گنجور

حکایت شمارهٔ ۱۰۴

آورده‌اند کی استاد بوصالح را کی مُقری بود رنجی پدید آمد چنانک صاحب فراش گشت شیخ خواجه بوبکر مؤدب را گفت دوات وقلم بیار تا برای بوصالح حرزی املا کنم. پس فرمود کی بنویس، بیت:

حورا بنظارۀ نگارم صف زد
رضوان بعجب بماند کف بر کف زد
یک خال سیه بران رخ مطرف زد
ابدال ز بیم چنگ در مصحف زد

خواجه بوبکر مؤدب بنوشت و به نزدیک بوصالح بردند و بروی بسته، در حال اثر صحت پدید آمد و آن عارضه زایل گشت.

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورده‌اند کی استاد بوصالح را کی مُقری بود رنجی پدید آمد چنانک صاحب فراش گشت شیخ خواجه بوبکر مؤدب را گفت دوات وقلم بیار تا برای بوصالح حرزی املا کنم. پس فرمود کی بنویس، بیت:
هوش مصنوعی: گفته شده که استاد بوصالح که قاری بود، بیمار شد. بنابراین، شیخ خواجه بوبکر مؤدب به صاحب فراش گفت که دوات و قلم بیاورد تا حرزی برای بوصالح بنویسد. سپس فرمود که بنویس، یک بیت شعر.
حورا بنظارۀ نگارم صف زد
رضوان بعجب بماند کف بر کف زد
هوش مصنوعی: در جایی، حوران به تماشای معشوقه‌ام ایستاده‌اند و مقام رضوان، به‌خاطر زیبایی او حیران و شگفت‌زده مانده و فقط به زدن دست بر روی هم راضی شده است.
یک خال سیه بران رخ مطرف زد
ابدال ز بیم چنگ در مصحف زد
هوش مصنوعی: یک دانه سیاه بر چهره‌ی معشوقه‌ام نقش بسته و ابدال (افراد پاک و الهی) به خاطر ترس از چنگ (شاید به معنای قدرت یا سرنوشت) در کتاب مقدس زخم زده‌اند.
خواجه بوبکر مؤدب بنوشت و به نزدیک بوصالح بردند و بروی بسته، در حال اثر صحت پدید آمد و آن عارضه زایل گشت.
هوش مصنوعی: خواجه بوبکر مؤدب نامه‌ای نوشت و آن را به نزد بوصالح بردند. پس از مدتی، اثر بیماری او کاهش یافت و آن عارضه برطرف شد.