حکایت شمارهٔ ۳۸
بخط خواجه ابوالبرکات کی او گفت کی از خواجه اسمعیل عباس شنیدم کی گفت: بوعثمان حیری از مشایخ نشابور بوده است و نشست او در محلۀ ملقاباد بوده است و مرید شیخ ما. شیخ را در خانقاه خویش در ملقاباد مجلس نهاد و ازو درخواست کی در خانقاه او در هفته یک نوبت مجلس گوید، شیخ اجابت فرمود. بوعثمان گفت شبی بخواب دیدم که شیخ در خانقاه من مجلس میگویدی و صاحب شرع مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه در مجلس نشسته بدیگر جانب منبر و شیخ بوی نگاه نمیکرد بخاطر من درآمد کی عجب است کی شیخ بصاحب شرع نمینگرد، شیخ در حال روی بمن کرد و گفت لیْسَ هذا وَقْتَ النَّظَرِ اِلی الْاَغْیارِ هذا وَقْتُ الْکَشْفِ والْمُکاشَفَةِ چون مجلس به آخر رسانید روی سوی صاحب شرع کرد و گفت وَلَقَدْ اُوْحِیَ اِلَیْکَ واِلی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْت لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ و صلی اللّه علی محمد و آله اجمعین و دست بر روی فرو آورد و از منبر بزیر آمد. بیدار شدم و متحیر بماندم.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.