اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خواجه ابوالقسم هاشمی حکایت کرد که من هفده ساله بودم کی شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز بطوس آمد و پدرم رئیس طوس بود و مرید شیخ، هر روز به خانقاه استاد ابواحمد آمدی به مجلس شیخ، و مرا با خویشتن آوردی. و مرا چنانک. پس شبی آن زن پیغام فرستاد که من به عروسی میشوم، توگوش دار که تا من چون بازآیم تو را بینم. من بر بام بنشستم و شب دور درکشید و مرا خواب گرفت. من با خویشتن این بیت میگفتم تا درخواب نشوم. بیت:
هوش مصنوعی: خواجه ابوالقسم هاشمی روایت میکند که در هجده سالگی شیخ بوسعید قدسالله روحهالعزیز به طوس آمد و پدرش که رئیس طوس بود، مرید شیخ ادامه داد. هر روز به خانقاه استاد ابواحمد میرفتند و او را هم با خود میبردند. یک شب آن زن پیغام فرستاد که به زودی عروسی میکند و تأکید کرد که تا او بازگردد، باید به انتظارش بماند. او بر بام نشسته بود و شب به کندی سپری میشد و خوابش گرفت. برای جلوگیری از خواب، در دل خود بیتی را تکرار میکرد.
در دیده بجای خواب آبست مرا
زیرا که بدیدنت شتابست مرا
هوش مصنوعی: در چشم من به جای خواب، اشک جمع شده است، زیرا دیدن تو برایم شتاب و هیجانی خاص به همراه دارد.
گویند بخسب تا بخوابش بینی
ای بیخردان چه جای خوابست مرا
هوش مصنوعی: میگویند که بخواب و خواب را ببین، اما ای نادانان، من که جایی برای خواب ندارم.
این بیت میگفتم، خوابم در ربود ودر خواب ماندم، تا آن ساعت کی مؤذن بانگ نماز کرد از خواب درآمدم، هیچ کس را ندیدم.دیگر روز با پدر به مجلس شیخ شدم و بر زبر سر پدر باستادم. شیخ را از محبت راه حقّ سؤال کردند و او درین معنی سخنی میفرمود کی در راه جست و جوی آدمی بنگر تا چه مایه رنج بری و حیله کنی تا به مقصود رسی یا نرسی، نارفته در راه حقّ به مقصود چون توان رسید، کی اینک دوش محبوبی وعدۀ داد این جوان را، و اشارت بما کرد، یک نیمۀ شب بیخواب بود و میگفت: در دیده به جای خواب آبست مرا. دیگر چه ای جوان؟ خواجه بوالقسم گفت من هیچ نگفتم از شرم، دیگر بار بازگفت، من بیفتادم و از دست بشدم، چون بهوش آمدم شیخ گفت: چون در دیده بجای خواب آبست ترا، چرا خفتی تا از مقصود بازماندی؟ و بیت جمله بگفت. خلق به یکبار به فریاد آمدند و من بیهوش و از دست رفته، شیخ مرا گفت ترا این قدر بس باشد، حالتها رفت و خرقها انداختند. پدرم خرقها بدعوتی بازخرید. پس چون شیخ بسرای ما آمد پدرم از شیخ درخواست کرد کی اگر آب خوری از دست بوالقسم خور. و من زبر سر شیخ با کوزه در دست استاده، شیخ دوبار از دست من آب خورد و مرا گفت نیک مرد خواهی بود. هشتاد و یک سال عمر من بود هرگز بر من حرام نرفت، از حرمت گفت شیخ، و خدمت هیچ مخلوق نکردم و با هیچ کس بد نکردم. صاحب واقعۀ این دو کرامت شیخ من بودم.
هوش مصنوعی: در این روایت، شخصی درباره تجربه خوابش صحبت میکند که در خلال آن خواب، از عبادت و یاری خداوند غافل شده و به محض بیدار شدن از خواب، متوجه میشود که هیچکس در اطرافش نیست. در روز بعد، همراه پدرش به محضر یک شیخ میرود. در آنجا، شیخ درباره محبت به راه حق صحبت میکند و به دشواریهایی که در مسیر رسیدن به اهداف وجود دارد، اشاره میکند. او میگوید که بدون تلاش و جستجو در این مسیر، نمیتوان به هدف رسید.
شخص خاطرهای را از شب گذشته به یاد میآورد که در آن حس کرده خوابش برده و در زمان بیداری از خوابش، متوجه میشود که فرصتی را از دست داده است. شیخ به او توضیح میدهد که با وجود آنکه در حالت خواب بوده، باید نسبت به معنویات هوشیار میبود. در ادامه، دیگران به تأملات شیخ توجه نشان میدهند و در همین حال، شخص به حالت بیهوشی میافتد.
پس از این رویداد، شیخ از او میخواهد که آب بنوشد و در این میان، ترتیب شرطی از جانب پدرش فراهم میشود. شیخ پس از نوشیدن آب از او، به او میگوید که انسان نیکی خواهد بود. او همچنین به یاد میآورد که در طول زندگیاش، هیچ گناهی مرتکب نشده و همیشه احترام به دیگران را حفظ کرده است. در نهایت، او خود را دارای کرامات میداند که از طرف شیخ به دست آمده است.