شمارهٔ ۲۰
کو سری کش سر فتراک تو یکچند نداشت
یا دلی کش شکن زلف تو در بند نداشت
دلم از بهر تو پیوند دو عالم بگسست
سر موئی سر زلفت سر پیوند نداشت
جز ز جوی غم عشقت دل من آب نخورد
چکنم در دو جهان حسن تو مانند نداشت
همه بر ساده دلی های دلم می خندند
ای عجب شهد لبت هیچ شکر خندند نداشت
دامن دیده همی داشت ز نادانی دل
کز بهار همدان دامن الوند نداشت
دلم از دولت عشق تو سلیمانی کرد
قدر یک مورچه در کوی تو هرچند نداشت
گفته بودی بخدا خون دلت خواهم ریخت
خون افسرده من اینهمه سوگند نداشت
علم و فضل و شرف و قدر دو عالم اشراق
داشت اینها همه لیکن دل خرسند نداشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کو سری کش سر فتراک تو یکچند نداشت
یا دلی کش شکن زلف تو در بند نداشت
هوش مصنوعی: شخصی که نمیتواند از مشکل یا حسی که در درونش دارد، رهایی یابد، چه شکلی میشود؟ آیا کسی که به چهرهات و زلفهایت نگاه میکند و دلش به تنهایی میسوزد، میتواند چیزی از عشق تو به دست بیاورد؟
دلم از بهر تو پیوند دو عالم بگسست
سر موئی سر زلفت سر پیوند نداشت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو به همه چیز پشت کرده و از پیوند دو عالم جدا شده است. حتی یک تار موی تو هم ارزش این پیوند را ندارد.
جز ز جوی غم عشقت دل من آب نخورد
چکنم در دو جهان حسن تو مانند نداشت
هوش مصنوعی: دل من تنها از جوی غم عشق تو سیراب میشود، نمیدانم در دو دنیا چه کنم که مانند حسن تو وجود ندارد.
همه بر ساده دلی های دلم می خندند
ای عجب شهد لبت هیچ شکر خندند نداشت
هوش مصنوعی: همه به سادگی و بیپیرایگی شایعهها و احساسات دلم میخندند، جالب اینجاست که شیرینی لبهایت هیچ خوشی و شوقی را در دل به همراه نداشت.
دامن دیده همی داشت ز نادانی دل
کز بهار همدان دامن الوند نداشت
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر نادانی دل، چنان دامن میکشیدند که حتی در بهار همدان هم نتوانستند دامن کوه الوند را داشته باشند.
دلم از دولت عشق تو سلیمانی کرد
قدر یک مورچه در کوی تو هرچند نداشت
هوش مصنوعی: دل من به برکت عشق تو مانند سلیمان قوی و توانمند شده است، هرچند که فقط به اندازهی یک مورچه در خیابان تو ارزش دارم.
گفته بودی بخدا خون دلت خواهم ریخت
خون افسرده من اینهمه سوگند نداشت
هوش مصنوعی: گفته بودی به خدا به خاطر دل شکستهات بسیار ناراحت میشوم، اما حالا میبینم که غم و اندوه من اینقدر ارزش نداشت که به آن سوگند بخوری.
علم و فضل و شرف و قدر دو عالم اشراق
داشت اینها همه لیکن دل خرسند نداشت
هوش مصنوعی: این متن اشاره به شخصیتهایی دارد که دارای دانش، فضیلت، شرافت و مقام بلند هستند، اما با وجود این ویژگیها، هیچگاه نتوانستهاند به آرامش خاطر و شادی واقعی دست یابند. در واقع، بیافتخار بودن قلبی که از این نعمتها بهرهمند است، نشاندهنده این است که صرف داشتن دانش و مقام کافی نیست و برای رسیدن به خوشبختی و رضایت واقعی، نیاز به چیزهای دیگری نیز داریم.