گنجور

شمارهٔ ۸۲

‌بگشا کمند زلف که دل دردمند توست
آهوی نیم کشته ما در کمند توست
یک جا چو سرو با همه شوخی ستاده‌ای
دستی مگر به دامن سرو بلند توست؟
هر خون گرفته‌ای که شود کشته بی‌گناه
چون بنگری، گناه نگاه کشند توست
از منت شکفتگی خود مرا مکش
کان زهر چشم بهتر ازین زهرخند توست
غافل مشو ز خویش که میلیّ تیره‌روز
در خاک و خون فتاده به راه سمند توست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

‌بگشا کمند زلف که دل دردمند توست
آهوی نیم کشته ما در کمند توست
هوش مصنوعی: زلف خود را باز کن، زیرا دل آشفته من به تو وابسته است. آهویم که نیمه‌جان است، در دام تو گرفتار است.
یک جا چو سرو با همه شوخی ستاده‌ای
دستی مگر به دامن سرو بلند توست؟
هوش مصنوعی: در مکانی ایستاده‌ای که به قد بلند و زیبایی چون سرو می‌ماند و شاید فقط دلیلی باشد که تو به آنجا آمده‌ای، یعنی دستت به دامن آن خوش قامت و بلند است.
هر خون گرفته‌ای که شود کشته بی‌گناه
چون بنگری، گناه نگاه کشند توست
هوش مصنوعی: هر انسانی که بدون دلیل جانش گرفته شود، وقتی که به او نگاه می‌کنی، گناه آن نگاه بر عهده توست.
از منت شکفتگی خود مرا مکش
کان زهر چشم بهتر ازین زهرخند توست
هوش مصنوعی: از آنجا که تو با لبخند خود مرا آزار می‌دهی، نمی‌خواهم به خاطر لطف و محبت تو رنجور شوم، زیرا نگاه تو از این لبخند زهرناک‌تر است.
غافل مشو ز خویش که میلیّ تیره‌روز
در خاک و خون فتاده به راه سمند توست
هوش مصنوعی: خودت را فراموش نکن، زیرا نشانه‌ای از بدبختی و ناامیدی در راه تو وجود دارد که مانند خاک و خون بر افراز سمند تو قرار گرفته است.