گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۰۹

وقتی احمد بولیث نزدیک شیخ آمده بود، چون باز می‌گشت شیخ کسی را با وی بفرستاد، چون باز آمد پرسید کی در راه احمد چه می‌گفت؟ گفت حدیث نعمتهای خدای تعالی می‌گفت. شیخ گفت کدام نعمتها را می‌گفت؟ این نعمتها بردرجاتست، آن نعمت کی با ما کرده است یا آن نعمت کی با شما کرده است؟ آن نعمت کی با ما کرده است بلندترین و بزرگترین نعمتهاست و آن نعمت کی با شما کرده است میانه است و تمام شود. پس گفت پیری بوده است و موی سر باز نکرده تا کژدم در سرش آشیانه نهاد و بچه کرد..

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقتی احمد بولیث نزدیک شیخ آمده بود، چون باز می‌گشت شیخ کسی را با وی بفرستاد، چون باز آمد پرسید کی در راه احمد چه می‌گفت؟ گفت حدیث نعمتهای خدای تعالی می‌گفت. شیخ گفت کدام نعمتها را می‌گفت؟ این نعمتها بردرجاتست، آن نعمت کی با ما کرده است یا آن نعمت کی با شما کرده است؟ آن نعمت کی با ما کرده است بلندترین و بزرگترین نعمتهاست و آن نعمت کی با شما کرده است میانه است و تمام شود. پس گفت پیری بوده است و موی سر باز نکرده تا کژدم در سرش آشیانه نهاد و بچه کرد..
هوش مصنوعی: هنگامی که احمد بولیث به نزد شیخ رفت و سپس بازگشت، شیخ کسی را با او فرستاد. وقتی آن شخص به نزد شیخ آمد، شیخ از او پرسید احمد در راه چه می‌گفت؟ او پاسخ داد که احمد در مورد نعمت‌های خدا صحبت می‌کرد. شیخ پرسید کدام نعمت‌ها؟ او گفت که آن نعمت‌ها در درجات مختلف وجود دارند. بزرگ‌ترین نعمت‌ها به ما تعلق دارند و نعمت‌هایی که به شما داده شده، در سطح میانه‌ای قرار دارند و به مرور زمان تمام خواهند شد. در ادامه گفت که او پیر بوده و موی سرش هرگز سفید نشده، تا اینکه کژدم در سرش آشیانه کرده و بچه گذاشته است.