گنجور

شمارهٔ ۸

ما شاه محنتیم و دهد عشق تاج ما
گردون ز جنس درد فرستد خراج ما
چون دم زنم ز صبح وصالت که روز حشر
بیعت گرفته است ز شبهای داج ما
ترسم که در دماغ وجود آتش افکند
ز ینسان که باز گرم جگر شد مزاج ما
گردون که صبح صحبت ما شام هجر کرد
گو روغن وجود مکن در سراج ما
اشراق ما و درد که دکان روزگار
زان نسخه مفلس است که دارد علاج ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما شاه محنتیم و دهد عشق تاج ما
گردون ز جنس درد فرستد خراج ما
هوش مصنوعی: ما به شدت تحت فشار و رنج هستیم و عشق به ما مانند تاجی ارزشمند هدیه می‌دهد. آسمان نیز از جنس درد، سهمی از سختی‌ها و رنج‌های ما را به ما می‌فرستد.
چون دم زنم ز صبح وصالت که روز حشر
بیعت گرفته است ز شبهای داج ما
هوش مصنوعی: وقتی از صبح وصل تو سخن می‌گویم، می‌دانم که در روز قیامت نیز بیعتی انجام شده است که ریشه‌اش به شب‌های سیاه زندگی ما برمی‌گردد.
ترسم که در دماغ وجود آتش افکند
ز ینسان که باز گرم جگر شد مزاج ما
هوش مصنوعی: می‌ترسم که در وجود انسان آتش شعله‌ور شود و در نتیجه، دلیلی برای ناراحتی و تنش در روح ما ایجاد کند.
گردون که صبح صحبت ما شام هجر کرد
گو روغن وجود مکن در سراج ما
هوش مصنوعی: آسمان که صبح گفت‌وگوی ما را به شب جدایی تغییر داد، نگذار وجودت مانند روغن در چراغ ما باشد.
اشراق ما و درد که دکان روزگار
زان نسخه مفلس است که دارد علاج ما
هوش مصنوعی: نور و روشنی ما و درد و رنجی که داریم، حاصل آن است که زندگی پر از مشکلات و سختی‌هاست و این دردی که احساس می‌کنیم، همان دارویی است که ما را درمان می‌کند.