گنجور

شمارهٔ ۲۲

آفت تقوی ما جلوه کنان می آید
خوش شراری به سر خرمن جان می آید
عمرها رفت پس از سوختن ما و هنوز
بوی مهر تو ز خاکسترمان می آید
روزی از دیده گذشتی تو و خون از مژه ام
آمد و عمر به سر رفت و همان می آید
سر مژگان تو گردم که به یادش همه شب
مژه در دیده من نوک سنان می آید
گریه زینسان نبود تلخ همانا امشب
جای خوناب دل از دیده روان می آید
دل به عشق تو سپردم به امانت لیکن
باورم نیست که دیگر به میان می آید
آب این بحر همه آتش سوزان کشتی
کی به افسون معلم به کران می آید
چند گوئی مکش از جور من اشراق نفس
شعله چون در کسی افتد به فغان می آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آفت تقوی ما جلوه کنان می آید
خوش شراری به سر خرمن جان می آید
هوش مصنوعی: آفت تقوی به صورت زیبا و جذاب نمایان می‌شود و همچون شعله آتش، با شدت به جان انسان آسیب می‌زند.
عمرها رفت پس از سوختن ما و هنوز
بوی مهر تو ز خاکسترمان می آید
هوش مصنوعی: سال‌ها از عمر ما گذشته و هنوز هم بوی عشق و محبت تو از خاکستر قلبمان به مشام می‌رسد.
روزی از دیده گذشتی تو و خون از مژه ام
آمد و عمر به سر رفت و همان می آید
هوش مصنوعی: روزی تو از کنارم رد شدی و اشک از چشمانم ریخت. آن زمان، زندگی‌ام به سر آمد و همان حس همیشه در دلم باقی ماند.
سر مژگان تو گردم که به یادش همه شب
مژه در دیده من نوک سنان می آید
هوش مصنوعی: من به خاطر یاد تو تا صبح بیدارم و هر لحظه که پلک می‌زنم، احساس می‌کنم نوک نیزه‌ها به چشمانم می‌آید.
گریه زینسان نبود تلخ همانا امشب
جای خوناب دل از دیده روان می آید
هوش مصنوعی: امشب اشک‌ها به خاطر درد دل از چشمانم سرازیر می‌شود و این گريه هیچ‌گونه تلخی ندارد.
دل به عشق تو سپردم به امانت لیکن
باورم نیست که دیگر به میان می آید
هوش مصنوعی: من قلبم را به عشق تو سپردم، ولی نمی‌توانم باور کنم که دوباره به سراغم خواهد آمد.
آب این بحر همه آتش سوزان کشتی
کی به افسون معلم به کران می آید
هوش مصنوعی: آب این دریا مانند آتش است که کشتی را می‌سوزاند. چگونه می‌تواند با جادوی معلم به مقصد برسد؟
چند گوئی مکش از جور من اشراق نفس
شعله چون در کسی افتد به فغان می آید
هوش مصنوعی: چند بار بگویی که به خاطر ظلم من نزن، وقتی که شعله‌ی نفس در کسی شعله‌ور شود، فریادش بلند می‌شود.