گنجور

حکایت شمارهٔ ۵

شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در طوس بود و شیخ چون برون می‌آمد استاد ابوبکر بوداع با شیخ بیرون آمد، شیخ او را هرچند باز می‌گردانید باز نمی‌گشت، شیخ گفت باز باید گشت. استاد گفت ای شیخ بی‌راه آوردی باز نخواهیم گشت گفت از راه تدبیر برخیز و بر راه تقدیر نشین.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در طوس بود و شیخ چون برون می‌آمد استاد ابوبکر بوداع با شیخ بیرون آمد، شیخ او را هرچند باز می‌گردانید باز نمی‌گشت، شیخ گفت باز باید گشت. استاد گفت ای شیخ بی‌راه آوردی باز نخواهیم گشت گفت از راه تدبیر برخیز و بر راه تقدیر نشین.
هوش مصنوعی: شیخ ابوسعید در طوس بود و روزی وقتی بیرون می‌رفت، استاد ابوبکر با او همراه شد. شیخ هر بار او را به بازگشت ترغیب کرد، اما او به سمت جلو ادامه می‌داد. شیخ به او گفت که باید برگردد. استاد به او گفت: ای شیخ، تو ما را به بیراهه برده‌ای و ما نخواهیم برگشت. شیخ پاسخ داد: از راه تدبیر خود برخیز و بر سر راه تقدیر بنشین.