بخش ۱۴
شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز کی هر وقت کی ما را اشکالی بودی در شب به نزدیک پیر بوالفضل حسن رفتیمی به سرخس، و آن اشکال حل کردیمی، و هم در شب مراجعت افتادی.
چون هفت سال برین صفت درآن بیابان مقام کرد بعد از آن به میهنه آمد شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز بعد از آن ما را تقاضای شیخ بوالعباس قصاب قدس اللّه روحه العزیز پدید آمد که بقیت مشایخ بود و پیر بوالفضل برحمت خدای تعالی پیوسته بود و ما را در مدت حیوة پیر هر اشکالی کی بودی بوی رجوع افتادی، چون او در نقاب خاک شد اشکال ما را هیچ کس معین نبود، الاشیخ بوالعباس قصاب. و شیخ ما بوسعید قدس اللّه روحه العزیز هیچ کس را شیخ مطلق نخواندی الاشیخ ابوالعباس قصاب را، و پیر بوالفضل را پیر خواندی، چه او پیر صحبت شیخ ما بوده است.
بخش ۱۳: شیخ به حکم اشارت پیر بمیهنه آمد، و درآن ریاضتها و مجاهدتها بیفزود و بدانک پیر گفت بسنده نکرد. و هر روز در عبادت و مجاهدت بیفزود.بخش ۱۵: شیخ گفت پس قصد آمل کردیم، بجانب باَورد و نسا، کی اندیشۀ زیارت تربت مشایخ میبود. و احمد نجار و محمد فضل با ما بودند و محمد فضل از اول تا آخر مرید و رفیق شیخ ما بوده است، خاکش به نزدیک پیر ابوالفضل حسن است به سرخس شیخ گفت هر سه رفتیم بباورد و از سوی درۀ گز قصد شاه میهنه کردیم، و آن دیهیست از اعمال درۀگز، و آن دیه را پیش ازین شامینه گفتندی، چون شیخ قدس اللّه روحه العزیز آنجا رسید گفت این دیه را چه خوانند؟ گفتند شامینه. شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز، این دیه را شاه میهنه باید خواند. از آن وقت باز آن دیه را شاه میهنه خوانند.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز کی هر وقت کی ما را اشکالی بودی در شب به نزدیک پیر بوالفضل حسن رفتیمی به سرخس، و آن اشکال حل کردیمی، و هم در شب مراجعت افتادی.
هوش مصنوعی: شیخ گفت: قدس الله روحه العزیز، هر بار که در شب ما با مشکلی مواجه میشدیم، به نزد پیر بوالفضل حسن در سرخس میرفتیم و او آن مشکل را حل میکرد. همچنین، در شب بازگشت نیز به مشکل دیگری برخورد میکردیم.
چون هفت سال برین صفت درآن بیابان مقام کرد بعد از آن به میهنه آمد شیخ گفت قدس اللّه روحه العزیز بعد از آن ما را تقاضای شیخ بوالعباس قصاب قدس اللّه روحه العزیز پدید آمد که بقیت مشایخ بود و پیر بوالفضل برحمت خدای تعالی پیوسته بود و ما را در مدت حیوة پیر هر اشکالی کی بودی بوی رجوع افتادی، چون او در نقاب خاک شد اشکال ما را هیچ کس معین نبود، الاشیخ بوالعباس قصاب. و شیخ ما بوسعید قدس اللّه روحه العزیز هیچ کس را شیخ مطلق نخواندی الاشیخ ابوالعباس قصاب را، و پیر بوالفضل را پیر خواندی، چه او پیر صحبت شیخ ما بوده است.
هوش مصنوعی: پس از هفت سال ماندن در آن بیابان، به وطن خود برگشت. شیخ گفت: «روحش پاک و عزیز باد». سپس درخواست ما از شیخ بوالعباس قصاب، که از باقیماندههای مشایخ بود، پدید آمد. پیر بوالفضل نیز همیشه زیر رحمت خداوند بود و در دوران حیاتش، در هر مشکلی به او مراجعه میکردیم. اما وقتی او به خاک رفت، هیچکس در حل مشکلات ما کمکی نکرد، جز شیخ بوالعباس قصاب. همچنین شیخ ما، بوسعید، هیچکس را شیخ مطلق نمیخواند، جز شیخ بوالعباس قصاب، و پیر بوالفضل را به عنوان پیر خود میشناخت، زیرا او دوست صمیمی شیخ ما بود.