گنجور

شمارهٔ ۱۰

آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
عشق تو رفت و بیعت درد از دوا گرفت
این دل که عنکبوت زوایای محنت است
یارب چسان به دام حیل این هماگرفت
ای بیوفا خیال تو چندان به روز هجر
پهلوی ما نشست که بوی وفا گرفت
روزی کتاب هستی ما می نوشت چرخ
تقدیر رفت نسخه اصل از بلا گرفت
شرمنده خیال توام کم قبول کرد
من خاک بودم او ز کرم توتیا گرفت
اشراق چون دو چشم تو در خشکسال هجر
چندان گریستم که کنارم گیا گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
هوش مصنوعی: رنج و دردهایی که از عشق به وجود می‌آید، به شدت و شفافیتی شبیه به برق است که در دل آشناها روشن می‌شود و این آتش، احساسات عمیق و برخواسته از جان ما را سوزانده است.
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هوش مصنوعی: من بارها در جدایی تو، به شانس خود نفرین کردم و آسمان را به دعا دعوت کردم.
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
عشق تو رفت و بیعت درد از دوا گرفت
هوش مصنوعی: هر جا که روح خسته به بیماری دچار شد، عشق تو همانند درمانی، به دردها و رنج‌ها پایان می‌بخشد.
این دل که عنکبوت زوایای محنت است
یارب چسان به دام حیل این هماگرفت
هوش مصنوعی: این دل که پر از درد و رنج است، خدایا چگونه می‌تواند در دام فریب این دنیا گرفتار شود؟
ای بیوفا خیال تو چندان به روز هجر
پهلوی ما نشست که بوی وفا گرفت
هوش مصنوعی: ای بیوفا، خیال تو به قدری در روز جدایی کنار ما ماند که بوی وفا به خود گرفت.
روزی کتاب هستی ما می نوشت چرخ
تقدیر رفت نسخه اصل از بلا گرفت
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، زندگی ما در کتابی ثبت می‌شد، اما چرخ زمان سرنوشت، نسخه اصلی را از مشکلات و سختی‌ها گرفت.
شرمنده خیال توام کم قبول کرد
من خاک بودم او ز کرم توتیا گرفت
هوش مصنوعی: من از خیال تو شرمنده‌ام، چونکه من هیچ بودم و او به لطف تو زندگی به دست آورد.
اشراق چون دو چشم تو در خشکسال هجر
چندان گریستم که کنارم گیا گرفت
هوش مصنوعی: در دوران سختی و دوری از تو، چشمانت همچون نور درخشانی برایم بوده‌اند و من به حدی گریسته‌ام که در این بیابان خالی، زندگی و سبزی دوباره‌ای جوانه زده است.