شمارهٔ ۳۳
ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم
تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم
شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب
با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم
در جام آفتاب شده باده خون دل
بر یاد این شراب که مانوش کرده ایم
عریانی است قسمت ماگر چه از جهان
جان را فدای یار قباپوش کرده ایم
اشراق زنده ایم همان بی وصال دوست
گوئی طریق عشق فراموش کرده ایم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما این سبوی باده که بر دوش کرده ایم
تعویذ عقل و مائده هوش کرده ایم
هوش مصنوعی: ما این ظرف شرابی که بر دوش داریم، به نوعی نشانهای از هوش و عقل ما شده است و به آن به چشم یک نعمت و مائده نگاه میکنیم.
شبهای هجر خار مغیلان بجای خواب
با مردمان دیده هم آغوش کرده ایم
هوش مصنوعی: در شبهای دوری از محبوب، به جای خواب، با آدمها یار و همدل شدهایم.
در جام آفتاب شده باده خون دل
بر یاد این شراب که مانوش کرده ایم
هوش مصنوعی: در گلیمی که تابش خورشید را به خود جذب کرده، شراب تلخی از درد دل به یاد این نوشیدنی که مدتی است از آن دور بودهایم، جای گرفته است.
عریانی است قسمت ماگر چه از جهان
جان را فدای یار قباپوش کرده ایم
هوش مصنوعی: ما در زندگی بیپوشش و عریان هستیم، اما با وجود این، جان خود را برای محبوبی که لباس زیبایی پوشیده است فدای او کردهایم.
اشراق زنده ایم همان بی وصال دوست
گوئی طریق عشق فراموش کرده ایم
هوش مصنوعی: ما در درخشندگی و زندگی هستیم، اما بیدوستی و وصال عشق، گویی راه عشق را فراموش کردهایم.