گنجور

شمارهٔ ۵

سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
خویشی گرفت با گل و آب سرشت ما
زاهد به عشق کوش که محراب صومعه
افتد به سجده پیش زمین کنشت ما
اشراق بوی باده ملائک برد ز هوش
جائی اگر نهند بنائی ز خشت ما

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوز غم تو کرد قضا سرنوشت ما
ای در غم تو شعله آتش بهشت ما
هوش مصنوعی: غم تو موجب تقدیر و سرنوشت ما شده است، ای کسی که در ناامیدی تو، آتش بهشت ما شعله‌ور شده است.
این ابر ناوک تو همانابه سینه داشت
کالماس جای سبزه بر آمد ز کشت ما
هوش مصنوعی: این ابر که به شکل تیر عاشقانه‌ات درآمده، در دل خود حسرت و درد را پنهان دارد، مانند جایی که در آن سبزه‌ها سبز می‌شدند و حالا از کشت و کار ما خالی شده است.
دوزخ به پشت گرمی ایام هجر تو
خویشی گرفت با گل و آب سرشت ما
هوش مصنوعی: دوزخ به خاطر دوری تو و یادآوری آن ایام، به نوعی با ذات ما که از گل و آب تشکیل شده است، پیوند خورده است.
زاهد به عشق کوش که محراب صومعه
افتد به سجده پیش زمین کنشت ما
هوش مصنوعی: ای زاهد، به عشق تلاش کن؛ زیرا که محراب عبادت به سجده در برابر محبت و اخلاص تحلیل می‌رود و در نهایت، تعلق به زمین و خاک را می‌شکند.
اشراق بوی باده ملائک برد ز هوش
جائی اگر نهند بنائی ز خشت ما
هوش مصنوعی: بوی خوش شراب باعث به وجد آمدن ملائک می‌شود، و اگر جایگاهی ساخته شود از گل و خاک ما، آن را به یاد می‌آورند.