گنجور

شمارهٔ ۳۴

چه ریزد شعله غم جای می در جام من
ساقی آتش مزاج از بخت بد فرجام من
گل مچین ای بوالهوس از گلشن آغاز عشق
پند گیر ای ساده دل از آتش انجام من
خون دل با خاکم آمیزند تا بشناسد ار
بگذرد روزی بخاکم یار خون آشام من
بوالهوس در بزم عشرت با تو کی داند که شب
بر چه سان آید غم عشق از در و از بام من
ایکه در جامم بجای باده آتش ریختی
دور بادت صبح عیش از تیرگی شام من
یک سر مو از تو سر تا پایم آسایش ندید
گرچه موئی نیست بی مهر تو بر اندام من
دل چو بستم در تو دانستم که این صباغ عشق
خام بست از روز اول رنگ کار خام من
عنکبوت بختم آخر هرزه تاری می تند
تو به رخ خورشید حسنی نائی اندر دام من
راه اقلیم قبول خاطرت طی کردمی
سیر اگر چون مهر و مه بودی نصیب کام من
گفتی اشراق از غمش خواهم صبوری پیشه کرد
آری آری بر امید جان بی آرام من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه ریزد شعله غم جای می در جام من
ساقی آتش مزاج از بخت بد فرجام من
هوش مصنوعی: غم مانند شمعی در جان من شعله‌ور است و در دل من می‌ریزد. ای ساقی، آتش غم و حال بد من از تقدیر شومم ناشی می‌شود.
گل مچین ای بوالهوس از گلشن آغاز عشق
پند گیر ای ساده دل از آتش انجام من
هوش مصنوعی: ای بی‌خبر از عشق، گل را نچین و از باغ محبت پند بگیر. ای دل ساده، از آتش عواقب عشق عبرت بگیر.
خون دل با خاکم آمیزند تا بشناسد ار
بگذرد روزی بخاکم یار خون آشام من
هوش مصنوعی: دل من را با خاک خواهد آمیخت تا زمانی که اگر روزی یار خونین من بر من بگذرد، مرا بشناسد.
بوالهوس در بزم عشرت با تو کی داند که شب
بر چه سان آید غم عشق از در و از بام من
هوش مصنوعی: سگی که فقط به خوشی‌ها و لذت‌ها فکر می‌کند، چگونه می‌تواند بفهمد که شب با اندوه عشق من چه حالتی دارد و غم بر من چطور وارد می‌شود؟
ایکه در جامم بجای باده آتش ریختی
دور بادت صبح عیش از تیرگی شام من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تجربه‌ای تلخ سخن می‌گوید. او به جای نوشیدنی خوشمزه در جامش، احساس سوزش و آتش را دارد و از این که زندگی او به خاطر خاطرات تلخ شب‌ها تیره و تار است، گلایه می‌کند. در واقع، این شاعر در جستجوی لحظات شاد و دلپذیر است، اما به خاطر دردها و مشکلات، از آنها دور مانده است.
یک سر مو از تو سر تا پایم آسایش ندید
گرچه موئی نیست بی مهر تو بر اندام من
هوش مصنوعی: هرچند که من هیچ مویی از تو ندارم، اما حتی یک لحظه آرامش از سر تا پایم نداشتم.
دل چو بستم در تو دانستم که این صباغ عشق
خام بست از روز اول رنگ کار خام من
هوش مصنوعی: وقتی که به تو دل بستم، متوجه شدم که عشق به صورت ناپخته‌ای از ابتدا بر من تأثیر گذاشته و هنوز من در حال یادگیری هستم.
عنکبوت بختم آخر هرزه تاری می تند
تو به رخ خورشید حسنی نائی اندر دام من
هوش مصنوعی: عنکبوتی با دستانش تارهای خود را می‌بافد و در این میان، تو با زیبایی‌ات مانند نوری در آسمان، در دام من گیر افتاده‌ای.
راه اقلیم قبول خاطرت طی کردمی
سیر اگر چون مهر و مه بودی نصیب کام من
هوش مصنوعی: اگر راهی که به سرزمین پذیرش خاطر تو می‌انجامد، پیش می‌رفتم، و اگر مانند خورشید و ماه نصیب من می‌شد، لحظه‌ای از آن سیر نمی‌گذشتم.
گفتی اشراق از غمش خواهم صبوری پیشه کرد
آری آری بر امید جان بی آرام من
هوش مصنوعی: گفتی که باید از غم او صبر و شکیبایی انتخاب کنم، بله، به امید روح بی‌قرار من.