گنجور

شمارهٔ ۷۷

گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت
که آفتاب به نظّاره چراغ نرفت
ز بوی نافه چین، همچو داغ لاله مرا
خیال کاکل نورسته از دماغ نرفت
ببین نهایت دلبستگی که خون مرا
به رنگ برگ گل از دامن تو داغ نرفت
به روز واقعه در دشت غم سیه‌پوشی
به ناله بر سر مجنون به غیر داغ نرفت
چو دید مرغ چمن را به سوی گل نگران
دگر ز غیرت خوبی به گشت راغ نرفت
دگر به بزم رقیبان نرفته، یا ز فریب
مرا چو بر سر ره دید، بی‌سراغ نرفت؟
هزار شکر که تا میلی از فراق نمرد
به رغم بوالهوسان از پی فراغ نرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گذشت دور گل و یار سوی باغ نرفت
که آفتاب به نظّاره چراغ نرفت
هوش مصنوعی: زمان گل و دوست سپری شد و کسی به سمت باغ نرفت، چون خورشید برای تماشای چراغ نرفت.
ز بوی نافه چین، همچو داغ لاله مرا
خیال کاکل نورسته از دماغ نرفت
هوش مصنوعی: به خاطر عطر نافه چینی، مانند زخمی که رنج می‌آورد، خیال کوهی که به آرامی از ذهنم بیرون نرفته، همیشه در ذهنم باقی مانده است.
ببین نهایت دلبستگی که خون مرا
به رنگ برگ گل از دامن تو داغ نرفت
هوش مصنوعی: بنگر به عمق عشقی که حتی در سختی‌ها و جدایی، محبت من به تو همواره زنده و پایدار مانده است.
به روز واقعه در دشت غم سیه‌پوشی
به ناله بر سر مجنون به غیر داغ نرفت
هوش مصنوعی: در روزی سخت و غم‌انگیز، زمانی که همه چیز تاریک و غم‌بار است، کسی جز مجنون نمی‌تواند فریاد بزند و فقط داغ و درد را با خود دارد.
چو دید مرغ چمن را به سوی گل نگران
دگر ز غیرت خوبی به گشت راغ نرفت
هوش مصنوعی: وقتی مرغی در باغ چمن، گل را می‌بیند و به آن نگاه می‌کند، به خاطر غیرت زیبایی‌اش دیگر به سمت چیزهای دیگر نمی‌رود.
دگر به بزم رقیبان نرفته، یا ز فریب
مرا چو بر سر ره دید، بی‌سراغ نرفت؟
هوش مصنوعی: دیگر به مهمانی رقبای خود نمی‌روم، یا وقتی که از طرف من فریبی به او رسید و مرا در مسیر دید، بدون اینکه از من خبری داشته باشد، نرفت؟
هزار شکر که تا میلی از فراق نمرد
به رغم بوالهوسان از پی فراغ نرفت
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که با وجود جدایی، هنوز به عشق و میل به وصال زنده هستم و این احساس سرانجام از دست نمی‌رود، حتی اگر هواخواهان بی‌رحم باشند.