شمارهٔ ۴
چشم خراج عشق ستد خون ناب را
معزول ساخت عامل دیوان خواب را
من جان حلال کردم اگر خود کند قبول
سلطان درد عشق تو ملک خراب را
ساقی میار باده کزین جام آتشین
ترسم جگر پر آبله گردد شراب را
ای کوثر مراد ندانم که چون کنم
گر بازگیری از من مستسقی آب را
شب کی رسد به صبح که اشراق از غمت
گل کرد ز آب دیده ره آفتاب را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.