شمارهٔ ۶
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
من که اندر کوی دانش رهبرم ادراک را
هیچ صیادی به صید خسته در صحرا نتاخت
تیر مژگان تا به کی این سینه صد چاک را
هر دو عالم خار شد در چشم اشراق از غمت
هرکه آب خضر دارد خوار دارد خاک را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
هوش مصنوعی: شما به این سینه غمگین حرارتی القا کردید که دیگر نیازی به آتش بزرگ نیست؛ حتی یک تکه چوب کوچک هم کافی است.
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
هوش مصنوعی: چقدر میتوانم این درد و احساسات درونیام را پنهان کنم؟ مانند راز آتشینی که میتواند از شدت شعله، آسمان را به خاکستر تبدیل کند.
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
من که اندر کوی دانش رهبرم ادراک را
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در مسیر عشق تو سردرگم و گیج ماندهام، در حالی که در محلهای که به علم و دانش تعلق دارد، به دنبال درک و فهم درست هستم.
هیچ صیادی به صید خسته در صحرا نتاخت
تیر مژگان تا به کی این سینه صد چاک را
هوش مصنوعی: هیچ کس به شکار طعمهای که خسته شده است، در بیابان تیر نمیزند. تا کی باید این دل پر زخم را تحمل کرد؟
هر دو عالم خار شد در چشم اشراق از غمت
هرکه آب خضر دارد خوار دارد خاک را
هوش مصنوعی: در عالم وجود، همه چیز به خاطر غم و اندوه تو بیارزش و ناچیز به نظر میآید. هر کسی که به نعمتهای خاصی دست یافته، خاک و زمین را بیاهمیت میداند.