گنجور

شمارهٔ ۳۲

چنان ز آتش دل سینه مشتعل کردم
که جان آتش سوزنده را خجل کردم
بیا که بی تو دعایم به آسمان نرسد
ز بسکه راه فلک ز آب دیده گل کردم
مکن تأمل و در خانه دل آتش زن
به چند ارزد ویرانه جا بهل کردم
چنان ز درد دل امشب به دوست نالیدم
که درد را ز دل خویش منفعل کردم
هزار خرمن آتش فکندم اندر دل
بیا ببین که چه با روزگار دل کردم
دلی که مایه دکان عیش بود اشراق
منش نثار یکی شوخ دل گسل کردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان ز آتش دل سینه مشتعل کردم
که جان آتش سوزنده را خجل کردم
هوش مصنوعی: دل من آن‌چنان پر از آتش و شعله است که حتی جان آتش هم از این شدت سوز و اشتیاق شرمنده شده است.
بیا که بی تو دعایم به آسمان نرسد
ز بسکه راه فلک ز آب دیده گل کردم
هوش مصنوعی: بیا که بدون تو هیچ دعایی که بکنم به آسمان نمی‌رسد و از بس که اشکم ریخته‌ام، راه آسمان را مانند گلی پر از آب کرده‌ام.
مکن تأمل و در خانه دل آتش زن
به چند ارزد ویرانه جا بهل کردم
هوش مصنوعی: به فکر کردن و نشستن بی‌عمل نپرداز و در دل خود آتش عشق را بیفروز، زیرا که چه ارزشی دارد این ویرانی و خلوت بی‌تحرک؟
چنان ز درد دل امشب به دوست نالیدم
که درد را ز دل خویش منفعل کردم
هوش مصنوعی: امشب به قدری از دردم به دوستم شکایت کردم که انگار خود درد هم تحت تأثیر قرار گرفت و احساسش کرد.
هزار خرمن آتش فکندم اندر دل
بیا ببین که چه با روزگار دل کردم
هوش مصنوعی: من در دل خود هزاران آتش روشن کرده‌ام، بیا و ببین که با روزگار چه کردم.
دلی که مایه دکان عیش بود اشراق
منش نثار یکی شوخ دل گسل کردم
هوش مصنوعی: دل من که محلی برای خوشی و لذت بود، نور روشنی از عشق را فدای کسی کردم که قلبش شاد و سرزنده است.