شمارهٔ ۳۵
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بیخبر ترسم که آخر بر دهد
یکباره بر باد بلا خاکسترم هجران تو
گر خود شود در زیر گل خاک استخوانهای تنم
چون سبزه روید همچنان از خاک من پیکان تو
از درد یار ای دل کسی هرگز چنین افغان کند
حاشا که امشب درد را دل خون شد از افغان تو
اشراق در جان تا به کی بر رغم ما آتش زنی
ما را چه غم سیل بلا گو سر بنه در جان تو
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
هوش مصنوعی: گفتی که دردت زیاد شده و تنها راه درمان صبر است، اما صبر و تحمل من کجاست وقتی که جان من فدای توست؟
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به طور نمادین به حال خود اشاره میکند که در چنگال غم گرفتار شده و احساس میکند مانند علفی در آتش است. او به شدت درمانده و ناامید است و در این وضعیت، دستش با دامن شخص دیگری گره خورده و به او تکیه کرده است. به نوعی، گوینده در حال ابراز helplessness و احساس وابستگی به دیگری در اوج مشکلات و مصائبش میباشد.
دل بیخود و من بیخبر ترسم که آخر بر دهد
یکباره بر باد بلا خاکسترم هجران تو
هوش مصنوعی: دل من در حال از خود بیخبر است و نگرانم که در نهایت، به یکباره تمام وجودم به باد فنا برود و تنها یاد تو و دوریت، از من باقی بماند.
گر خود شود در زیر گل خاک استخوانهای تنم
چون سبزه روید همچنان از خاک من پیکان تو
هوش مصنوعی: اگر بدنی که در زیر خاک است به خاک بپیوندد، همانند سبزهای که از خاک برمیخیزد، تیر تو نیز از خاک من به وجود خواهد آمد.
از درد یار ای دل کسی هرگز چنین افغان کند
حاشا که امشب درد را دل خون شد از افغان تو
هوش مصنوعی: ای دل، هیچکس از درد عشق محبوب اینگونه ناله نمیکند. هرگز چنین نیست که امشب دل از ناله تو به شدت مجروح شده باشد.
اشراق در جان تا به کی بر رغم ما آتش زنی
ما را چه غم سیل بلا گو سر بنه در جان تو
هوش مصنوعی: تا کی باید راز روشنایی در دل ما را به آتش آزگار برسانی؟ ما را چه غمی از بلاها؟ به راحتی میتوانی سر خود را به این مشکلات بسپاری.