مردمان تا خلق فرانگرند همه را یکی بینند و یکی دانند و این جماعت خود پوشیده مانند از چشم خلق.شمارهٔ ۴: یک روز خواجه بومنصور ورقانی کی وزیر سلطان طغرل بود به خدمت شیخ ما آمد وگفت ای شیخ مرا وصیتی فرمای. شیخ گفت: «اول مقامات العباد مراعات قدراللّه و آخر مقامات النبوة مراعاة حقّ المؤمنین» کار تو امروز اداء حقّوق خلقست پیوسته چشم برین خبر میدار که فردا دستگیر تو باشد کی رسول صلی اللّه علیه گفت: لایدخل الجنة احدکم حتی یرحم العامة کما یرحم احدکم الخاصة. این خلق جمله ابناء دولت تواند بجمله به نظر فرزندی نگر. بحطام دنیا و زحمت خلق فریفته مشو کی خلق بندۀ حاجات خویشاند اگر بحاجات ایشان وفا نمایی قبولت کنند اگرچه بسیار عیب داری و اگر حاجات ایشان نگزاری بتو التفات نکنند اگرچه بسیار هنر داری.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جدم شیخ الاسلام خواجه بوسعید شیخ گفت کی شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز درآخر عهد مدت یکسال هر روز کی مجلس گفتی در میان مجلس بگفتی ای مسلمانان قحط خدای میآید، و در آخر مجلس کی مجلس وداع میگفت، و بعد از آن نیز مجلس نگفت، روی به جمع کرد و گفت اگر شما را فردا سؤال کنند کی شما کیاید چه خواهید گفت شما؟ گفتند تا شیخ چه فرماید. شیخ گفت مگویید ما مؤمنانیم، مگویید ما صوفیانیم، مگویید ما مسلمانانیم، کی هرچ گویید حجت آن از شما بخواهند و شما عاجز شوید. گویید ما کهترانیم، مهتران ما در پیشاند، ما را نزدیک مهتران ما برید کی جواب کهتر بر مهتر باشد.
هوش مصنوعی: جد من، شیخ الاسلام خواجه بوسعید، در آخرین سال زندگیاش هر روز در مجالس خود به مردم میگفت که قحطی از جانب خداوند در راه است. او در پایان هر مجلس اصرار میکرد که اگر از شما پرسیدند که شما کی هستید، چه پاسخی خواهید داد. مردم پاسخ میدادند که منتظر فرمایش شیخ هستند. شیخ به آنها گفت که نگوید ما مؤمنان، نگوید ما صوفیان یا مسلمانان، زیرا هر کدام از این عناوین میتواند به عنوان دلیل از شما خواسته شود و شما در ارائه حجت عاجز میمانید. او گفت به جای اینها بگویید ما کهتران هستیم و مهتران ما در پیشاند. از این رو، باید به نزد مهتران خود بروید، زیرا پاسخ کهتران باید به مهتران داده شود.