گنجور

حکایت شمارهٔ ۲

کمال الدین بوسعید عمم گفت کی با پدرم خواجه بوسعید و جدم خواجه بوطاهر رحمةاللّه علیهم به سرخس شدیم، پیش نظام الملک به سلام، گفت در آن وقت که شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز به طوس آمده، من کودک بودم. با جمعی کودکان بر سر کوی ترسایان ایستاده بودم، شیخ می‌آمد با جمعی، چون فرا نزدیک ما رسید روی به جمع خویش کرد و گفت هر کرا می‌باید کی خواجۀ جهان را بیند اینک آنجا ایستاده است، و اشارت بما کرد ما در یکدیگر می‌نگریستیم به تعجب کی، تا این سخن کرامی‌گوید، که ما همه کودکان بودیم و ندانستیم. امروز از آن تاریخ چهل سالست، اکنون معلوم شد کی این اشارات بما می‌کردست.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمال الدین بوسعید عمم گفت کی با پدرم خواجه بوسعید و جدم خواجه بوطاهر رحمةاللّه علیهم به سرخس شدیم، پیش نظام الملک به سلام، گفت در آن وقت که شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز به طوس آمده، من کودک بودم. با جمعی کودکان بر سر کوی ترسایان ایستاده بودم، شیخ می‌آمد با جمعی، چون فرا نزدیک ما رسید روی به جمع خویش کرد و گفت هر کرا می‌باید کی خواجۀ جهان را بیند اینک آنجا ایستاده است، و اشارت بما کرد ما در یکدیگر می‌نگریستیم به تعجب کی، تا این سخن کرامی‌گوید، که ما همه کودکان بودیم و ندانستیم. امروز از آن تاریخ چهل سالست، اکنون معلوم شد کی این اشارات بما می‌کردست.
هوش مصنوعی: کمال‌الدین بوسعید می‌گوید: زمانی که با پدرم، خواجه بوسعید، و جدم، خواجه بوطاهر، به سرخس رفته بودیم و پیش نظام الملک رفتیم، او صحبت کرد و یادآوری کرد که وقتی شیخ بوسعید به طوس آمد، من هنوز کودکی بودم. به یاد دارم که با چند کودک دیگر در کنار کوی ترسایان ایستاده بودم و شیخ به همراه گروهی به سمت ما می‌آمد. وقتی به نزدیکی ما رسید، رو به همراهانش کرد و گفت: "هر کس می‌خواهد خواجه جهان را ببیند، او اینجاست". او به ما اشاره کرد و ما که همگی کودک بودیم به یکدیگر نگاه کردیم و شگفت‌زده شدیم که این حرف را از چه کسی می‌شنویم و متوجه نشدیم. اکنون چهل سال از آن روز می‌گذرد و حالا می‌فهمم که او به ما اشاره می‌کرد.