شمارهٔ ۱۱
آنکه در آتش غم سوخت دل خام من است
وآنکه او را غم کس نیست دلارام من است
توکه ته جرعه جام تو بود کوثر عشق
چه خبر داری ازین شعله که آشام من است
گرمی آتش دوزخ خوی خجلت ریزد
بی تو پیش تف این جرعه که در جام من است
چهره افروخته بادت که خوش افروخته ای
شعله ها در بن هر مو که بر اندام من است
ای که گوئی ز چه دل کعبه غم ساخته ای
چکنم طوف بلا گرد در و بام من است
به فسون لب پر شهد تو شیرین نشود
تلخی زهر جفای تو که در کام من است
خبر از عیش کسم نیست همی میدانم
کآتش دل می و غم نقل و بلا جام من است
دوست شد دشمن و این بوالعجبی نیست ز دوست
بوالعجب بخت بد تیره سرانجام من است
عنکبوت غمم اشراق خیال رخ اوست
هیچ دانی تو چه عنقاست که در دام من است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنکه در آتش غم سوخت دل خام من است
وآنکه او را غم کس نیست دلارام من است
هوش مصنوعی: کسی که در آتش ناامیدی میسوزد، دل بیخبر و خام من است و کسی که هیچ غمی ندارد، دل آرام و آسوده من به شمار میآید.
توکه ته جرعه جام تو بود کوثر عشق
چه خبر داری ازین شعله که آشام من است
هوش مصنوعی: تو که خودت سرچشمه عشق و محبت هستی، چه میدانی از این آتش و دلدادگی که من در آن غرق شدم؟
گرمی آتش دوزخ خوی خجلت ریزد
بی تو پیش تف این جرعه که در جام من است
هوش مصنوعی: گرمای آتش دوزخ باعث میشود که شرم و خجالت از من دور شود، این در حالی است که تنها شعلهی این جرعه در جام من میتواند من را به تفکر وادار کند.
چهره افروخته بادت که خوش افروخته ای
شعله ها در بن هر مو که بر اندام من است
هوش مصنوعی: چهرهی درخشان تو به گونهای است که همچون شعلههایی در دل هر مویی که بر بدنم است، میدرخشد و میسوزد.
ای که گوئی ز چه دل کعبه غم ساخته ای
چکنم طوف بلا گرد در و بام من است
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی چرا دل من غمگین و مانند کعبه شده است، چه کنم، که دور و بر من پر از بلای التهاب و درد است.
به فسون لب پر شهد تو شیرین نشود
تلخی زهر جفای تو که در کام من است
هوش مصنوعی: طعم شیرین لبهای تو با فریب و زیباییاش باعث میشود که تلخی زهر بیاحترامی تو که در وجود من است، حس نشود.
خبر از عیش کسم نیست همی میدانم
کآتش دل می و غم نقل و بلا جام من است
هوش مصنوعی: من آگاه نیستم که چه چیزی برای دلخوشیام در کار است، اما میدانم که درونم پر از آتش عشق و غمهایی است که مانند نوشیدنی و بلای جانم است.
دوست شد دشمن و این بوالعجبی نیست ز دوست
بوالعجب بخت بد تیره سرانجام من است
هوش مصنوعی: دوستی به دشمنی تبدیل شد که این موضوع عجیب نیست؛ این بدی سرنوشت من است که از دوستیهای عجیب ناشی میشود.
عنکبوت غمم اشراق خیال رخ اوست
هیچ دانی تو چه عنقاست که در دام من است
هوش مصنوعی: غم من مانند عنکبوتی است که در خیال زیبایی او تنیده شده است. آیا میدانی که این حس چه قدر عجیب و نادر است که در چنگ من گرفتار شده؟